پیشنهادهای استاد حسین جعفری خویی (٢٥٩)
رَصَد: یعنی کسی تحت نظر باشد، که یا از او مراقبت می کنند کسی به او آسیب نزند، یا مراقبت می کنند او به کسی آسیب نزند، هم خداوند و هم شیطان، بنده را رَ ...
رَقَیَ: ۱ - رَقَیَ هر نوشته ای از کتاب خدا یا اسم خداست که دعانویس و ساحر به انسان برای رفع مشکل اش می دهد تا با همراه داشتن یا خوردن آب آن مشکلات او ...
شَطّ: به کنار رود گویند. شَطَط از شَطّ است، گفتار پراکنده خارج از صراط مستقیم که از سوی شیطان انسان را از رفتن به توحید باز دارد و شریک خدا کند، مهمت ...
فَخَر: حالتی از انسان است که کوچک ترین انعطافی ندارد و کمترین انعطاف یا نرمش مساوی با شکستن و نابودی اوست. افتخار از فخر و جنبه مثبت آن، و تفاخر از ف ...
غرور: به معنی فریب است. وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ، یعنی زندگی دنیا و مال دنیا هر کس را به نوعی فریب می دهد. غُرور در قرآن ...
خَصم: به دشمنی گویند که یک طرف، از یک طرف دارد و قابل رفع است. وَهَلْ أَتَاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ: دو نفر که یکی از دیگری ...
عَدُوّ: عداوت به دشمنی غیر قابل رفع و ماندگار بین دو طرف گویند. أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ ل ...
کفّ: به معنای کف دست است. وَ هُوَ الَّذِی کَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ: یعنی کافران نتوانستند شما را به چنگ آورده و آزار دهند. کفایت از کف است زیرا تا ...
هَوَی: هر چیزی که معلق باشد و به سمتی احتمال تمایل اش رود به آن حالت هَوی گویند. حرکت هوا از سمتی به سمت دیگر را تهویه گویند. هوا را از آن جهت هوا گو ...
تَعظیم: زمان خم شدن به جلو چون عظام و ستون فقرات آدمی کج می شود برای همین به آن "تعظیم" گفته می شود.
أُمُّ الْکِتَابِ: کتابی است که فقط نزد حضرت احدیت است و هیچ کس را از آن خبری نداده است، و اگر معصوم از آن باخبر باشد قطعاً از همه آن مطلع نیست، و به ...
أَحْقَاب: جمع حقب، زمان طولانی و نامعلوم ولی دارای پایان را گویند. "لَابِثِینَ فِیهَا أَحْقَابًا" در حق اهل جهنم آمده است، یعنی آنان به مدت طولانی نا ...
علم بَداء: آشکار شدن چیزی از عدم را بَداء گویند. آغاز یک شئ را ابتدا گویند چون چیزی از عدم در ابتداء ظهور می کند: وَهُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الْخَلْقَ ث ...
مُزْن: مُزْن به ابرهایی گفته می شود که در آسمان بارور شده اند و آمادۀ نزول باران هستند. أَأَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْ ...
نُسُک: به گوسفندی گویند که همۀ آن برای نیازمندان اطعام می شود و صاحب آن، چیزی از آن نمی خورد؛ طبق حدیث فقط برداشتن پوست آن جایز می باشد، چون بخش غیرم ...
أزلام: هر برگه یا ابزاری که انسان با استفاده از آن به نظر و رأی خدا درباره امری متوسل شود، مصداق أزلام است، مثال: زن و شوهری که با هم اختلاف دارند اگ ...
بَلیٰ: از ریشه بلاء، به معنای امتحان کردن است و به معنی آری استعمال نمی شود، بلکه معنای آری در مفهوم آن مستور است. وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آ ...
قَبَس: به معنای یک مُشت ( لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ ) پس وقتی منافقان ملتمسانه به مؤمنان می گویند. "بِقَبَسٍ" یعنی مشتی از نورتان به ما بده ...
رَمَضان: از ریشه "رَمَض" به معنای سوزاننده است.
وَصَب: محافظت کامل یک شئ از شرّ نزدیکی و آسیب شیاطین را وصب گویند. حق تعالی در باب اجنه می فرماید: لَا یَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلَىٰ وَیُ ...
وَصَب: محافظت کامل یک شئ از شرّ نزدیکی و آسیب شیاطین را وصب گویند. حق تعالی در باب اجنه می فرماید: لَا یَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلَىٰ وَیُ ...
مَسّ: به معنای نزدیکی طوری که دو شئ مثل یک شئ شوند. در کلام وحی از نزدیکی زن و مرد با عنوان مَسّ نام برده شده است. إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَ ...
هَلُوع: یعنی انسان به مال دنیا چه نیاز داشته و چه نیاز نداشته باشد برای داشتن آن علاقمند آفریده شده است، اراده الهی برای قرار دادن هَلوع در انسان است ...
طوفان: از طَواف است. فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ یعنی باد اشیاء را در خود می پیچد و بالا برده و در هم می کوبد و این بالا بردن با بر زمین افتادن و سقوط و ...
تَحویل: از ریشه حول ( یا حال ) است، حالی به حالی شدن را تحویل گویند، وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا وقتی خداوند می فرماید: در سنت من تحوی ...
تَبدیل: از بَدَل، به دگرگونی و تغییر ماهیت امری گویند، مثال آب بر اثر حرارت تغییر شکل و ماهیت داده و به بخار تبدیل می شود. فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ ال ...
غَوَی: اغواء مرحله ای است که انسان به وسوسه شیطان عمل کرده و گمراه می شود. وَعَصَىٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَىٰ، آدم با خوردن میوه ممنوعه، وسوسه شیطان را ...
غَوَی: اغواء مرحله ای است که انسان به وسوسه شیطان عمل کرده و گمراه می شود. وَعَصَىٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَىٰ، آدم با خوردن میوه ممنوعه، وسوسه شیطان را ...
خَبط: به حالتی گویند که شیطان انسان را فراموشکار کرده و تعادل بدن او در ایستادن را از بین می برد، مانند راه رفتن کسی که زیاد مست کرده است که طبق حدیث ...
مَرَد: به معنای لیز خوردن است. �صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِیرَ: مراد از مُمَرَّدٌ یعنی، بلوری و صاف و لغزنده بودن است. مراد از شَیْطاناً مَرِیداً یع ...
نَزَغَ: به معنای سیاه کردن و سیاه نمایی ( از ترفندهای گمراهی شیطان ) این سیاه کردن به معنی سیاهی ناشی از نبود نور، یا نبود نور در حدّ کفایت برای دید ...
