ترجمه‌های حسین کتابدار (٢٣٠)

بازدید
٧١٥
تاریخ
١ سال پیش
متن
The void left by his mother's death was never filled.
دیدگاه
٧

خلا فوت مادرش هرگز پر نشد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
He rose, his face void of emotion as he walked towards the door.
دیدگاه
٧

بلند شد و زمانی که به سمت در رفت، چهره اش فاقد هر گونه احساسی بود.

تاریخ
١ سال پیش
متن
His pants rose a full three inches off his shoes.
دیدگاه
٧

شلوارش کاملاً سه اینچ بالای کفششه!! ( اشاره به کوتاه بودن شلوار )

تاریخ
١ سال پیش
متن
He couldn't take that job at the zoo because of his epilepsy.
دیدگاه
٧

به خاطر بیماری صرع، او نتوانست آن موقعیت شغلی را در باغ وحش به دست آورد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Evaporation and condensation are parts of the water cycle.
دیدگاه
٧

تبخیر سطحی و میعان ( مایع شدن ) ، بخشی از فرایند پویای گردش آب هستند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The children made posters showing the cycle of the seasons in a year.
دیدگاه
٧

این کودکان پوسترهایی درست کردند که گردش فصول در سال را نشان می دهد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Asthma, heart conditions, diabetes or epilepsy may expose you to special risks with watersports in the heat.
دیدگاه
٧

ممکن است انجام ورزش های آبی در آب و هوای گرم شما را با داشتن زمینه بیماری هایی چون آسم، اختلالات مرتبط با قلب، دیابت یا صرع، در معرض خطرات خاصی قرار ...

تاریخ
١ سال پیش
متن
Paracelsus made intractable problems such as plague, syphilis, epilepsy, mental disorder, and learning disabilities central to his preoccupations.
دیدگاه
٧

پاراسلسوس ( پزشک و کیمیاگر و گیاه شناس و ستاره شناس سوئیسی - آلمانی در دوران رنسانس ) مسائل دشوار و غامضی مانند طاعون، سیفلیس، صرع، اختلال روانی ناتو ...

تاریخ
١ سال پیش
متن
Local and national epilepsy organizations can also be helpful to those experiencing employment problems or job discrimination.
دیدگاه
٧

سازمان های محلی و ملی صرع نیز می توانند برای افرادی که مشکلات یا تبعیض شغلی ناشی از بیماری صرع دارند، یاری رسان/ مفید باشند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Again, the realization of the downside of being beautiful hit Matt.
دیدگاه
٧

بار دیگر، تجربه تلخ پیامدهای جذاب بودن ( زیبا بودن ) ، به مت ضربه زد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Unemployment, inflation and greater inequality are often the downside of a market economy.
دیدگاه
٧

بیکاری، تورم و نابرابری بیشتر، اغلب ابعاد منفی اقتصاد بازار آزاد است

تاریخ
١ سال پیش
متن
The downside of living here, of course, is that it is expensive.
دیدگاه
٧

جنبه منفی زندگی کردن در اینجا، هزینه های گران آن است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Perhaps one of the most noteworthy forms of Japanese entertainment was the impalement of vaginas.
دیدگاه
٨

شاید یکی از مشهورترین اشکال سرگرمی ژاپنی ها در گذشته، سوراخ کردن واژن ها با یک جسم تیز بوده است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
I've got a few odds and ends to do before leaving.
دیدگاه
٧

پیش از رفتن، چند کار جزئی دارم که باید انجام بدم.

تاریخ
١ سال پیش
متن
He stood at the balcony to overlook neighbour's hallroom.
دیدگاه
٧

او در ایوان ایستاد تا به اتاق نشیمن خانه همسایه اشراف داشته باشد ( بهتر آنجا را ببیند ) .

تاریخ
١ سال پیش
متن
He was small, but his prowess as a fighter was well-known and the bullies left him alone.
دیدگاه
٧

اگر چه جثه کوچکی داشت، اما مهارتش در مبارزه زبان زد همه بود، از این رو زور گویان و قلدرها، دست از سرش برداشتند

تاریخ
١ سال پیش
متن
He was on the lam for seven years.
دیدگاه
١٢

او هفت سال از دست پلیس فراری بود.

تاریخ
١ سال پیش
متن
He was recaptured after four months on the lam.
دیدگاه
١٣

او پس از چهار ماه فرار، دوباره دستگیر شد

تاریخ
١ سال پیش
متن
The robbers were on the lam for several days before they were caught.
دیدگاه
١٧

سارقان، پیش از دستگیر شدن، چندین روز در حال فرار از دست پلیس بودند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
There is a simple, inexpensive solution for those who refuse to play ball with the system.
دیدگاه
٨

یک راه حل ساده و کم هزینه برای کسانی که با سیستم همکاری نکنند، وجود دارد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The letter filled him with foreboding.
دیدگاه
٧

نامه مملو از احساس دلشوره بود.

