پیشنهاد‌های وهسودان مرزبان (١,٣٥٨)

بازدید
٢,٥٠٩
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اهوان = خالی - خلا - به مال و قوت دنیا مشو غره چو دانستی که روزی آهوان بودند آن پرآرد انبان ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اهوان به مال و قوت دنیا مشو غره چو دانستی که روزی آهوان بودند آن پرآرد انبان ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

سام همان سهم است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بازه همچنان دایره و فرجه و رخنه باشد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دهخدا این بیت را باید زیر برزگر ریون دست می اورد در راه نشابور دهی دیدم بس خوب انگشته او را نه عدد بود و نه مره. رودکی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

در نوشتاران زرتشتی میخوانیم وانکه آوارگان بسپنجد - این واژه از سه و پنج نیست سپنجیدن بچم سرپناه دادن است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دل خوش چه بوی بدانکه ناصر مانده است غریب و مندخانی ناصر خسرو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جگربند فرزند همه پهلوانان کاووس شاه نشستند بر خاک با او به راه زبان بزرگان پر از پند بود تهمتن به درد از جگربند بود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مغزآید/چغزآید/نغزآید/فغ زاید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

آوار از آور =ایوار است همین واژه آور سپس خاور نیز شده و آوار غریب غربت و دور کرده شده و ان همه معانی گرفته شده و ان اوار که بچم حساب است از آمار امده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوچ در میهن ارز جایی به جای دگر و برگشتن به انست مهاجر را به پارسی آواره گفته اند ud kē wēmārān ud armēštān ud kārdāgān rāy spinǰānagīh kunēd. ( Ank ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شگفتا از دوست عرب خمسه ما هنرزاده شیراز میگوید این سایت شیح را پارسی گفته. برادر اندکی درست بخوان در اینجا چند بار گفت درمنه پارسی شیح است و گفت شیخ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خوشبختانه خوارزمی هزار سال پیش گغته که تکین پارسی هست و دقیق توضیح داده تک/تگ/تج/تاز که در تجره ( دجله ) و رود تجن و تکاور میبینیم گویه دگری از تاز ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دو دمب در نشته های پهلوی امده چون انگار از دو سو دنباله داره دو دنباله میگفته اند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

برادر شیشک بره ماده پشمینه است که شش ماه را گذرانده و میتواند ابستن شود بز را در پارسی پهلوی چه کوهی و چه خویی باشد بز گویند اگر خویگر ( اهلی ) باشد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

wāzišt ān kē - š andar abr rawišn dārēd, u - š tom ud tār ī andarwāyīg zanēd ud stabrīh ī andarwāy bārīk, sabuk čihrīg kardan ud tagarg widāxtan ud ā ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

هوا وازه عربی است در پارسی بدان باد/واد/وای میگویند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

باد/ واد/وای بچم هوا و باد است گر بگرداند ز مهر تو زمانی رأی رای باشد از غم روز و شب جان وی اندر وای وای

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

دلم ز لطف تو رمزی به گوش تو می گفت ز شوق اشک چمم آب در دهان آورد امیر خسرو دهلوی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کت/گت/جت/زت/زد در پارسی به چم کشتن زدن و جنگ است و در سنگنبشته داریوش هخامنشی بسیار امده مانند جتا =بزنید /بکشید - واژه جنگ نیز بدرستی باید جتگ/زدگ=ز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گفته شعوری دست است و گفته دهخدا بر چیزی نیست درکلمه رانین یاء برای نسبت و نون برای تأکید نسبت است چنان که میگوییم زر زری زرین ران رانی رانین سیم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

- ud ka tō dīd kē dādwarīh ī rāst kard ud pārag nē stad ud gugāyīh ī rāst dād ud dranǰišn ī frārōn guft, ( Anklesaria, 1913, p. 31 ) و چون تو دیدی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

چرده/کرده = خلق افریده شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چه چرت و پرتهایی - وجین/گزین هیچ پیوندی با چیدنو چینه ندارد چیدن از چدن /کتن بچم کندن است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هوش داری - پاس داری - یاد داری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

واژه � تاش � گویه دگر � دار� است در پارسی واج�ر� به �ش�میگردد چون برگرد/برگشت. دار/داشت. دار بچم پرسداری/پرستاری=همداری است پسوند �دار� به گونه �د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ترکاره - تره کاریهر خوراک که در ان سبزی و میوه باشد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پل و شپول

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لارستان کچتم من میرقصم کچتش رقصیدی کچته میرقصد بچخ برقص چَخ= رقص پایکوب درهم مالیدنله کردن با پا پایمال هلی - شلی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گمانم فندق پنجیر و ویشگون است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شیپور - شیفور - شیفتک - شوتک - شیعون چفیر شفیر سپیل - سفیر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شاک به بز نر میگویند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

وا/وای در پهلوی هوا و فضا باشد و در وا و اندر وا یعنی سر و پا در هوا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

این واژه هزاروش است پهلوی ان نمیدانم چیست اسیم همان سریانی عظیم است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هنر زاده واژه ای کهن را یادم اوردی یادش بخیر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

الفنج = کسب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

انانی که میگویند سنسکریت - در سنسکریت این دانش را گانیتام / گانیتا میگویند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

چه چرت و پرتها که گفته نشد یکی یک نگاه به نوشته های ابن سینا نینداخت رایش واژه پارسی برای دانش ریاضی است گویا از همین واژه رایش گرفته شده -

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

افراشت افراخت افراز است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کورش جان اگر وازه شناسی و دانش همینجوری بود که تو میپنداری همه استاد بودند - هیمه تا هنگامی که نسوخته هیمه هست همین که اتش گرفت خورگ/ خورنگ است میتو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گویا در پارسی خورا بچم راغب نیز بوده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غورک نام فرمانده سغد زیردست ترخان - و غورک غور ک غور مردم غور گوران مردم کوهستان غور=هرزه هست کار من برو چونانکه وقتی پیش ازین دهخدایی گفت با غوری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

گویی خلم با خدو دو گویه از یک واژ باشد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

گمانم با ویران یکیست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ویدا هم بچم پیداست و هم به چم گم و ناپدید و زیان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

گیاخن = منطقی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دستگه - اداره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

این واژ در پارسی دیوان بوده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

کومله = توده -

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

ایرزاد - این خوش و بش نبوده و خوش و وَش بوده انرا دگرگون کرده اند و وش نیز همان خوش است - شما پارسی نمیدانید و نمیدانید آز بیشی نیست - - بخش را ...