رِکز: به عدم وجود کوچک ترین سر و صدا گویند که معادل معنی سوت و کور است. آیه اشاره به نابودی قوم های گذشته دارد که می بینید سوت و کور است و هیچ صدایی ...
هَمْس: صدای آهسته ای است که در محیط خفقان و ترس می پیچد. یَوْمَئِذٍ یَتَّبِعُونَ الدَّاعِیَ لَا عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلَ ...
عصمت: به معنای نگه داشتن است، این نگه داشتن به اشکال گوناگون در قرآن ذکر شده است. ۱ - گرفتن ریسمان توحید موجب محافظت و نگهداری مومن توسط خداوند می شو ...
ایثار: ایثار به معنای انتخاب یک چیز بر چیز دیگر می باشد در حالی که هر دو لازم است. بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا، ایثار از مؤثر دانستن است، ...
سُبَات: سُبَات از ریشه "سَبْت" به معنای روز شنبه است که در قرآن به معنی تعطیلی ذکر شده است، تعطیلی برای آرامش را سبات گویند. وَالنَّوْمَ سُبَاتًا، خو ...
وَجِل: وَجِلَتْ به ترسِ انسان از نفس خویش و اعمال و کردار و معاصی اش برمی گردد که نوعی اضطراب بر انسان از زمان مرگش دست می دهد و این اضطراب باعث مراق ...
خَوف: خوف ترس انسان از مقام خداوند را شامل می شود که انسان از قدرت و مقام حق تعالی بر خویش بترسد. ( وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ ) در قرآن بعد از خ ...
وَدّ: به معنای دوست داشتن مورد رضایت حق تعالی و مطابق با معیارها و تعریف شده های او برای انسان مؤمن است، که این دوست داشتن فقط در زندگی دنیاست. قُل ل ...
وَسواس: به صدای ریز و آهسته ای گفته می شود که از عمق قلب انسان بر او صادر می شود و معمولا یک درخواست است، وسوسه از نفس یا شیطان است. وَلَقَدْ خَلَقْن ...
أَحَد: به معنای یکی و یگانگی است، یعنی کسی که مشابه و نمونۀ دیگری از او وجود ندارد. ( قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ) خداوند أَحَد است یعنی در دنیا چیزی ش ...
واحد: به معنای یکی از دو یا چند مورد شبیه بهم را گویند. وَإِلَٰهُکُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ، یعنی حق انتخاب خدای دوم و سوم را ندارید. لا إلَه إلَّا اللَّهُ ...
فَرد: خداوند فرد است و اگر یک شئ فرد باشد شناخت آن بسیار سخت و به إذن خود او فقط ممکن می شود، به دلیل فرد بودن خداوند است که معرفت او بر انسان بسیار ...
غنی: به حالتی گویند که انسان به چیزی نیاز نداشته باشد و این بی نیازی قائم به ذات است نه قائم به وجود! خداوند غنی است، یعنی به هیچ یک از آفریده های خو ...
أَقْنَی: به مال و ثروتی گویند که نه تنها از بین نمی رود بلکه رشد هم می کند. ( وأَنَّهُ هُوَ أَغْنَی وَأَقْنَی ) �قنات� از ریشۀ أَقْنَی است، بعد از حف ...
زکات: از ریشه �زَ کَ و� به معنای پاک کردن برای رشد دادن است، هنگام بهار شاخه هایی از درختان را می بُرند تا باعث رشد آن شود، به این کار �زکات� گویند. ...
شَکیَ: بیرون بردن یک بدی یا خوبی را از یک محدوده گویند که ممکن است درست یا نادرست باشد. قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجَادِلُکَ فِی زَوْجِهَا ...
شَکیَ: بیرون بردن یک بدی یا خوبی را از یک محدوده گویند که ممکن است درست یا نادرست باشد. قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجَادِلُکَ فِی زَوْجِهَا ...
غَسَق : ۱ - پوشاندن زمین توسط شرارت و بدی های اجنه و شیاطین در ابتدای شب را غَسَق گویند. ۲ - باز شدن و گسترده شدن تاریکی از مشرق را غَسَق گویند، با م ...
دُلُوک ِ: از ریشه "دَلَکَ" به معنای مالیدن ( روغن مالیدن ) مشتق شده است، أَقِم ِ الصَّلاةَ لِدُلُوک ِ الشَّمس ِ إِلی غَسَق ِ اللَّیل ِ، این آیه در دو ...
نُقِرَ: به کوبیدن بر یک شئ برای ایجاد صدای بلند نَقَرَه گفته می شود. منقار پرنده را از آن جهت گویند چون در درخت یا چیز دیگری کوبیده و صدا ایجاد می کن ...
تسویف: تسویف از سوف یعنی �به زودی�، مشتق است و در معنی به معنی تعلل و تأخیر در امری است. معادل فارسی تسویف، �دست دست کردن� یا �امروز و فردا کردن موضو ...
خَذَل: به معنی رها کردن است، و کَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا؛ یکی از سنت های الهی این است که اگر بشر توکل خود را از خدا قطع و چشم امید به ...
خَذَل: به معنی رها کردن است، و کَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا؛ یکی از سنت های الهی این است که اگر بشر توکل خود را از خدا قطع و چشم امید به ...
خَذَل: به معنی رها کردن است، و کَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا؛ یکی از سنت های الهی این است که اگر بشر توکل خود را از خدا قطع و چشم امید به ...
مُخلِص: به معنی کسی است که می خواهد خود را در اعمال و نیات برای خدا خالص کند و وقتی در این مرحله وارد شد، مخلَص می شود یعنی خدا او را خالص برای خود م ...
خَمر: به معنی پوشاندن است، خوردن مشروب را از آن جهت شُرب خَمر گویند که عقل را می پوشاند و انسانِ مست هر کاری می کند. انسانِ مشروب خورده را خُمار گوین ...
ذَهُول: از ریشه ذَهَل، به معنای شغلی است که موجب فراموشی شود، مثال: کسی به علت درد دندان، غذا خوردن یادش برود و اشتها نداشته باشد. یوْمَ تَرَوْنَهَا ...
قانِت: به معنی عبادت با خضوع است. ( امَّن هوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیْلِ سَاجِدًا ) قنوت را از آن حهت گویند که بهتر است دعا با خضوع و خم کردن گردن انجا ...
سفن: به معنی تراشیدن، مانند تراشیدن چوب و غیره. کشتی را سفینه گویند چرا که سطح آب را می تراشد و جلو می رود.
