پیشنهاد‌های وهسودان مرزبان (١,٢٨٠)

بازدید
١,٧٨٣
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

پارسی ان بخرد است خرد بخرد عقل عاقل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

انباغ / انباز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

من سالها چشمم را در پژوهش کور کردم هربار میخواهم اینجا چیزی بنویسم خوانندگان ارج مینهم و چکیده دانش و پزوهش مینویسم با این همه بسیار اندک میشود کسی ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

دوستانی که میگویند گزیرک پارسی جزیره است بهتر است اندکی به معنی واژه گزیرگ و گزیره در پارسی نگاه کنند چرا این همه چرت و پرت میگویید ؟ در پارسی دری گ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

جو و هوا عربی هستند و پارسی ان دو پناد و وای است بخار اب را بپارسی : وشم - نژم - مُژ - دم و هلم گویند و میغ و آمیغ را هم برای ابر و هم برای مه میگوین ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

جو و هوا عربی هستند و پارسی ان دو پناد و وای است بخار اب را بپارسی : وشم - نژم - مُژ - دم و هلم گویند و میغ و آمیغ را هم برای ابر و هم برای مه میگوین ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

از برساخته های اذرکیوان است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پندک در پشتو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

هده در بیهده و بیهوده همان سود است بیهوده بی سوده -

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گمانم ستاک با ستاگ و ستاغ یکی باشد به کره اسب هم ستاغ گویند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تبر از زر و سیم باید کرد تا شود کارگر بران کنده واندگر کندگان در آنحجره بشب تیره خورد را کنده همه با یکدیگر همی بازند بازی کودکان نوکنده تا بدان کند ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ای خدا بگویم دهخدا را چه کند این مرد از بیخ عربزده هست هیچ واژگان پارسی را نمی نویسد و همه دنبال عربی هست ماده گاوان پاده اش هر یک شاه پرور بود چو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گرا که آهن پهنی باشد این را هم گرا و هم گراز گویند چو بشناخت آهنگری پیشه کرد گراز و تبر اره و تیشه کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

اوسن - اووس - نرد مردم فارس شیراز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یلان= یله - ازاد - دخترو یلون یلون میرد او انبار دل میگد راهش بگیر مشکشو وردار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

آرمان /اَرمان/اروان /آرمه/اروا /ارمانج/ارمانگ=آرزو - هدف - امید - حسرت - ویار در پارسی میگویند اروا بابات/بوات - این همان اروا/ ارمان است و پیوندی با ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

لخت لهت لوت روت رُت لیت ریت لوچ همه پارسی است و هیچ پیوندی به ترکی ندارد آذریان گرامی هم چون زبان کهنشان پهلوی بوده بسیاری از واژگان کهن را دارند لخت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گوسان/گوهان/گویان خنیاگر خواننده است گشتن س/ه/ی در پارسی رواج داشته مانند خوراسان/خوراهان/خورایان زبان پهلوی هر کاو شناسد خواسان آن بود کز وی خور آس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

قُل/ال در ترکی دست میشود و بند نیز چون دست است در ترکی ق جای ا را میگیرد مانند قورخان اورخان و قلدر یعنی قلدار دست دار - قول /غول/غیل /گود/کول بچم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاه غزنین چو نزد او بگذشت چون دویژه بگردش اندر گشت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

استخوان همان استوان است استه خرمای سوخته و به سرکه آغشته اکتحال کنند. ( نزهة القلوب ) . || استخوان آدمی و جانوران دیگر. ( برهان ) . استو. و در دو کل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تنوری که در آن کماج و نان سنگک پزند و به عربی فُرن گویند. ( از برهان ) ( آنندراج ) . و رجوع به برزن و بریزن شود. || تابه ای که از گل سازند و بر زبر آ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

داشتم در میانه حکم سرخ روی و سپیج گردن خویش سوزنی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نهنبن نهان بان بچم غطاء است چه سر دیگ باشد چه جمجمه سر چه هر کوفت دیگر چرا دهخدا این همه بیراه میرود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مُهر بچم محکم و استوار - این میخ که بدیوار کوفتی مهر نیست نمیشه چیزی به ان اویخت - از این قرص و مهر تر ؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

