پیشنهادهای وهسودان مرزبان (١,٢٨٠)
هر چیز گداختنی که دراز شده باشد چون شمش و شیش و گلفهشنگ - شوشه همان شمش است در فارسی خوارزمی و فارسی پهلوی و فارسی پهلوی سورانی ( فارسی سورستان ) حر ...
شوشه همان شمش است در فارسی خوارزمی و فارسی پهلوی و فارسی پهلوی سورانی ( فارسی سورستان ) حرف واو و میم به هم دگرش داشتند مانند دمان و دوان و پرماسیده ...
آهنگ که به چم لنگر است نیز از کشندگی و سنگینی می اید چرا که هنگ به معنی سنگ و وزن است در این بیتبه معنی سنگینی است بیشتر و نه لنگر یعنی سنگینی جلال ...
پچنگ و پشنگ وازه ای فارسی است و باید بدانیم که یافته های باستان شناسانه تا ۱۷۰۰ سال پیش هرچه بدست امده بالای رود زرد همه متعلق به اریاییهای بلند قد ب ...
گویی دو واژه جدا با یک معنی بوده درویژه که وازه درویش نیز از انست و دریوزه که بر درهاجستن ( جهیدن ) است
گویا او اخوند درویژخ پیشاوری است از سالها پیش از زمان محمود طرزی تقریبا همه نامهایی که هندی بودند به شهرهای افغانستان کوچ دادند مانند صابر لاهوری را ...
دریوزه به چم به هر در حستن و جهیدن است و نه جستجوی و پلنگ یوز را بدین جهت یوزپلنگ گویند -
گمانم باید می نوشت تنها ۲۰ تخم در سال می گذارد و نه در عمر
بیوه مقابل دوشیزه است و گویا با بیوک به معنی عروس از یک ریشه است - و بیوه به معنی زن شوهر کرده است که سپس معنی بی شوی گرفته
بیوک به فارسی یعنی عروس و در بیت مولوی معنی عروس میدهد و ریش سفید را نمیگویند دیگر آبه ناموس و عقیله و قوم و مایه نام و ننگ کنایه از قوم را گویند که ...
آبه فارسی است و شهر ابه و اوه پیش از ورود ترکان موجود بوده - اما اُبّه که در ترکی به معنی کومه است گویه ای از قبه است که در پهلوی گبه بود و در ترکی گ ...
خزاعیهای خخراسان و سیستان منسوب به طاهریان هستند که انها به خزاعه منسوب شدند اما خود ایرانی هستند و تنها نسبت خزاعی دارند که انوقت رسم بود که هر ایرا ...
مرحوم ازادخان افغانی که زمانی نیز شاه ایران شد برای رشادت و درستکاری و مردانگی که داشت با اینکه کریمخان بسیار با او جنگیده و شکست خورده بود پس از پیر ...
آچار به معنی ترشی نیست اما ترشی اچار است چوندرخورد خوراک است و اشتها را باز می کند - کلید اچار یعنی یعنی کلید در خورد چو آچار است لفظ فارس درخورد که ...
بودجه در زبان فرانسوی " بودجکت بچم انبان و همیان و چنته است که در پارسی چنتگ و صندق نیز از چنتگ است هرج و درامد یک کشور که دیگر کامپیوتر و اینترنت نی ...
انچه دوستمان درباره گرتگ یا گرته و کرته و یا معربش قرطق گفته است همه پارسی است
کت به چم تخت است و در فارس هم میگویند کت هر تختی شاید تخت پادشاهی باشد و شاید هر کت شکسته دیگر - اما شعری که دوستمان یه نام حسین امیری از فردوسی اورد ...
رضا جان رنگ کرمست که قرمز شده و سرخ که با سهر و سور و سیر نیز یکی است گفتیم میدانیم در گفتارشمال غرب منجمله در گفتار ارمنیها بسیاری فتحه های حروف وسط ...
سودا به چم خرید و فروش فارسی است و ریشه اش از سود و هود میباشدهوده مانند بیهوده به معنی بی سود است
دوستی که گفت ه در واژه گان عربی میاید و نشان مونث است اری و نیز در واژگان فارسی - میدانیم که زبان پارسی باستان نیز مونث و مذکر داشته و هوده و پرده و ...
من در شگغتم از دوستانی که میخواهند دوستان ترکی زبان را قانع کنند اخر کسی که میگوید سومری هم ترکی بوده چگونه میتوان او را به دانش خرسند کرد - باز خوبس ...
مه دم دمان مخفف میغ است و دمان همان دم است
کی شود بینم زبان در گاز اندیشیدنش گاز خود پیداست اینکه از گزیدن امده
اصل ان اغاجی و اغازی است و ان باربد و پرده دار است که کار دربار را می اغازدو زین رو اغاجی و اغازی اش گویند شاعر گوید لفظ اغاجی چه داند گله دار ترک ...
همچنان کلیچ و کلک و کلیک انگشت باشد
کلیچ و کلیجه همان کلوچه است و هرنان روغنی را کلیچ گویند نه ان طفلم که با شیرین زبانی به خرمایی کلیچم را ستانی نظامی کریمی که بر سفره ٔ عام دارد ...