رَهِین: به معنی گِرویی سنگین در قبال امانتی است که به انسان سپرده می شود. کلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ، این گرویی حبس است تا زمانی که امانت دا ...
عَجْز: به حالتی گویند که انسان نه می تواند و نه می خواهد. مثال، کسی که منزل خود نشسته نه می تواند، و نه می خواهد که به فضا سفر کند. کسیکه دست اش از آ ...
ضَعْف: به معنی ناتوان شدن از انجام دادن چیزی که انسان به انجام آن مایل است. مثال کسی که بیمار است خیلی دوست دارد برخاسته و راه برود ولی نمی تواند.
استضعاف: از ضَعف، به معنای ناتوان ساختن و بر دو نوع است، ۱ - استضعاف شیطانی: انسان بر اثر رفتن تحت ولایت شیطان خود را ضعیف می کند طوری که حتی اگر خود ...
مُضاعف: از ضَعف، و به معنای ناتوان ساختن است؛ ( هرچند به علت پیچیدگی معنا آن را دوچندان نیز ترجمه کرده اند ) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَأْک ...
نَکَس: فرود تدریجی از یک فراز را گویند. ( وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْق ) مثال انسان تا پنجاه سال قدرت بدنی او به اوج هرم خود می رسد و ...
تَرَبُّص: تربص را انتظاری منفی گویند که یک کافر آرزو می کند و شوق دارد که بر یک مؤمن وارد شود. قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلَّا إِحْدَی الْحُسْنَیَ ...
تَرقّب: به معنای منتظر شدن برای وقوع اتفاقی ناگوار می باشد که نتیجه اعمال زشت یا گناه کسی است. موسی ع زمان خروج از مصر، به علت قتل یک قبطی، منتظر دست ...
امتلاء: پُرکردن یک فضا یا یک شئ از یک شئ را گویند. یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ: جهنم از یک شئ پر می شود ( شیاطین انس و جن ) وَأَنَّا ...
انتظار: صبر کردن به امید روزی که در آن گشایش و فرج و پیروزی مؤمنان بر کافران باشد، انتظار نام دارد. مثال امید به فتح مکه برای مسلمین یک انتظار بود، پ ...
عَوَر: به معنای شرم توام با مراقبت است. عَوْرَاتِ النِّسَاءِ: عورت شرمگاه زنان است و باید محافظت شود تا نامحرمی آن را نبیند. "ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَکُم ...
امانت: به حالتی گویند کسی یک شئ را به کسی که امین اوست برای نگهداری و مراقبت برای زمان خاصی بسپارد. مثال کسی که سفر می رود از ترس دزد طلاهای خود را ب ...
مَاعُون: از ریشه مَع، یعنی وسایلی که به قدری ضروری هستند که باید در خانه هر کسی همراه او باشد. اگر معادل فارسی برای آن بسازیم باید بگوییم مراد از ماع ...
مُسْتَقَرّ: به معنای قرار گرفتن از بُعد زمان و قرار گرفتن از بُعد مکان است. ( لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ - إِلى رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ ) ...
مُسْتَوْدَع: از ودیعه، وداع و خداحافظی است. ودیعه را از آن جهت نامند که روزی باید به نزد صاحبش به طور کامل و بدون تصرف برگردد، کسی که یک شمشیر امانت ...
شَمائِل: شمایل آن سایه و قسمت سرد و بی روح اشیاء است که اگر آسیب ببینند به خود شئ آسیبی نمی رسد. ( وَالشَّمَائِلِ ) به تصویر یک انسان شَمایل گویند چو ...
شَمائِل: شمایل آن سایه و قسمت سرد و بی روح اشیاء است که اگر آسیب ببینند به خود شئ آسیبی نمی رسد. ( وَالشَّمَائِلِ ) به تصویر یک انسان شَمایل گویند چو ...
غرب: به معنای دور افتادن است، خورشید بعد از ظهر، با رفتن به غرب از ما دورتر می شود. کسی که از وطن خود دور افتاده است غریب خوانده می شود.
شَرْق: شرق به معنای نزدیکی خورشید است، چرا که خورشید با طلوع از مشرق به سمت ما نزدیک تر می شود. "وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا" یعنی نور خد ...
شَکّ: دو دلی در باور کردن امری را گویند. مثال کسی به ما می گوید: فردا حتما باران می آید ما اگر در کلام او دو د، در باور یا ردّش باشیم این را شَکّ گوی ...
طَرَی: سرزندگی و شادابی کوتاه مدت را گویند. "طراوت" از این ریشه است، گویند لاله های یک دشت با طراوت است، یعنی شادابی آن تازه و گذرا است. وَهُوَ الَّذ ...
زَیْت: وقتی روغن تصفیه شده و ناخالصی ها از آن جدا می گردد و طلایی و روشن و صاف می شود، زَیت نام دارد. ( یَکادُ زَیْتُها یُضِیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَس ...
عَذْب: به معنی گرفته شدن شوری یک آب است. ( وَهُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هَٰذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ ) تصفیه آب در اصل عَذب آب است که املاح آن از آن ...
رُقُود: از رقد، به معنای دیدن با چشمان بسته فیزیکی است. ( وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ ) قبر انسان را مَرْقَد گویند. چون انسان در مَرْقَد ...
خَاوِیَة: به شکستن و فرو ریختن هر شئ که درون آن تهی باشد گفته می شود. ( أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَى قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا ) مثال ...
طَواف: به حالتی گویند که یک شئ در اطراف شئ دیگر بچرخد.
طوی: اگر یک شئ در درون یک شئ بیفتد و بچرخد طوری که نتواند فرار کند به آن طُویٰ گفته می شود. یَوْمَ نَطْوِی السَّمَاءَ: یعنی آسمان در روز قیامت به حال ...
کَرَم: اکرام و تکریم به معنای بالا بردن جایگاه فردی است که یا فرد در آن جایگاه قرار دارد و به آن سمت بالا برده می شود. ( مانند اکرام یک پزشک ) ، و یا ...
رَجم: به معنای انداختن بی هدف یک شئ، یا سنگ در تاریکی است که آن سنگ هر کجا رود و هرچه کند برای پرتاب کننده اهمیتی ندارد. مراد از رَجْمًا بِالْغَیْبِ ...
مُقیت: از اسماء الهی و از ریشه قَوَتَ به معنای ذخیره و نگهداری غذای موجودات زنده در درون بدن آن ها است. خداوند موجودات زنده را طوری آفریده که غذا در ...