تاریخ
١ سال پیش
متن
I felt a gloomy foreboding that something was going to go wrong.
دیدگاه
٧

من احساس دلشوره ملال آوری داشتم که چیزی درست نیست.

تاریخ
١ سال پیش
متن
She had a foreboding of danger.
دیدگاه
٧

او نسبت به آینده دلشوره داشت.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
You may cash in this cheque at all times and all places.
دیدگاه
٨

این چک در هر زمان و مکانی، قابل نقد شدن است.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
It's as if all eyes are focused on me.
دیدگاه
٩

انگار / مثل این که همه به من زُل زده اند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
These boots belong in the closet.
دیدگاه
٥

جای این چکمه ها، داخل کمده.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
"I had a friend died of an OD," she said.
دیدگاه
٧

او گفت "من دوستی داشتم که از بیش مصرفی مواد فوت کرد".

تاریخ
٢ سال پیش
متن
My restaurant is just small potatoes, but it gives me a steady income.
دیدگاه
٨

رستوران من کوچک و کم اهمیت است، در عین حال درآمدی مستمر عاید من ی کند

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Don't buy it. he is only a small potatoes in his company.
دیدگاه
٨

این حرف ها را درباره او باور نکن. او در شرکتش، موقعیت و جایگاه جزئی و پایینی دارد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
We are only small potatoes. The manager won't listen to us.
دیدگاه
٨

ما آدم های کم اهمیت و جزئی هستیم، بنابراین مدیر به حرف های ما توجهی نمی کند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
She gave him a light peck of farewell.
دیدگاه
٧

آن زن بر گونه مرد، بوسه خداحافظی نشاند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
They broke free and made off in a stolen car.
دیدگاه
٨

آنها از زندان فرار کردند و با یک خودروی مسروقه، محل را ترک نمودند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
She was a suffragette and a birth control pioneer.
دیدگاه
٨

او طرفدار حق رای زنان و یک پیشگام پیشگیری از بارداری است

تاریخ
٢ سال پیش
متن
The suffragette movement campaigned for votes for women in Britain and the US.
دیدگاه
٨

جنبش حق رای زنان، برای به دست آوردن این حق، در بریتانیا و امریکا مبارزه کردند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Silence is one of the hardest arguments to refute. Josh Billings
دیدگاه
٧

جاش بیلینگز می گوید؛ "سکوت یکی از استدلال هایی است که سخت تر از بقیه می توان با آن مخالفت کرد. "

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Isabelle is quick to refute any suggestion of intellectual snobbery.
دیدگاه
٧

ایزابل هر نوع نماد و ظاهر افاده روشنفکرانه را بلافاصله انکار می کند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
With this ring I thee wed.
دیدگاه
٧

با این حلقه، ما به عنوان زن و شوهر به یکدیگر می پیوندیم.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
The couple plan to wed next summer.
دیدگاه
٧

آن زوج بنا دارند تابستان آینده، ازدواج کنند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
He will wed that waitress next month.
دیدگاه
٧

او ماه آینده با آن پیشخدمت زن ازدواج خواهد کرد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Why did you wed your beautiful daughter to that old man?
دیدگاه
٧

چرا دختر زیبایت را به عقد و ازدواج آن پیر مرد در آوردی؟

تاریخ
٢ سال پیش
متن
She quietly swallows the bully you brought to her.
دیدگاه
٧

او کاملاً زورگویی های تو را به فراموشی سپرده است.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
I've told him a hundred times not to bully people, but he never learns .
دیدگاه
٧

صد بار به گفته ام با مردم گردن کلفتی نکند، اما او هرگز این مطلب را آویزه گوش خود نکرد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Her mouth had been bloodied by the bully.
دیدگاه
٧

یک گردن کلفت، دهان او را خونی کرده بود

تاریخ
٢ سال پیش
متن
His official designation is Financial Controller.
دیدگاه
٧

عنوان رسمی شغلش/کارش ناظر/ممیز مالی است

تاریخ
٢ سال پیش
متن
What's her official designation now she's been promoted?
دیدگاه
٧

حالا که ارتقاء پیدا کرده، عنوان رسمی شغلش چی هست؟

تاریخ
٢ سال پیش
متن
With no money, his only hope of getting to New York was to stow away on the next ship.
دیدگاه
٧

با جیب خالی، تنها امیدش برای رفتن به نیویورک، قاچاقی سوار قطار بعدی شدن است

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Begone! you naughty boy!
دیدگاه
٧

ای پسره شیطان، گورت را گم کن

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Tell her to begone.
دیدگاه
٩

به او بگو گورش را گم کند

تاریخ
٢ سال پیش
متن
I bade him begone.
دیدگاه
٧

به او گفتم گورش را گم کند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Some of the servants who saw him laughed at his poverty, and bade him begone.
دیدگاه
٧

بعضی از خدمتکاران با دیدن فقر و بدبختیش، به او خندیدند و گفتند گورش را گم کند.