پیشنهاد‌های وهسودان مرزبان (١,٣٥٨)

بازدید
٢,٥٢٥
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

فرهیختن = فرهنگختین - فرااهیخت برکشید - هختن و هیختن هنگ و سنگ و سنج کشیدن است دایگان کنیزک به سر چاه بودند و آب همی هیختندی. ( کارنامه اردشیر ) . ه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

گوالیدن دو است یکی همان بالیدن است در پارسی بسیاری جاها گ⇌ب ⇌و بهم ججابجا میشوند مانند گنجشک =بنجشک. گستاخ =بستاخ . بر= گور. باد=بات =گوات - بازی=گاز ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

گوشه زدن =زدن یک گویه= گفته به یکی است گوشه=گویه در پهلوی گویان گوهان گوسان گوشان /گوی گوه گوس گوش/گویه گوهه گوسه گوشه /گوینت گوهنت گوسنت گوشنت=گویند ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرنبغ = فرنه بغ - فرنه =خورنه - مانند زر زری زرانَه زَرَنَه = فری فری فرانه فرنه = فرنه بغ درخشش فرهی خدا است بسیاری سرانه و ترانه روانه را سرَنَه و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

دهخدا هر چرت و پرت عربی و ترکی اورده یادش رفته کو = ضرب و کو= بکو را بیاورد ب چه پیش از بکو چه پس ان در کوب از واژه نیست کفتن و - ف شده بکو =بکو خر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

مرزبان و مرزبانی هیچ پیوندی با مرز کشورهای امروزی ندارند به ان پهرگ و پهرگی میگویند که همان پاسبان و پاسبانی است بنگرید ایا سپاه مرز دارد ایا میزبان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیرنیا شوربختانه بیراهه رفته نخست انکه پیرنیا گمان کرده ایران همین صندوقی است که اکنون میپندارد نمیداند که ایران برابر با کشور پارسی است و از کاشغر و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

سر گزیت =سرگزید بهای سر گزیدن است - میگفتند میان سربریدن و سرگزیدن یکی برگزین

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دلهی رای = رای دلهی = دهلی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

فرهخته = ادیب

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

گسیل درپهلوی و همچنین پارسی دری گسید است او را بیاگاهان که آن روز سه شنبه که ترا گسیل کرد از ماه چندین شده بود قابوسنامه خواجه سالها بود تا در ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

گسی گویه دگر گسید است و هیچ کوتاه شدگی ندارد در پهلوی د به ی - ج - ل میگردد مانند پاد پای پادگان پایگان - هرگاه - د - در گسید - ی - شود هردو بهم شوند ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

چم بچم نیکویی و معروف عربی میبدی در تفسیر قران برابر � المعروف�= چم آورده و ایشان را چیزی دهید و تهی گسیل مکنید بر مرد توانگر باندازه توان وی و بر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

درکارنامه اردشیر بابکان امده درپاسخ اردلان که اورا کرد چادر نشین خوانده بود گفت سرت برگیرم و گنجخانه ات بر آتش ازینه کنم بر خویشتن آنچ داری و ترا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

هزینه باشد در کارنامه اردشیربابکان به اورد طبری و برگردان عتبی امده که در پاسخ اردلان گفت سرت برگیرم و گنجخانه ات بر اتش ازینه کنم دربرگردانهای قران ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

گپ در زبان عنصری و انوری و مولوی امده چگونه عامیانه است ای عامیان؟ پیران ما میگویند گپ و گَفت خوبان بلوچ گویند گپ و گپتار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

میگوییم بَه بَه پس بَه درست است - ما به یاد خود بزرگتران را به یاد داریم که میگفتند بَه خدا - بَرو و بَه کجا و همه دانند که بَه و پَه از پَد پهلوی اس ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

اگر تو یار گیری یککی بس وگر با دوکنی یارت بنی کس و گر بَیْ سه کنی بی یار گردی و گر افزون کنی بر سر زنی تس نخستین بند بدینسان نیز است - اگر تو یارگیری ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

این سفتن از همان سودن است و سمبیدن و سمباده نیز باده ای دید بدان جام درافتاده که بن جام همی سفت چو سنباده. منوچهری. سمباده سودنی و سمبیدنی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

بانبشنان بانبشن/ پانبشنان پانبشن زن و برابر شاهنشاه باشد و بانوان بانو نیز گویندو در اوستا مانو - به سغدی وانو ( وامبَن ) و در پهلوی بانوگ /پانوگ بود ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

مولیان =جایی برای درنگ برای خوشی کردن است با بوستان و باغ و همه و مولیدن درنگ است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

گمانم اختر از دو بخش استاختر =استار = ( اخ=اس=ای ) ( تر=در =درخشیدن ) �تر �در پارسیبه گونه درشده و در پارسی هخامنشی درتن =درخشیدن است و درا = درخشا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

کمان ابروی دلبر دوباره چین دارد نگاه تیر یک انداز آرشین دارد چو بید بر سر جان بایدم دروشیدن بگو که با من بیدل دلت چه کین دارد - دروشیدن و درفشی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

چه چرندیات نوشته اندیکی نبشته زن شستن ست چون پول شویی واندگرگفته گاسَم، زناکاری شوهر است - ، ای دریغا چراغ ایرج کور ! /چه امده بر سرتان ای دریغ. - ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