حَرَصَ: اگر تلاش انسان در دنیا برای رسیدن به امری محال و غیر ممکن باشد به آن حرص می گویند. مثال کسی که دنبال عمر بسیار طولانی هزار ساله باشد به او حر ...
وَرَد: ورود به ابتدای مکانی است که می توان به آن داخل شد. فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ فَأَدْلى دَلْوَهُ: یعنی سطل شان را از ورودی چاه ارسال کردند. "وَ إ ...
سَطر: به کلماتی که در کنار هم قرار می گیرند و مطلبی را با این امر انتقال می دهند سَطر گفته می شود. نوشته های باستانی دارای سطور نامفهومی هستند که پیا ...
بِطانَةً: از بطن، به معنای همراز و کسی که بطن و درون تان را در اختیار او قرار می دهید. ( یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ د ...
یُولِج: از وَلَج به معنای نفوذ و داخل شدن تدریجی در یک شئ و عبور کردن از آن است. یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ: ...
الدُهن: دُهن روغنی است که به شکل ناخالص از اشیاء خارج می شود و قابل خوردن نیست ( وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْنَاءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ ) مُدا ...
رَیْب: تردید در عمل کردن به امری را گویند. مثال، کسی که ( در باور ) شک ندارد وعده خدا بر این که اگر انفاق کند حق تعالی جای آن را پُر می کند ولی در قد ...
غَدَق: از بین بردن غیبی حاجت و نیاز کسی از سوی خداست که خودش قادر به تأمین آن نیست ( وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُمْ مَ ...
سعید: انسان صاحب کیاست را گویند که با مبلغ و زحمت کم، تجارت بزرگ می کند و سود بزرگی کسب می نماید. یَوْمَ یَأْتِ لَا تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِه ...
شَقَیَ: به حماقت در تجارت که مساوی از دست دادن سرمایه و ورشکستگی باشد گویند. شَقی فرد سنگدلی است که قلبش در ظلمت است و نمی تواند از خداوند بهره دنیا ...
شوکت: به عنایت ثروت و عظمت ناگهانی و غیر منتظره از حق تعالی به اهل ایمان "شوکت" گویند. وَإِذْ یَعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَیْنِ أَنَّهَا لَ ...
شَحَحَ: به تمام اجزاء یک کلّ گفته می شود. وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ: نفس انسان یک کلّ است که از اجزاء متعدد هفتگان ...
ظهور: به معنای آشکار شدن چیزی از غیب یا کل غیب را گویند. ( عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَىٰ غَیْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِنْ رَسُول ...
شَرع: لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهَاجًا، شرع به راهی گفته می شود که عاقبت آن با چشم سر بر همگان مشخص است. مثال، فرجام دنیوی سرقت برای ...
نَهج: لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهَاجًا، نهج راهی است که فقط با چشم قلب دیده می شود، مثال کسی که عاق والدین می شود باید فرجام امرش را ...
نَقَم: این کلمه متضاد نَعَم و نعمت بخشیدن است، گرفتن نعمت از صاحب آن را "نقمت یا انتقام" گویند. انتقام به معنای ضربه زدن به انسان ندار و نابودی او نی ...
عَاقِر: به زنی می گویند که زایا باشد ولی بر اثر کهولت سن و یائسگی، بدن اش قابلیت باروری خود را از دست داده است. ( وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا )
عَقیم: وَیَجْعَلُ مَنْ یَشَاءُ عَقِیمًا، عقیم به ناباروری ذاتی گویند. مثال دختری که عادت ماهیانه نمی شود یا تخمک ندارد عقیم است.
عَتَو: تکبّر مختوم به سرکشی را گویند. "وَ عَتَوْا عُتُوًّا کَبِیراً" انسان متکبر از تکبّر به کسی سلام نمی دهد ولی در عین حال به کسی هم ضرر نمی رساند. ...
وَقُوُد: خداوند در درون هر خلقتی آتشی نهفته است، برافروختنِ این آتش نهفته وَقُود نام دارد. الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإ ...
زینت: هر چیز که باعث زیبایی دنیا و دلیل علاقه انسان به آن گردد مصداق زینت است. ۱ - یک بُعد زینت آن است که باعث علاقمندی انسان به امری می شود مثال ستا ...
حِلْیَة: به معنای جواهرات از قبیل طلا، نقره، لؤلؤ، مرجان و. . . است که هم در دنیا وجود دارد و هم در بهشت مؤمنان آن را به همراه خواهند داشت. وَ تَسْتَ ...
مُزَحْزَح: اسم رباعی مجرد به معنای "دور گردانیدن یک عذاب یا یک بلاء با گذشت زمان را گویند. "خلقت آدمی طوری است که اگر در دنیا فاصله یک خطا تا کشف یا ...
کُتِب: به معنای وجوب و حکم حتمی است. حق تعالی در قرآن هرجا حکمی را بر انسان قطعی و ملزم دانسته است از واژه کُتِب استفاده می کند که کسی حق ندارد بدون ...
عَتَر: به معنای آسیب ناخواسته و غیر عمد که بر کسی وارد می شود، مَعَرَّةٌ بِغَیْرِ عِلْمٍ یعنی اگر به مکه حمله می کردید عده ای از مؤمنان بی نام و نشا ...
زُخْرُف: به هر شئ در دنیا که با یک جمال و زیبایی آراسته شده ولی درون آن پلیدی باشد "زُخْرُف" گویند. طلا از مصادیق زُخْرُف است. تزئین و آراستن بیرون ی ...
تَعَیُّر: از ریشه عَیَرَ، سرزنش کردن عیبی در دیگران و نوعی سرکوفت زدن است به معنی میزان قرار دادن امری برای سنجش و ارزیابی دیگران؛ که امری اعتباری و ...
عاشِرُوا: از ریشه عَشَرَ ( به معنای ده ) می باشد . عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ یعنی سعی کنید به مدت ده سال با همسر خود معاشرت و همزیستی کنید. "عَاشِر ...
توکّل: به معنای وکالت دادن به فرد ثالثی در امری، به امید گرفتنِ نتیجۀ دلخواه و مطلوب است که چون ممکن است وکیل آنچه را حاصل می کند باب مراد موکلش نبا ...
کادَ: گذشتن خطر از بیخ گوش انسان را "کاد" گویند. کسی که کم مانده بود در یک رانندگی بمیرد و با فاصله یک سانتی متری از یک ماشین ردّ می کند، می گوید: چی ...
