پیشنهادهای وهسودان مرزبان (١,٣٥٨)
اهوان = خالی - خلا - به مال و قوت دنیا مشو غره چو دانستی که روزی آهوان بودند آن پرآرد انبان ها
اهوان به مال و قوت دنیا مشو غره چو دانستی که روزی آهوان بودند آن پرآرد انبان ها
سام همان سهم است
بازه همچنان دایره و فرجه و رخنه باشد
دهخدا این بیت را باید زیر برزگر ریون دست می اورد در راه نشابور دهی دیدم بس خوب انگشته او را نه عدد بود و نه مره. رودکی
در نوشتاران زرتشتی میخوانیم وانکه آوارگان بسپنجد - این واژه از سه و پنج نیست سپنجیدن بچم سرپناه دادن است
دل خوش چه بوی بدانکه ناصر مانده است غریب و مندخانی ناصر خسرو
جگربند فرزند همه پهلوانان کاووس شاه نشستند بر خاک با او به راه زبان بزرگان پر از پند بود تهمتن به درد از جگربند بود
مغزآید/چغزآید/نغزآید/فغ زاید
آوار از آور =ایوار است همین واژه آور سپس خاور نیز شده و آوار غریب غربت و دور کرده شده و ان همه معانی گرفته شده و ان اوار که بچم حساب است از آمار امده
کوچ در میهن ارز جایی به جای دگر و برگشتن به انست مهاجر را به پارسی آواره گفته اند ud kē wēmārān ud armēštān ud kārdāgān rāy spinǰānagīh kunēd. ( Ank ...
شگفتا از دوست عرب خمسه ما هنرزاده شیراز میگوید این سایت شیح را پارسی گفته. برادر اندکی درست بخوان در اینجا چند بار گفت درمنه پارسی شیح است و گفت شیخ ...
خوشبختانه خوارزمی هزار سال پیش گغته که تکین پارسی هست و دقیق توضیح داده تک/تگ/تج/تاز که در تجره ( دجله ) و رود تجن و تکاور میبینیم گویه دگری از تاز ا ...
دو دمب در نشته های پهلوی امده چون انگار از دو سو دنباله داره دو دنباله میگفته اند
برادر شیشک بره ماده پشمینه است که شش ماه را گذرانده و میتواند ابستن شود بز را در پارسی پهلوی چه کوهی و چه خویی باشد بز گویند اگر خویگر ( اهلی ) باشد ...
wāzišt ān kē - š andar abr rawišn dārēd, u - š tom ud tār ī andarwāyīg zanēd ud stabrīh ī andarwāy bārīk, sabuk čihrīg kardan ud tagarg widāxtan ud ā ...
هوا وازه عربی است در پارسی بدان باد/واد/وای میگویند
باد/ واد/وای بچم هوا و باد است گر بگرداند ز مهر تو زمانی رأی رای باشد از غم روز و شب جان وی اندر وای وای
دلم ز لطف تو رمزی به گوش تو می گفت ز شوق اشک چمم آب در دهان آورد امیر خسرو دهلوی
کت/گت/جت/زت/زد در پارسی به چم کشتن زدن و جنگ است و در سنگنبشته داریوش هخامنشی بسیار امده مانند جتا =بزنید /بکشید - واژه جنگ نیز بدرستی باید جتگ/زدگ=ز ...
گفته شعوری دست است و گفته دهخدا بر چیزی نیست درکلمه رانین یاء برای نسبت و نون برای تأکید نسبت است چنان که میگوییم زر زری زرین ران رانی رانین سیم ...
- ud ka tō dīd kē dādwarīh ī rāst kard ud pārag nē stad ud gugāyīh ī rāst dād ud dranǰišn ī frārōn guft, ( Anklesaria, 1913, p. 31 ) و چون تو دیدی ...
چرده/کرده = خلق افریده شده
چه چرت و پرتهایی - وجین/گزین هیچ پیوندی با چیدنو چینه ندارد چیدن از چدن /کتن بچم کندن است
هوش داری - پاس داری - یاد داری
واژه � تاش � گویه دگر � دار� است در پارسی واج�ر� به �ش�میگردد چون برگرد/برگشت. دار/داشت. دار بچم پرسداری/پرستاری=همداری است پسوند �دار� به گونه �د ...
ترکاره - تره کاریهر خوراک که در ان سبزی و میوه باشد
پل و شپول
لارستان کچتم من میرقصم کچتش رقصیدی کچته میرقصد بچخ برقص چَخ= رقص پایکوب درهم مالیدنله کردن با پا پایمال هلی - شلی
گمانم فندق پنجیر و ویشگون است
شیپور - شیفور - شیفتک - شوتک - شیعون چفیر شفیر سپیل - سفیر
شاک به بز نر میگویند
وا/وای در پهلوی هوا و فضا باشد و در وا و اندر وا یعنی سر و پا در هوا
این واژه هزاروش است پهلوی ان نمیدانم چیست اسیم همان سریانی عظیم است
هنر زاده واژه ای کهن را یادم اوردی یادش بخیر
الفنج = کسب
انانی که میگویند سنسکریت - در سنسکریت این دانش را گانیتام / گانیتا میگویند
چه چرت و پرتها که گفته نشد یکی یک نگاه به نوشته های ابن سینا نینداخت رایش واژه پارسی برای دانش ریاضی است گویا از همین واژه رایش گرفته شده -
افراشت افراخت افراز است
کورش جان اگر وازه شناسی و دانش همینجوری بود که تو میپنداری همه استاد بودند - هیمه تا هنگامی که نسوخته هیمه هست همین که اتش گرفت خورگ/ خورنگ است میتو ...
گویا در پارسی خورا بچم راغب نیز بوده
غورک نام فرمانده سغد زیردست ترخان - و غورک غور ک غور مردم غور گوران مردم کوهستان غور=هرزه هست کار من برو چونانکه وقتی پیش ازین دهخدایی گفت با غوری ...
گویی خلم با خدو دو گویه از یک واژ باشد
گمانم با ویران یکیست
ویدا هم بچم پیداست و هم به چم گم و ناپدید و زیان
گیاخن = منطقی
دستگه - اداره
این واژ در پارسی دیوان بوده
کومله = توده -
ایرزاد - این خوش و بش نبوده و خوش و وَش بوده انرا دگرگون کرده اند و وش نیز همان خوش است - شما پارسی نمیدانید و نمیدانید آز بیشی نیست - - بخش را ...