و گرا به هیچ روی بنده نباشد و انندراج و رشیدی و تبریزی در سروده ترک فلک هندوی گرای تست بیراهه رفته اند یحیی کاشی ( از آنندراج ) . ترک فلک هندوی گرا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

نبات واژه ای عربی وپارسی برساخته به تازگی است ونام پارسیش قند تبرزد و شمارش به شاخه است و قندسپیدرا که شکر سخت است پانید/ فانید گویند و نبات رستنی با ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

فشنگ و تفنگ هردو پارسی ز پیشهنگ - و تف هنگ اند و هنگ / آهنگ/هنج آهنج برون رفت و پرتاب و انداختن است تف از تفیدن گرما و تب و تابستان ار انست بدو گفت ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پشنگه و پشنگیدن واز ی دگر از انست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اریغ به پارسی هخامنشی اریکا و به سغدی آریغ - آریگ است این با همان واژه همخانواده است که بلوچی آر در گرمسیر فارس و ابراهه آر همچنین در پارسی دری هار خ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

چمیدن برابر با جابه جایی است به هر گونه که باشد چه با ناز باشد چه با تاخت - ریشه آن چم=گم است و گام نیز از ان است چماننده دیزه هنگام گرد چراننده کرک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

نخست انکه چم به چم سینه نیست و ان سروده سوزنی بچم چشم است سپهداران توران را شهی شایسته بدهمت که پیش او بشایستی نهادن دستها بر چم سوزنی از که آمختی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دار به پارسی درخت است بهار آرد و تیرماه و خزان برآرد پر از میوه دار رزان تن ما چو میوه ست و او میوه دار بچینند یکروز میوه ز دار. اسدی مرد دارو فروش ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

فردوسی جای ان چیره - فره اورده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

کول پیرزن پیرمردهای بسی کهن فارس وکهکیلویهه به چیز سرد بویژه اب سرد میگفتند کول - کول /گول همان وازه گود است در پارسی پهلوی د - ل جای هم مینشینند ما ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

بنگرید ما به چه بدبختیها دچاریم عمید سروده سنایی غزنوی را اورده ونوشته گپ عامیانه است ایا سنایی عامی است : هرکجا زلف ایازی دید خواهی در جهان عشق بر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

گپ = سخن - وگپ زدن گویند انوری در نکوهش گوید چند گویی خواهر من پارساست گپ مزن گرد حدیث او مگرد پارسا در خانهٔ تو نان تست زانکه نانت را نه زن بیند ن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پارسی ان جداگر دوستی که گفتند یوت - برادر من در پارسی پهلوی ج و ی جای هم نشینند چون جشن - یسن و جو - یو و جدا - یتا نمیدانم که به شما گفته اک پسوند ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

گاماس گاماس = گام گام یک گام را برداری ارام بر زمین نهی باز یک پای دیگر یا همان که امروز میگویند پابرچین - و از گاماس گاماس اهستگی را خواسته اند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

خواهان شماییم همیشه پرسان شماییم همار\ه خواهان= دعاگو

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

روان کردن رود از دل کوه روان کردن اب از دل زمین ز بس کز تنان تیغ کین سرد رود صفاهان ز خون گشت چون زنده رود شهریار نامه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

مهرآشیان بهتر بود که بگوییم در افغانستان که پارسی را بهتر و سره تر از ما میدانند تیردان را ترکش میگویند گر این تیر از ترکش رستمی است نه بر مرده بر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

چلاندن فشردن است و چل اگر چهل باشد توان بهتر است که انرا چَل گویند ( اینرا باید بدانیم که بیشینه واژگان پارسی اهنگ زبر دارند و اهنگ زیر در انان بسیار ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دوست بشگردی مردمان سنگان نیز که به پارسی دری سخن میگویند بزغاله را شنگ و بزغالگان را شنگان گویند از امدن گ بر سر شن و شنگ گفتن ان پیداست که این وازه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

روشن از ان دست اموزشن و گلشن نیست و روشن و روزن از روز و روش است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

موی را در بیشتر استان فارس مود و مید میگویند مود و موی چون پاد و پای - ماده مایه - داده دایه - زاد زای - خود خوی - پاییز پادیز - خدا خیا - بلاده بل ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

کادین کدین کتین ختون خاتون ختین خاتین کتایون کدبانو خثین کدیور ختوش هتوش هتوس ختوس اتوس ختوسا هتوسا اتوسا هدیش خدیش همگی گویه های یک وازه پارسی اند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

- آبگاه تهیگاه و گرده گاه است میان استخوان لگن و دنده را آبگاه و تهیگاه و گرده گاه گویند سر سنان تو در آبگاه گرده ی خصم مدام کار کند چون زبان که در ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

گرده - این سروده نظامی را دهخدا در بخش گره نان اورده که درست نیست باید انرا در بخش گرده مردمان میاورد و پهلوی پهلوانان و گرده گردنان درست است درم پ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

نماندن گویه دگر نمودن و نماییدن ( مانندگی و نشان دادن ) است خداوند جهان، الب ارسلان، سلطان دین پرور که با عدلش نماند جور یکسر عدل نوشروان آنچه که ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

چقدر هر یک از ما میخواهیم به دیگری هم زور بگوییم دری زبان میگوید سورانی نوشته نشود سو رانی میگوید کرمانجی هم سورانی بنویسد برادرمان دارد به پارسی دری ...