لَقَط: به معنای رسیدن به چیزی بدون تلاش و کوشش است، برای همین به اشیاء پیدا شده لَقْطه گویند، یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَةِ، برخی کاروانیان بدون ...
حَفِی: به کسی که چیزی را از ما پنهان کند، در حالی که می داند ما از آن باخبریم، حَفِی گویند. یَسْأَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْهَا
سلَلَ: سَلَّ به معنای روانه شدن پس از زایش است. سیل از سَلَّ است، چون قطرات باران بعد از اتصال، زایش یافته و سیلاب می شوند. سلول از سَلَّ است، چون رو ...
نصیحت: وعظی که از روی خیرخواهی است و برای نجات از عذاب است که یا به صورت ندایی مستقیم و یا با خواطر ملکی از سوی نفس؛ بر انسان وارد می شود. أُبَلِّغ ...
مباشرت: "بُشره" پوست انسان و در کل، تمام اندام فیزیکی اوست. وَلَا تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنْتُمْ عَاکِفُونَ فِی الْمَسَاجِد یعنی مردان در اعتکاف با زنان ...
وَعظ: پندی برای هدایت است، در حالی که نصیحت، پندی از روی خیرخواهی و برای نجات از عذاب است. إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ�یعنی تو را و ...
عِتاب: سرزنش یا عتاب، در زمان دیدن یک خطا را گویند، ممکن است بدون کلام؛ و با چهره ای خشمگین و در سکوت باشد؛ اما اگر علاوه بر این حالت سرزنش با کلام ...
عِقاب: به عقوبت و مجازات �مقابله به مثل� یک خطاکار گویند. وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ و اگر عقوبت و تلافی کردید به ه ...
شِماتت: به سرزنشی گویند که بعد از بلاء بر کسی وارد کنند، بدون آن که کسی علت بلاء را بداند که غالباً از ناآگاهی از شرایط ؛حسادت، نفرت یا عداوت است. فَ ...
مَلامت: به سرزنشی گویند که نه نیاز به عقوبت �مقابله به مثل خطا� و نه نیاز به بخشش دارد. فَأَقۡبَلَ بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ یَتَلَٰوَمُونَ، پس به یکد ...
یَفقهون: از فقه، کسانی هستند که در قلب خود نور دارند و برای درک حقیقت نه تنها تابع احساسات نیستند، بلکه حتی عقل و اندیشه هم نمی کنند و حقیقت را از ر ...
یَدُسُّ: پنهان کردن چیزی را در خاک گویند: أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرَابِ. پنهان کردن یک شرارت را دسیسه گویند، مانند قاتلی که جنازه را در بیابان زیر خا ...
بَحَث: به معنی کندن زمین برای یافتن چیزی را گویند. فبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِی سَوْءَةَ أَخِیهِ. مباحث ...
رضا: به معنای خشنودی انسان به خواسته خداست. یعنی انسان به خواسته خدا در مورد خودش راضی شود.
تسلیم: تسلیم از "سَلَم" است؛ یعنی بدون عیب و نقص بودن، سلامتی یعنی بدون عیب و نقص بودن بدن! سَلِّمُوا تَسْلِیماً پذیرش بی عیب و نقص خواستۀ خدا بر خو ...
قَواریر: به ظرفی که آب یا مایعات در آن نگهداری می شود گفته شده که ممکن است مانند داستان بلقیس از شیشه باشد: إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوَارِیرَ؛ ...
سَبب: بهانه حق تعالی برای رساندن سود و یا ضرری به انسان است. اگر حق تعالی برای عطا و سلب از خلایق نیاز به وسیله داشته باشد، معاذالله در تحقّق اراده ا ...
توسّل: پیدا کردن وسیله و ابزاری برای تحقّق یک امر یا رسیدن به آن را توسّل گویند. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیْه ...
رُکن: به یک شیء ثابت و محکم برای تکیه کردن جهت انجام کاری رُکن گویند. هر مشکلی باعث متزلزل شدن انسان می شود که اگر تکیه گاهی چون خدا نباشد، احتمال آ ...
سَفیه: کم خرد؛ در قرآن به دو معنا آمده است: معنی نخست سفیه، کسی که معاد را باور ندارد و مؤمنان معاد را سفیه می داند. قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ ال ...
صَدر: به معنای سینه است ولی قسمت داخلی سینه هر انسان را شامل می شود که همان ریه های هرکس را به طور کامل گرفته است و تنفس انسان در صَدر اوست که انجام ...
فؤاد: فؤاد از فَأد در اصل به معناى گذاردن نان بر خاکستر یا ریگ داغ است تا خوب پخته شود؛ به همین مناسبت به عقل نیز هنگامی که به مراحل پختگى برسد، فؤاد ...
قلب: مراد از قلب همان عضو صنوبری شکل در بدن انسان است که کارکرد آن عموماً برای ما قابلِ فهم نیست. قلب از حالتی به حالت دیگر در می آید. کلمات مُنقلب و ...
مُدَّثِّر: حق تعالی بعد از خطاب "یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّر" به نبی مکرم اسلام ( ص ) می فرماید: برخیز و مردم را انذار بده ( قُمْ فَأَنْذِرْ ) و قطعاً ا ...
مُزَّمِّلُ: حق تعالی بعد از خطاب "یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ" امر می کند: نیمه شب از بستر برخیز. ( قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا ) پس مُزَّمِّل ملحفه ...
یوْمَ التَّنَادِ: از اسامی روز قیامت، به معنای روز فریادخواهی است . "إنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنادِ "روز رستاخیز که مردم از شدت ترس و زلزله ...
یَعقلون: از ریشۀ عَقل و به معنای پردازش اطلاعات دریافتی با کمک عقل و خِرد و بعد از رسیدن به یک نتیجه گیری و تصمیم را گویند. عقل بر اساس حواس پنجگانه ...
یَشعرون: از ریشۀ شَعَرَ به معنای احساس است و این احساس از طریق یک یا دو مورد از حواس پنجگانه انسان حاصل می شود و ساده ترین و ابتدایی ترین مرحلۀ درک ...
غَفلت: غفلت، از یاد بردن اصولی است که باعث می شود انسان به کمال نرسد و معرفت پیدا نکند. مانند: غفلت از نعمات الهی، غفلت از شکر خدا، غفلت از یاد مرگ، ...
حَلَف: به معنای سوگند در قرآن آمده است؛ سوگندی که با آن پیمانی گرفته شود:کَفَّارَةُ أَیْمانِکُمْ إِذا حَلَفْتُمْ، اگر کسی قسم بخورد چیزی را به دیگری ...
