پیشنهادهای وهسودان مرزبان (١,٢٨٠)
ممقان و ممگان پیش از ترکی شدن اذربایجان نیز رواج داشته چلقه ای به چم جرگه ای = حلقه ای و پامبخ و پمبخ پهلوی اذری پمبه است
قالی در اصل گالین است که با گاله و گلیم و گالش همخانواده پوشن را همه فارس میگویند قشقاییها عشایر همپیمان از کلهر و بختیاری و کهکیلویه و باصری و بسیار ...
گم و گمان پوشیده گومه خیمه و پوشه همان گیومه فرنگی است و گامه و جامه هر پوشن است
کوک در فارسی دری و استان فارس و پهلوی همان کبک است و کوک دوختنی را در استان فارس و بسیار جاهای دیگر گندمیگوییم
گمانم کویگ و کوک که دوستان بختیاری گفتند همان کودک باشد چرا که کودک در گویش بسیاری جاها کویک می شود و اصل این وازه همان کوچک است که به بچه زیر جوان م ...
دیوان لغت الترک کتابیست که زمان ما بدست گروه های نژادگرا بیرون امد وچاپ شد و چاپ شده ان را چند تن از اروپیان در نبود نوشته ها درباره ترک ها با شور فر ...
تابگ و تابک و تبوک و تبگ اوند لبه دار پهن را گویند و اگر لبه ان بالاتر باشد تشت است و تشتی که دهانه اش پهنتر باشد لگن گویند اگر لبه ها بسیار بلند با ...
تابگ و تابک و تبوک و تبگ اوند لبه دار پهن را گویند و اگر لبه ان بالاتر باشد تشت است و تشتی که دهانه اش پهنتر باشد لگن گویند اگر لبه ها بسیار بلند باش ...
سطل را ناوه گویند پیشتر ناوه را از تنه درخت تهی کرده می ساختند
ناوه هر چیز میان تهی است بویژه اگر دراز باشد برای همین لوله را می توان ناوه گفت و کشتی بزرگ را ناوو ناوه گفت و جوی نیز ناو و ناوه گفته اند
ناوه کپه آوند تاوه
بحرین همه کناره میان بصره تا دبای عمان انسوی گلفار را بحرین گویند و حد ان نجد و ربع الخالی است همه ابخوستها و کاظمه کویت دمام قطیف و هجر احساء قطر و ...
انکه برادرمان اریا بهداروند گفت سعی عربی است و پیوندی با سهی ندارد واژگان فارسی را هرگونه که بزرگان ما در بلوچی و پشتو و کرمانجیو یا فارسی دری در روس ...
سرو سهی سرو دیدنی سروچشم نواز سرو سهیگ - سرو سی کردنی - در فارس میگویند سی = بنگر - یا می گویند سی سی = بنگر بنگر - شاید سهیگ و یهب لچم دیده شده و گو ...
در فارس سرو ر ا سلب و سلو و سرب و سلبک و سلوک و سولک نیز می گویند
فرسپ به بچم ستون است
نشگون از نشگ است
در فارس همه گویه های شوهر شوی شو شی شوگر شیگر شیهر شیئر شوئر را می توان از زبان یک تن شنید
ذز زوستاهایی از فارس هر ده گویه دخت دهت دت دتر دوئر دوهر دیئر دیهر دختر دهتر زا اط طبان یکتن می توان شنید
دخت دختر دوهر دتر دهت دت دوئر دهتر دیئر دیهر در روستاهای پارس ( هر دو سوی شیراز ) همه این ده گویه را می توان از زبان یک تن شنید
افسان و افسانه و افسون نیز امده از نفس سخن کم جو در مجلس جانبازی بر تارک بی نفسی فرموده دل افسان ساز. سنائی - هزارافسان ؛ هزار افسانه هزار و ده ص ...
مشکل بزرگ اینست که هرکس درباره هر چیزی که می نویسد از نخست نتیجه و خواسته خود را نشانه گرفته و سپس بر ان راه میرود که میواهد یکی میخخواهد بگوید کردها ...
این ارش محمد تا کنون پنجاه تا واژه گوناگون که هیچ کدام پیوندی معنایی و واژگانی به هم نداشته اند را دیده ام که نوشته از ریشه اکماک گرفته شده مثلا اهنگ ...
آماج و آماچ و اماچگ به چند گونه آش و حلوا گویند و واژه ایست پارسی آماج اماد تیر و تیر رس است
چار - چاره - آچار و چارا مانند خور خوره - آخور و خورا است گشا حل - - چاره گشایش راه حل - آچار - گشاینده حلال ابزار گشایش و در خورد و سزا - یازکننده و ...
