enigmatic

/ˌenɪgˈmætɪk//ˌenɪɡˈmætɪk/

معنی: مبهم، مرموز، معمایی
معانی دیگر: معماسان، پیچیده و گیج کننده، سردرگم کننده، توضیح ناپذیر، اسرارآمیز (enigmatical هم می گویند)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: enigmatically (adv.)
• : تعریف: of, concerning, or like an enigma; puzzling; mysterious.
مترادف: baffling, cryptic, inscrutable, mysterious, paradoxical, perplexing, puzzling
مشابه: abstruse, ambiguous, arcane, equivocal, incomprehensible, indecipherable, inexplicable, labyrinthine, obscure, occult, recondite

- His enigmatic response to my question about his wife made me wonder if the two might have separated.
[ترجمه گوگل] پاسخ مرموز او به سوال من در مورد همسرش باعث شد به این فکر کنم که آیا این دو ممکن است از هم جدا شده باشند
[ترجمه ترگمان] پاسخ مرموز او به سوال من در مورد همسرش باعث شد تعجب کنم که آیا این دو ممکن است از هم جدا شده باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. mona lisa's enigmatic smile
لبخند معمایی مونالیزا

2. some of the ambassador's statements were enigmatic
برخی از اظهارات آن سفیر گیج کننده بود.

3. Haley studied her, an enigmatic smile on his face.
[ترجمه گوگل]هیلی او را مطالعه کرد، لبخندی مرموز بر لبانش
[ترجمه ترگمان]هیلی او را برانداز کرد، لبخندی مرموز بر چهره اش نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He left an enigmatic message on my answering machine.
[ترجمه حسین کتابدار] او برای من یک پیام نامفهوم روی دستگاه پیام گیر تلفن گذاشته است.
|
[ترجمه گوگل]او یک پیام معمایی روی منشی تلفنی من گذاشت
[ترجمه ترگمان]او پیام معمایی را روی پیغام گیر من گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The Mona Lisa has a famously enigmatic smile.
[ترجمه گوگل]مونالیزا لبخند مرموز معروفی دارد
[ترجمه ترگمان]مونا لیزا لبخند اسرار آمیز مشهوری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She starred in one of Welles's most enigmatic films.
[ترجمه گوگل]او در یکی از معمایی ترین فیلم های ولز بازی کرد
[ترجمه ترگمان]او در یکی از most فیلم های ولس بازی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Some years before, I might have guessed Bond's enigmatic presence in the scene.
[ترجمه گوگل]چند سال قبل، ممکن بود حضور مرموز باند در صحنه را حدس بزنم
[ترجمه ترگمان]چند سال پیش، شاید می توانستم حضور مبهم باند در صحنه را حدس بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His reply was highly enigmatic.
[ترجمه گوگل]پاسخ او بسیار مبهم بود
[ترجمه ترگمان]جواب او خیلی مرموز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was fascinated by the enigmatic actress.
[ترجمه گوگل]او مجذوب این هنرپیشه مرموز بود
[ترجمه ترگمان]او شیفته بازیگر مرموز و معماگونه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Freud remains today an enigmatic figure.
[ترجمه گوگل]فروید امروزه یک شخصیت معمایی باقی مانده است
[ترجمه ترگمان]فروید امروز یک چهره معمایی و مرموز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Everything carries a strangeness as enigmatic as the vision of Constantina, poised with her knife above the chocolate-roll.
[ترجمه گوگل]همه چیز عجیبی را به همراه دارد که به اندازه چشم انداز کنستانتینا که با چاقویش بالای رول شکلاتی آماده شده است، مبهم است
[ترجمه ترگمان]همه چیز عجیب و مرموز به نظر می رسد، مثل تصویر of، که با چاقویش روی تکه شکلات قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Charming, enigmatic Paul Elia balances melody and rhythm, singing as well as playing drums.
[ترجمه گوگل]پل الیا جذاب و مرموز، آهنگ و ریتم را متعادل می کند، آواز می خواند و همچنین درام می نوازد
[ترجمه ترگمان]Paul Elia، جذاب و مرموز، آهنگ و ریتم، آواز خواندن و نواختن درام را حفظ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Brown was puzzled by the enigmatic figure.
[ترجمه گوگل]براون از این شکل معمایی متحیر شده بود
[ترجمه ترگمان]براون از شکل مرموز و معماگونه به حیرت افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Bancroft's enigmatic compositions largely eschew tradition and draw their structures and spectacular effectiveness from juxtaposition of thematic material and instrumental sonorities.
[ترجمه گوگل]ترکیب‌های معمایی بنکرافت تا حد زیادی از سنت دوری می‌کنند و ساختارها و اثربخشی تماشایی خود را از کنار هم قرار دادن مواد موضوعی و صداهای ابزاری می‌گیرند
[ترجمه ترگمان]آثار مرموز Bancroft تا حد زیادی از سنت پیروی می کنند و ساختار خود و اثر هنری تماشایی را از کنار مطالب موضوعی و sonorities ابزاری رسم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مبهم (صفت)
hazy, involved, involute, obscure, opaque, ambiguous, vague, enigmatic, misty, dim, dusky, esoteric, mysterious, forked, nebular, imprecise

مرموز (صفت)
mystic, weird, cryptic, enigmatic, secretive, mysterious, orphic, occult, recondite, inscrutable, hinted, unco, unaccountable

معمایی (صفت)
enigmatic

انگلیسی به انگلیسی

• mysterious, puzzling, ambiguous, unclear
enigmatic means mysterious and difficult to understand.

پیشنهاد کاربران

The most enigmatic country in the world is north korea.
مرموزترین کشور دنیا کره شمالیه .
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : enigma
✅️ صفت ( adjective ) : enigmatic
✅️ قید ( adverb ) : enigmatically
مرموز
مبهم و راز آلود

بپرس