کَرب: کرب به گرفتار شدن انسان در میان طوفان کشنده و سهمگین در دریا و یا خشکی گویند. کربلاء از دو واژه �کرب بلاء� تشکیل شده است، چون امام حسین ( ع ) و ...
خَزَنَة: خزانه محل نعمت و یا نقمت الهی را گویند که در آن نعمت یا نقمت در حد بی نهایت است و محدودیتی ندارد: قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزائِنَ رَ ...
محراب: از کلمه "حَرْب" به معنای جنگ مشتق می شود. محراب محل جنگ با شیطان و هوای نفس است. چون شیطان در محراب و هنگام نماز به انسان بیشتر حمله می کند ت ...
مَطَر: مَطَر، از طَیر به معنای چیزی که در آسمان پرواز می کند و یا از آسمان پروازکنان فرود می آید. به روز بارانی "یوم المَطیر" گفته می شود. به فرودگا ...
تَضَرُّع: تضرّع حالتی است که فرد هنگام مناجات با خدا و زمانی که در حال ذکر و استغفار و توبه و انابه و شکر است، به خود می گیرد و معمولاً خواسته ای هم ...
استغاثه: استغاثه نوعی طلب دادخواهی در مقابل ستمی از خداست. مانند زمانی که فردی از سرکشیِ نفس خود به ستوه آمده و از ستمی که او را مستحقّ عذاب الهی کرد ...
سُّحْت: به معنای کسب مال حرام و رشوه گرفتن در قضاوت است. ( أکَّالُونَ لِلسُّحْتِ ) کسی که در امر زنا رابط باشد و مزد بگیرد؛ کسی که شراب درست کرده و ...
مشرک: به کسی گویند که برای جهان خالقی یگانه نمی شناسد بلکه باور دارد چندین خدا کار خلقت و مدیریت جهان را انجام می دهند. شرک بر دو نوع است: ۱ ) شرک ج ...
کافر: کافر به کسی گویند که بر حقیقت خدا سرپوش می گذارد و بت را خالق خود و هستی می داند. کفر بر دو نوع است: ۱ ) کفر بر توحید؛ که همان کافران اند و در ...
تَوَفّی: به معنای وفا کردن کامل به عهد است. "اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا" در زمان توفّی حق تعالی به وعده خود در عهد انسان با عالم ...
احتضار: احتضار از ریشه حَضَرَ، یعنی زمانی که مرگ، یکی از شما را به حضور خود بخواند، پس مرگ سمت ما نمی آید بلکه ما را به سمت خود می خواند. وقتی "إِذَا ...
عُمره: حج عمره از عمران مشتق می شود. عمره به معنای آباد کردن و برای این که در ایام خارج از موسم حج، خانۀ کعبه خالی نبوده و همیشه آباد باشد به حجی که ...
زُلْف: به مجاور شدن و چسبیدن به یک شئ گفته می شود. زُلَفًا مِنَ اللَّیْلِ یعنی در زمان عشاء است که تاریکی در حال چسبیدن به روز است که با وجود روشنای ...
وَجه: وَجه به چهره ( ظاهری ) انسان گفته می شود که از ابرو و چشم و. . . تشکیل شده است و همگان آن را می بینند: فاغْسِلُواْ وُجُوهَکُمْ
الْجِیَادُ: به معنی پر سرعت است. جواد و جیاد از یک ریشه اند، جواد یعنی کسیکه در زمان نیاز سریع ببخشد.
الصَّافِنَاتُ الْجِیَادُ: الصَّافِنَاتُ، اسب های وحشی که اگر کسی قصد نزدیک شدن و مرکب کردن شان داشته باشد روی دو پا بلند می شوند و بر هوا می ایستند، ...
تقرّب: به نزدیک شدن به چیزی گفته می شود. وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ قربانی: هرچیز که برای نشان دادن ارادت و اخلاص برای خدا ذبح شود و به وسیله آن به خدا ...
سیما: به ظاهر صورت انسان نمی گویند بلکه به بروز درون انسان در چهره او اطلاق می گردد، لذا به کسی که مؤمن است می گویند: �سیمای نورانی داشت و نمی گویند ...
قَصر: به معنای کوتاه کردن و برداشتن از چیزی است که یا به آن اجازه داده شده است، مانند: نماز مسافر؛ و یا به آن اجازه داده نشده ولی انسان از ضعف و ناتو ...
قَصَص: به بازگویی یک حقیقت که الگو و سرمشقی برای دیگران است در قرآن قصص اطلاق شده است. إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ مانند شرح حال انبیاء و سن ...
لَطیف: به معنای ریزبینی و ظرافت کاری است. "اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبادِهِ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ، �یعنی خداوند نسبت به تدبیر رزق موجودات ذره بینی هم باریک ...
وَجه: وجه در قرآن به دو معنای صورت ظاهری، یعنی صورت یا روی اشیاء مانند فاغْسِلُواْ وُجُوهَکُمْ، و یا به معنای صورت باطنی، به معنای جهت گیری اطلاق می ...
عُرِضَ: در کلام وحی دو معنا دارد: تقدیم کردن: "إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ الصَّافِنَاتُ الْجِیَادُ" و روی برگرداندن: "وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِ ...
سَمَی: به معنای نشان دار کردن چیزی برای مشخص شدن آن را گویند. "الْمَلَائِکَةِ مُسَوِّمِینَ: فرشتگان نشان دار در خلقت، یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذَابِ ...
یُهْرَعُون: هَرَع، انجام دادن بدون تفکر و به طور سریع یک بدعت شیطانی را گویند. �و جاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ�فردی که دچار یُهْرَعُون است هی ...
عَزم: فراموش نکردن عهد عالم الست انسان و پایداری برای بجا آوردن آن در اولین فرصت مناسب و ممکن برای یک مؤمن را "عزم" گویند. پیامبران اولوالعزم، پیامب ...
إصْر: به تنگی و سختی گویند که بر دو نوع است، در نوع اول إصْر، انسان ها به علت عدم رعایت عهد و میثاق عالم ألست خود، با عدم اطاعت کتاب و رسول، خود را د ...
وَبال: خسارتی است که انسان در قبال یک نافرمانی، چندین برابرِ لذت یا سودی که از نافرمانی در دنیا کسب کرده بود را متحمل می شود. مانند کسی که از تجارت ب ...
خَبَتْ: خَبَتْ در آخرت به معنای کر و لال و کور افتادن به صورت بر زمین را گویند و از اوصاف اهل جهنم است اما در دنیا از فضایل متقین و خواص است، یعنی کس ...
