پیشنهادهای ژاسپ (٣,٧٧٥)
خورایی = خورندگی ، خورا بودن
انواع منجنیک:
واسرشت
فُک = منیر. [ م ُ ] ( اِ ) فُک ، خرس آبی. خرس دریایی. خوک دریایی. ( دهخدا ) ( از دزی ج 1 ص 7 ) .
موانبه. [ م ُ اَم ْ ب َ / ب ِ ] ( اِ مرکب ) انبه. انبج. منجو. مانجو. نغزک.
مورامون. ( اِ ) گزر بر. ( اختیارات بدیعی ) . گزر صحرایی. ( ناظم الاطباء ) . گزر زردک صحرایی را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) . گزر دشتی. ( یادداشت مؤ ...
روزمه ( روچ مه ) - - - > مهروز ( مهروچ ) - - - - > موروخ - - - > مورخ ( امروزه نیز مورخ به جای تاریخ استفاده می شود ، مثلا به مورخ 13 رجب ) - - - > س ...
موزدوندن. [ م َ ن ِد َ ] ( هزوارش ، مص ) به لغت ژند و پاژند به معنی فروختن باشد که در مقابل خریدن است.
مول دادن = فرصت دادن ، وقت دادن مول بده = وقت بده! بزار درنگ کنم!
بار = فرزند ، نوزاد بروبچ ، خای و بار کردن مرغ = تخم گذاری و بچه دار شدن مرغ باردار بارگیری زن = مول کردن
مولو = شپش ر. ک مولنجه
برآزماییدن = تجربه کردن ، امتحان کردن
برآزمایش= تجربه ، امتحان
تجربه = آزمودار
پزیونه شناسی
تپانه
دارو های "پادخفرنج" مانع از دیدن کابوس ( خفرنج ) می شوند.
مونه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) مزاج و خاصیت طبیعی چون گرمی آتش و تری آب. ( ناظم الاطباء ) ( لغت فرس اسدی نسخه خطی نخجوانی ) . خاصه طبیعی بود. ( تحفه حکیم ...
مَویتوندن/ موی تونتن. [ م َ ن ِ ت َ] ( هزوارش ، مص ) به لغت زند، شمردن. ( ناظم الاطباء ) . ( برهان ) ( آنندراج ) ( حاشیه برهان چ معین ) .
مویندی. [ مو ی َ ] ( حامص مرکب ) هنر و صنعت و دستکاری. ( ناظم الاطباء ) . به معنی هنرمندی و صنعتگری باشد. ( برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از فرهنگ جهانگ ...
مه. [ م َ ] ( اِ ) تل ریگ. ( برهان ) ( دهخدا ) . تل ریگ و توده ریگ. ( ناظم الاطباء )
پیشنهادی: فَرزاسالاری = فرمان دهی و سروری فرزانانان بر اساس خرد ، ر. ک فرزان برایستاسالاری = برابر سازی شده به روش گرته برداری از ریشه "ایستادن " ( ٍ ...
مَهناو = ناو بزرگ ، کشتی بزرگ
قمر = مَهیر
میان بُوی
میانجا. ( اِ مرکب ) مرکز. وسط. || کنایه است از مرکز زمین
میانج / کیان
به پارسی "وَردا ی میاندار"
میان دریا. [ دَرْ ] ( اِخ ) مدیترانه. ( فرهنگ ایران باستان ص 152 ) ( دهخدا ) . رجوع به مدیترانه شود.
تخلخل = کاواکی ، میان کاواکی متخلخل = میان کاواک. ( ص مرکب ) پوک. اجوف. مجوف. میان تهی. میان خالی. توخالی. ( یادداشت مؤلف ) : هشم ؛ شکستن نان خشک و ...
گُسارا = گُسارنده
میرداد. ( اِ مرکب ) رئیس و پیشوا و رئیس قضاوت و عدالت. ( ناظم الاطباء ) . رئیس عدلیه ( یادداشت مؤلف ) ( دهخدا )
اَنز = به معنی "و" است. مانند سینزده = سه انز ده = 3 10
بُردار = به معنی تحمل نیز هست. نابرداری = بی تحملی نابردار = ناشکیبا
بندا= بند آ = مانع
بندایی= ممانعت
نابسی. [ ب َ ] ( اِ ) عدم. مقابل وجود. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) .
شَوا = شو آ = شونده
هستا = هست ا = موجود
ناباشایی
به پارسی = ایرَنگ
نارسایی
رکود بازار = ناروانی ( دهخدا ) ( ناظم الاطباء )
نازو = ماه. قمر. ( ناظم الاطباء ) .
همسازی = موافقت ناسازی = مخالفت
ناسفتنی. [ س ُت َ ] ( ص لیاقت ) غیرقابل سفتن. که قابل سفتن و سوراخ کردن نیست. که نتوانش سفت. که آن را سفتن نتوان. مقابل سفتنی. رجوع به سفتنی شود.
پیشنهادی : "ویداز " بر وزن آواز Audio vs Video
ناسوری. ( اِ ) حلقوم. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) حلقوم. حلق. ( ناظم الاطباء
لکل. [ ل ِ ک َ ] ( اِ ) میوه ای است که آن را امرود گویند و به عربی کمثری خوانند. ( برهان ) . گلابی. ناشپاتی. ( اِ ) گلابی ( دهخدا ) میوه ای است مشا ...
نگاشت = طرح و نقشه