ای کاش هنگامی که تضادها مینوشتید انها را فارسی مینوشتید و نه عربی سور و شیون سور و سوگ - هم زیباتراست و هم روان تر
ان شهر لبنان نامش صور است برادر و پیوندی با این ندارد - اما سور در گل سوری و سهر در سهرورد و سرخ همگی پارسی هستند همین واژه به ترکی رفته و انرا سیر م ...
ای ماه رکاب خسرو گردون رخش وی ملک ستان سکندر گیتی بخش در ملک خدای ملک چون بلخ تو نیست برگرد و به بنده بخش ویرانهٔ وخش انوری به گامی سپرد از ختا ...
پژوک = پژ = پس اواک = پس اواک = پسواک -
پژ = پس آوا = پس آوا - پس اواز - پس واک = پژواک - زبان پارسی از انچه گمان میکنید اسان تر است مشکل است که سخن شناس کم است اندیشیدن نیست
نمیدانم مرحوم دهخدا یا مرحوم معین بر چه حسابی گفته اند امروز انرا با کسره شِش میگویند چه کسی جز تهران و چند شهر که انهم از اثرات تلوزیون و لهجه دهات ...
وخش گویه ای دیگر از بخش و بخت است و نام رودی در خراسان است و دو رود بزرگ خراسان را نیز وخش میگفتند ونام کهن سیحوناست و سرزمینی در ختلان نیز است ش ...
با همه بزرگی دهخدا مگر لغتنامه اش ام المصایب است و غث و سمین فراوان دارد مانند همین معنی کردنهایی که از نهایت الارب میارد که کلا درباره زبان عربی است ...
دوستی که باباطاهر پهلوی زبان را ترک میکند معذورش میداریم میگوییم خوب قربانی تبلیغات پان ترکهای استامبول است گمان میکند همدانیان ترک بوده اند اما میخو ...
صندوق وصندق پر پیداست که با چنته و چنتگ یک واژه بودند و پیوندی به فلز و پشم و پارچه و چوب ندارند در زبان فارسی دری پس از اسلام هر واژه که چ داشت و به ...
چنته پیوند ویزه به درویش و شکارچی ندارد هرکسی چنته میتواند داشت - و چرمی و چوبی بودن و پشمی بودنش و بزرگ و کوچکی در نامش اثر نداشته گرچه این واژه با ...
شولک همان شورک است به پاره ای گویشهای فارسی و پهلوی - به هرغی نیز که در شور باشد شولک میگویند می بینیم که ناظم الاطبا نیز گفته مرغی که هر ساعت به رنگ ...
نام پارس از استان پارس به ایران گفته نشده بلکه برعکس نام ایرانیان پارسی بود و چون ایرانیان انشان را گرفتند و شهر پارسه را در انجا ساتند نام انشان به ...
پلخه ( بلخ ) پلهه پهله پرهه فهرج پرسه پارس فارس وپرثه = پرذع ( بردع اران ) بلخان خوارزم فلوجه انبار در همه جای ایران این نام را میبینیم در مکران پرهه ...
یکی گُل پارسی است که شعر کمال اسماعیل بر ان درست است و گلیست صد برگ و یکی گِل پارسی که ذخیره خوارزمشاهی بدان درکار است اما گللار پارسی چیز دیگریست و ...
نمونه ای که از سنگنبشته دایوش داده اشتباه نوشته شده واژه اخر ثهیامهی به معنی گویند است رای زی می هخامنشیا گویندی وازیرا هخامنشیا ن می گویند
تربز به هر تابستان کاری تر گویند مانند خیار و هندوانه و تربزه
شعر مسعود اینست نعل اسبان شده انچه نرم آهن تیغ شاهان شده انچه روهیناست و ریم اهن در اینجا نمیتواند باشد و ریم اهن را نمیتوان نعل اسب کرد طزفا د ...
ارنا استام و ستام نیز نوشته اند و گروهی گمان کرده اند عربی است و اشتباه است اهن نر یا اهن شاپورگان را ستام گویند و هر انچه از ان سازند از اتش کاو و م ...
گوسفند و مویینه و خروس اخته راکع فربه گشته در فارس نیز بخته گویند
پخته پنبه است و در ورارودان و هرات و بلخ و کابل پنبه را تا کنون پخته گویند وان بسیار زبانزد است ان گویه ای خراسانی و سغدی است و پخته همسنگ پنبه بفتح ...
قرم واژه عربی است و از زمان جاهلی بوده که هم معنی شهوت میدهد و هم گوشت و هم ضخیم و کلفت و ساق هم عربی است این واژه ایرانی ساز است اما هر دوساق و قرم ...
به همه گونه اش چه فلزی و چه خوراکی فارسی است و به معنی درخورد است ونه باز کردن چیزی یا اشتها - کلیداچار یعنی کلیدخورا و درخور
در فارسی چنین نبوده و نیست و معنی روگردانی نمیدهد فردوسی میگوید چنین گفت نوشیروان را قباد که چون شاه را سر بپیچد ز داد میبینیم که فردوسی میگوید ه ...