بطَرَ: به مشترکات زندگی حیوانی و انسانی بطر گویند. وکَمْ أَهْلَکْنَا مِنْ قَرْیَةٍ بَطِرَتْ مَعِیشَتَهَا: انسان با حیوان مشترکاتی چون خوردن، خوابیدن ...
تَفویض: تفویض از فَوض یعنی هر آنچه به انسان مؤمن، از سوی انسانِ غیر مؤمن و شرور می رسد را به خدا واگذار کند و در مورد آن کاری هم نکند، چون علی القاع ...
حثیث: به معنای بدهی سنگین است که در آن طلبکار شتابان به دنبال بدهکار خود است. یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثًا، چنانچه شب به سرعت دنب ...
حَصْحَصَ الْحَقُّ: به آشکار کردن حق از سوی خداوند بدون تضییع آبروی کسی را گویند. هنگامی که پادشاه مصر خواست یوسف نبی را از زندان آزاد کند، ایشان از پ ...
بَثَّ: به ذره ذره شدن و سپس پراکنده شدن بث گویند. یعقوب گفت: قَالَ إِنَّمَا أَشْکُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَى اللَّهِ، یعنی من شکایت از دردی که ذره ذر ...
زَعم: زَعم به معنای ظنّ و گمان نیست، بلکه یک بَرآورد محاسباتی است که در نوع خود یک ظنّ و گمان محسوب می شود که اگر با واقعیت منطبق باشد یک زَعم مثبت، ...
تابوت تابوت از تاب به معنای برگشت است: أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ ( ۲۴۸بقره ) یعنی انسان که برای زندگی موقت به این ...
بَخْس: به معنای فروختن یا خریدن چیزی به کمتر از ارزش واقعی آن گفته می شود: وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَة ( ۲۰ یوسف )
رَجف: به معنی ایجاد لرزه و ترس از مرگ است که یا منجر به مرگ می شود یا اثر آن بر انسان باقی می ماند. حق تعالی در باب مجازات دو قوم صالح و شعیب نبی در ...
بِضع: انسان ها در برابر وسع دنیوی یا فقیرند و چیزی ندارند، یا مستطیع و توانمند هستند و یا جزو گروه بضع هستند که نه ثروتمند هستند و نه فقیر؛ بلکه کم ب ...
بِضع: انسان ها در برابر وسع دنیوی یا فقیرند و چیزی ندارند، یا مستطیع و توانمند هستند و یا جزو گروه بضع هستند که نه ثروتمند هستند و نه فقیر؛ بلکه کم ب ...
ظنّ: ظنّ باوری از روی عدم یقین است که نوع مثبت و منفی دارد. اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ اثمٌ، اشاره به نوع منفی ظنّ دارد ( بدگمانی ) نتیجه چنی ...
وَزَر: به آن سنگینی باری گویند که انسان از دیگری بر دوش می کشد و خود را زیر آن بار می شکند بدون این که آن بار بر او سودی داشته باشد: وَلَٰکِنَّا حُم ...
نُشُوز: نُشوز به معنای برخاستن و جمع شدن در یکجا است. در قرآن نشوز درباره مردان و زنان هر دو بکار رفته است. "وَاللَّاتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ" زن ...
رَفَق: به معنای کوتاه آمدن و سخت نگرفتن و انعطاف نشان دادن است. "إِلَی الْمَرافِقِ"، آرنج را از آن جهت مرفق گویند که کوتاه آمده و خم می شود. رفیق به ...
نکَص: ترک کردن شیطان، همراهان إنس خود را در میدان جنگ ( فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَکَصَ عَلى عَقِبَیْهِ ) یا در زمان تلاوت قرآن در برابر مومنان ...
رُعب: رُعب امری مقدّر و به دست حضرت حق و نصرتی در حق مؤمنان است، چنانچه در باب اصحاب کهف در زمان آرمیدن شان در غار می فرماید:"وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ ...
نَصَت: سر و صدای اجنه و شیاطین با یکدیگر را در گوش انسان، نَصَتَ گویند؛ زیرا شیطان زمان تلاوت قرآن در گوش شنوندۀ آن سر و صدا می کند و با خواطری که بر ...
نداء: به معنای خواندن و صدا کردن است. فَنادی فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ: نداء با صدای بس ...
فَوْز: رستگاری ؛ رستن؛ یعنی خوشبختی توأم با دفع شر. فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ کسی که به بهشت می رود ؛ همزمان ا ...
وَعظ: وَعظ به معنای پند است و پند الزاماً به معنای انجام عمل خاصی نیست. وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ وعظ با دلیل بر انسان بیان می شود، یعنی با پند، ا ...
وصّیَ: وصیت به معنای سفارش بر انجام کاری است. سفارشی بر اساس حکمت که مُوصی إلیه یا همان کسی که به امری وصیت می شود باید آن را اجرا کند و در زمان اجر ...
سَرَبَ: رفتن با سرعت و محو شدن از چشم را گویند. فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَبًا یعنی ماهی چنان به سرعت در آب حرکت کرد که از چشم محو شد. س ...
صَرَح: به معنای ساختمان شیشه ای می باشد: قِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْح، تصریح هم از صَرَح به معنی روشن و شفاف کردن امری برای دیده شدن را گویند.
غَداوَة: هنگام بامداد و آغاز روز؛ زمانی که آسمان به اندازه ای روشن گردد که امکان راه رفتن در روشنایی آن وجود داشته باشد. غداوه زمان آغاز کار کشاورزا ...
بکْرَة: اولین روشنایی روز مشتق از کلمه باکرة ( دست نخورده ) وَسَبِّحُوهُ بُکْرَة روز با اولین طلیعۀ روشنایی خود از سمت مشرق، بکارت و پردۀ تاریک شب ر ...
إشْرَاقِ: برآمدن آفتاب از شرق؛ تابان و روشن شدن آسمان و چون این روشنایی از شرق بر زمین می رسد آن را إِشْرَاق گویند. یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِ ...
أصِیل: از اصل به معنی پایان روز که در دو معنا بکار رفته: ۱ ) به معنای زمان وصلِ به پروردگار ۲ ) به معنای برگشتن خورشید به اصل خود، یعنی در این زمان ...
دُلُوک ِ الشَّمس ِ: هنگام غروب آفتاب "اَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ"برگرفته از"دَلَکَ" به معنای روغن مالیدن است زیرا بعد از غروب خورشید، این ...
