پیشنهادهای ژاسپ (٣,٧٧٥)
خَنجیستن = محاصره کردن
با تلفظ کُرچاندن کُلچاندن / کلوچاندن / کلوچیدن
بُلوری = کنایه از گلو ی انسان
ناهویدائی. [ هَُ وَ / وِ ] ( حامص مرکب ) استتار. عدم وضوح. ظاهر و آشکارا نبودن. واضح و لائح نبودن.
پژکمیدن
زیناوندیدن / هوداشتن = مراقبت کردن
اشتباه = زسپان
یوتر = دیگر
خاصیت = یَتَک / گَتِش / گُزینی
یوتاکیدن
مجزا = یوتاک
ویسپ = کل ، همه
ویس = ناحیه
ویشستی = اکثریت ویشست = اکثر
ثابت = ستنیک
سپورهیدن = کامل کردن
پدرودن / پتروتن = هجوم بردن ، حمله کردن
پَتیستن = تهدید کردن پَتیست = تهدید
نیرفسیدن
یوسیدن = خواستن ، طلب کردن
هیاکیدن = دیوانه شدن
نثم
مدام = نراک
تلخند نرم خند نوشخند شکرخند نیم خند گلخند ریزخند بادخند بدخند خیره خند خوشخند
نسکا. [ ن َ ] ( اِ ) زمین. ارض. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) .
نسهاندن. [ ن َ ن ِ د َ ] ( هزوارش ، مص ) هزوارش پختن است. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) . به زبان زند و پازند به معنی پختن باشد که نقیض خام بودن است و ...
نشا. [ ن ِ ] ( اِ ) شامل. ( برهان قاطع ) ( از برهان جامع ) . محتوی. ( حاشیه برهان از برهان جامع )
نشا. [ ن ِ ] ( اِ ) شامل. ( برهان قاطع ) ( از برهان جامع ) . محتوی. ( حاشیه برهان از برهان جامع )
شانس = فَرگ ( فرهنگ پهلوی ) . نشمن. [ ن َ م َ ] ( اِ ) بخت. ( ناظم الاطباء ) .
نشین. [ ن ِ ] ( اِ ) قطب را گویند و آن نقطه ای است از فلک. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) . قطب ، نقطه ٔبی حرکت زمین. ( فرهنگ خطی ) . قطب ش ...
نغروچ. [ ن ُ ] ( اِ ) چوبی که خمیر نان را بدان پهن سازند و به عربی مدمک خوانند. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( از منتهی الارب ) ( از جهان ...
جخیدن = دویدن شکل حال ریشه جخ گذشته جس
ایویدن = متحد کردن ، یکی کردن
نکوندن. [ ن َ ن ِ د َ ] ( هزوارش ، مص ) به لغت زند و پازند به معنی کُشتن باشد. ( از برهان قاطع ) ( آنندراج ) . مصحف نکسونتن ، به معنی کشتن است . ( از ...
واچِلکیدن = چلکیده و له شدن بر از فشار چیزی
نگد. [ ن َ گ َ ] ( ص ) در تداول عوام ، شخص سرد و نچسب و گران جان. کسی که در برخورد با مردم آنها را از خود می رنجاند. ( فرهنگ فارسی معین از فرهنگ عامی ...
سوسنبر = نعنا
نوت. ( اِ ) در تداول ، اسکناس. پول کاغذی. رجوع به اسکناس شود
سیل = نوجبه / هین / لاخیز
مُد = نونده. [ ن ُ وَ دَ / دِ ] ( ص ) هر چیز تازه پیدا شده و تازه به عرصه آمده.
نهانداشت. [ ن ِ / ن َ ] کتمه. ( منتهی الارب ) . کتم. کتمان.
مشکل
واپرداختن
واخ
وادیدن. [ دی دَ ] ( مص مرکب ) دوباره دیدن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . باز نگریستن. ( ناظم الاطباء ) . تجدید نظر کردن. ( یادداشتهای مؤلف ) .
وارتگاه. [ رَ ] ( اِ ) بامداد. صبح. ( ناظم الاطباء ) ( شعوری ) ( اشتینگاس ) .
واژیان. ( اِ ) خاصان و بزرگان و خاصگان . ( برهان ) ( آنندراج ) .
والاد. ( اِ ) سقف. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ) ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ) . پوشش خانه. ( جهانگیری ) ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( ...
وانکوندن. [ ن ِ ن ِ د َ ] ( هزوارش ، مص ) به لغت زند و پازند به معنی گرفتن باشد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) .
دَرسگاه ، درسخانه ( درس فارسی است! )