اغوز اغاز شیر است و اغوز غوز و گوز و جوز بچم گزدکان است
مردَریگ و ان که وسط امده ها نیز بلکه ا است گرد گشته بجای فتحه و قدما هرجا که امکان درست خواندن نبود مانند اینجا که اگر نبود مرد ریگ خوانده میشد و یا ...
الفغده بچم کسب باشد
انچه گفته اند وشی منسوب به ترکستانست یاوه است ان منسوب به یمن است و وشی واکه ای عربیست و و وشی و وشاء گویند همتم گفتا که ملبوس جلال دق مصری وشی صنعا ...
این واژه به اشتباه نامگزاری شده در منطقه شنیدم که به گویش زرزاری ساکنانش نلیوان گفته میشود که گویه دیگر نریوان و نریمان است
دوستانی که زبان خویش را از شاخه داد می دانند ایاحتی یک خط مانده است که صراحتا بگوید این به زبان مادی است یا یک واژه -
حصمان و ضدان را گویند و نه چهار گوهر - اری چهار گوهر ضدانند در برابر هم و نه هر یک به تنها بساختند چهارآخشیج دشمن ازآن که رای تست بحق گشته در میان د ...
آخشیک و آشتیگ چون جنگ و اشتی است و هیچ بچم گوهر نیست مگر آخشیگان که چهار گوهرند بساختند چهارآخشیج دشمن ازآن که رای تست بحق گشته در میان داور . مسعود ...
در استان فارس و بسیاری جاهای دیگر تا کنون پسندر و دختندر را پس اندری و دخخت اندری می گویند
آخشیجان چهار گوهر آخشیح اب و اتش و خاک و باد است خاقانی فرماید آخشیجان امهات و علویان ابای من
امیر علی شیر سارت را به معنی پارسی به کار برده و گفته است : از زمانی که مُلک، از عرب و سارت به خانهای ترک انتقال پیدا کرد؛ در زبان ترکی هم از زمان هل ...
پس بیوبارید ایشان را همه نه شبان را هشت زنده نه رمه . رودکی . بدشت ار بشمشیر بگزاردم از آن به که ماهی بیوباردم . رودکی .
دو برادر بودند: یک پیرمرد و یکی جاهل؛ آن جوان که به او نایب غلامحسین می گفتند، او بیشتر می آمد. بازپرسی پیر میرزا رضای کرمانی
اوبار اوپار اوبارده اوباشتن بیوباردن. اوباردن و اوباریدن انباردن - - اوباران - اوبارند - اوباره برانباشتن انپاشتن. انباردن : انبار انبوه . . انبارد ...
پالا بچم پال و پالیدن و پروردن است و هم اکنون در پشتو و بسیاری بهجه های بلوچی و پامیری گفته می شود و واژه فال عربی نیز از همین ریشه است
شگفتا که مردم کوت را در عراق و شوش نمی بینند که تاریخی چند هزارساله دارد و نام شهر کویت را از ان گرفته اند میگویند هندی است اخر نمیدانید که اریان هند ...
نمی دانم چرا شرم از چشم ما رفته است چرا باید دروغ گفت ؟ رود ارس را در ترکی نیز ارس میگویند این ترکان عثمانی و این ترکی ترکیه و اذربایجانی هم انرا ارس ...
دستکش ستبر و پهن که برای ایمنی از چنگال شاهین و عقاب و باز بدست کنند
نزد - پهلو - کنار - پهنای هم بنشیننید پهنای من بنشین
دیوان لغات الترک یک کتاب جعلی است که تندروان پانترک زمان عثمانی ساختندش و گفتند گم بوده تازه پیدا شده - اما از انجا که ساختگی بود ان را به نام خلیفه ...
پهل که بلوچان به معنی بخشودن و حلال کردن میگویند همان بهل است باید دانست که بلوچی همان ادامه پهلوی است و پ همان ب در فارسی دری است البته بسیاری هم در ...
وازه هایی چون خنگ و کودن هردو از اسب گرفته شده مانند اینکه بگویند عجب اسبی هست - ای اسب -
خنگ با فتحه به چم سفید است زی فرنگستان سه کرت شاه ایران راند خنگ - خواست تا ایران شود همچون فرنگستان قشنگ بهار میگوید
قشنگ از واژه خشنگ است خش با نون نسبت گاف پهلوی و شاید هم خش شنگ باشد
ارش محمدی تو برای وازه اهنگ هم نوشتی Ak یک ریشه ترکی است که یکی از معانی آن حرکت ، جنبش ، می باشد که از آن فعل akmak با معنی حرکت کردن ، جاری شدن ، س ...