ویر در زبان پشه ای به چم تن است ویر در پارسی به چم هوش یاد حواس - خاطر است - ویر وَندِن vir vanden = مراقبت کردن ، نگهداری کردن ، دقت کردن ، توجه داد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ای کاش سروران و استادان ما اندکی دانش پارسی دانی داشتند و مردم ما در دبستان و دبیرستان می اموختند که در پارسی غ و خ باشد که جای هم نشینند و ز - ژ یک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢

هر بژی = ازاده زی - ایرانی زی � پارساآزاده راد ایرانگان زی ئر بژی کرد کرمانجی کجا کو کلهران ایرجی خانه تاران کرد ترک چین و روس روسیه خانه ات ویران ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کنده ای که به بی ریشان یا پسران بزرگتر میگفتند همه با زبر کاف است و پسران را ساده و کنده میگفتند اگر پسر بی ریش و تازه و خرد بود او را ساده میگفتند ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

این واژه عربی است پارسی ان چندین واژه است اژکهن - راک - توور - ویم - گر - پرت - بی گمان بسیاری واژگان دگر نیز است که یاد ندارم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

نمیدانم این دهخدا نوشته یا کس دیگر - نوشته اژگهن بچم تنپل نیست - اری بچم تنپل است در مزدیسنا دیو اشگهانی /اشگهانیه دیو تنپلی است - اژکهن سنگ بزرگ نیز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آماس آماه پندام پندیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

در گویش ملکی قالی بشاگرد و برخی گویشهای لارستانی نیز پندام میگویند - چندی پیش رخم پندام در کرده بود یکی از افغانستانی ها به من گفت اوی بچه چه پندیده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نام سوزن بیاید یاد از سوزنی سمرقندی نشود شگفت است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

و اگر تب نباشد آشامه ای از کشک بریان کرده سازند یا از پست جو. ( ذخیره خوارزمشاهی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

گاه گاه اید صدای خنده اش شیخ پیدا هست اهل بخیه ای

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غنده را غندل نیز گویند که به عربی رتیل است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پر سیاوشان درویش و ضعیف شاخ بادام کرده است کنار پر شیانی ناصر خسرو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انداختن بسیار معانی دیگر دارد ش. ربختانه دهخدا نیاورده - نیانداخته کار و جامه مبر ز هر گونه گفتیم و انداختیم سر انجام یکسر برین ساختیم اندازه گیر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در روستاهای شیراز یعنی گود و ژرف - یکی به دوستش گفت فردا بیکارم گوده ات اماده ان بیام سیت درخت بشونم گفت برو گوده بوات بشون که غیلن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

دیش در سروده رودکی دیش انچه نوشته شده نیستد بخوانیم سروده رودکی را کاروان شهید رفت از پیش وآن ما رفته گیر و می اندیش از شمار دو چشم یک تن کم وز شم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خاک شد فطرت ز پستی لیک مژگان برنداشت ورنه از ما تا به بام آسمان یک زینه بود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بهل /پهل وازهای به چم حلال عربی است از من پهلست قاتل من -

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

محمد عباسلو نام روستای شما در اصل پهل ( پهل پهله پهلو ) نام بسیاری جاها در ایران زمین است و معنی مرکز پارسیان و پهلویان و شهر پارسیان دارد انرا پرهه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

دوستی که گفت بجای اما عربی ولی را بکار برید دوست گرامی ولی ولیکن نیز عربی است . گفتار پارسی نیازی به اما و ولیک نداشته بجای من به خانه دوستم رفتم ام ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درقه پارسی است .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فتیل فتیله پارسی از پلیته و پتیله است . پتیله کردن و پلیل کردن گویند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

میخ=سکه /مسکوک درم را یکی میخ نو ساختیم سوی شادی و فرخی تاختیم. درم را همی میخ سازید نیز سبک داشتن بیشتر زین چه چیز. از آن پس دگر کرد میخ درم همان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پوک را در پاره ای جاها به چم پر و انباشته بکار میبرند میگویند یک گونی پوک زر داشت بر باد داد - زمستانی یک خیگ پوک شیره و یک خیگ پوک روغن خوردیم. .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شرزه پارسی است و در عربی شرزه را از شیرازه گرفته اند و انچه از شرز در عربی امده همه پس از اسلام است - شرزه - شزر باید از شگر باشد درنده باشد -