غَسق: زمان ادای نماز عشا؛ وقتی آسمان غبار آلود و سیاه به نظر می رسد . "غَسَقِ اللَّیْل" به هنگام بازشدن و گسترده شدن تاریکی از مشرق آسمان که تا محو ک ...
آنَاءَ: بعد از عشاء، "آنَاءَ اللَّیْلِ": �ثلث دوم شب� شروع میشود که به آن "نیمه شب شرعی" نیز می گویند . "أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیْلِ سَاجِد ...
أَسْحار: سَحَر یک سوم پایانی شب را گویند. تقریباً نیم ساعت قبل از اذان صبح. بهترین زمان برای نماز شب می باشد. وَبِٱلۡأَسۡحَارِ هُمۡ یَسۡتَغۡفِرُونَ ...
مُشْفِق: مشفق به کسی گویند که همیشه بخاطر دوستی با کسی ترس دارد کاری کند که او را از خود برنجاند و دوستی خود با او را از دست دهد. در قرآن مشفق هر کجا ...
وعد: تحقّق قولی قطعی، فقط از سوی حق تعالی در حقّ بنده را گویند، که تحقّق قولِ ذکر شده قطعی، ولی زمان آن نامشخّص است. جایز نیست انسان به انسان وعده ده ...
طَیِّبَاتِ: طَیِّبَاتِ به مأکولات و نعمت های الهی می گویند که باید هم حلال و هم پاک باشند. باید حلال باشند ولی در این حلال، همۀ قسمت ها طیب نیستند مث ...
سَعْی مَشْکُور مَن کْاٰنَ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَىٰ لها سَعْیَهَا وَهُو مُؤْمِنٌ فَأُولَٰئِکَ کَانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا، خداوند می فرماید: سعی و ...
سَعْی مَشْکُور: مَن کْاٰنَ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَىٰ لها سَعْیَهَا وَهُو مُؤْمِنٌ فَأُولَٰئِکَ کَانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا، خداوند می فرماید: سعی و ...
عهد: به پیمانی گویند که دو نفر متقابلا بر آن تصمیم، مصمّم و پایبند می شوند و دارای مقدار و زمان مشخص است و باید در عهدنامه مقرر شود. عهد هم بین خدا ب ...
تزکیّه: از ریشۀ �زَکَی� به معنای دور کردن چیزی از چیز دیگر است، که مجاورت با آن شئ ناپاک احتمال ناپاکی در آن چیز به وجود می آورد. تزکیه مربوط به نفس ...
تطهیر: پاک کردن چیزی ناپاک با چیزی پاک کننده را گویند، که مربوط به جسم و نفس است. آب، آلودگی را از انسان پاک می کند پس به آب مُطَهِّر و جسمی که پاک ...
انظار: به مهلتی گفته می شود که در آن از سوی حق تعالی هیچ گونه توبه و یا بازگشتی بر صاحب مهلت داده نشده است. فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاءُ وَالْأ ...
عُسْر: در کلام وحی غالبا به سختی و شدت دنیوی گویند که از جانب خدا نبوده و ارادۀ حق تعالی بر تداوم آن نیست و مقطعی و گذراست:سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ ...
ضَنْکًا: آن نوع سختی است که فقط برای شخص غیرمؤمن و غافل از یاد خداست. وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً معیشت از عاش ( زن ...
فِتنه: فتنه به معنای آزمایش است و هدف از خلقت انسان به نوعی فتنه او برای مشخص شدن میزان پایبندی او به عهد عالم الست اوست. اجتناب و دوری از فتنه هرگز ...
رِجْس: در کلام وحی به چیزی که نفس انسان را آلوده می کند رِجْس گویند. توبه پاک کنندۀ رِجْس است. نیز کسی که خون و گوشت خوک بخورد، بر نفس او رِجْس وارد ...
َنجس: چیزی را گویند که فقط جسم انسان را آلوده می کند و بر روح او اثری ندارد؛ مانند ادرار که فقط بدن انسان را آلوده می کند و با طهارت با آب، لباس یا ...
رَهَق: به معنای وارد شدن به امری سنگین و سخت که گمراهی کامل در آن قطعی و حتمی است. وَلَا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْرًا موسی در وادی سخت اسرار اله ...
رَجع رَجع به برگشت لحظه ای و کامل یک چیز گویند. إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ در رَجع ( یعنی مرگ ) است که در لحظه ای جسم و روح کامل، بد ...
مهلت: در مهلت، زمان برای بازگشت به سوی خدا و دور شدن از عذاب الهی داده شده است و عذاب قطعی نیست و انسان برای دوری از عذاب زمان دارد: فَمَهِّلِ الْکَا ...
مصیر: به بازگشت تدریجی گویند، یعنی انسان از لحظه تولّد به سمت مرگ حرکت می کند و هرچند میزان عمر انسان ها با هم متفاوت است ولی همه به سمت خدا حرکت می ...
اِنابه: به بازگشت مکرر زنبور به کندوی عسل بعد از گشتن و جمع کردن شهد گل ها، انابه گویند. انسان هم گاهی در زندگی در شرایطی قرار می گیرد که باید به خد ...
غِیضَ: به فرو رفتن آب در مکانی و محو شدن اثر آن گویند. قرآن کریم در مورد فروکش نمودن آب پس از اسکان کشتی نوح فرموده" وَ غِیضَ الْماءُ "آب فروکش کرد. ...
هَضم: به معنای کم کردن حجم چیزی است. غذا در جریان گوارش و جذب، در معده می چرخد و خرد و کم حجم می شود و بخشی از آن تفاله شده و دفع می شود. "وَ مَنْ یَ ...
لَمس: به معنای تماس و دست مالیدن به چیزی است. أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ کنایه از تماس جنسی است ولی خداوند آن را با پرده حیا بیان فرموده؛ التماس از ری ...
نفَق: به معنای کانال های زیرزمین برای فرار را گویند که موش صحرایی و روباه در زمین برای لانه خود دو سوراخ ایجاد می کنند سوراخ پنهان را نافقا و سوراخ آ ...
جَسَد: جسد در کلام وحی هم به نوع ذی روح و هم غیر ذی روح اطلاق شده است: ذی روح چون انسان ( وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا لَا یَأْکُلُونَ الطَّعَامَ ) و ...
نَقَب: ایجاد کانالی در عمق زمین، برای رسیدن پنهانی به هدفی با فاصله ای درسطح را "نقیب کردن" گویند. رهبران قوم بنی اسرائیل در قرآن "نقیب" یاد شده اند ...
غَمَام: ابر، غمام به معنی پوشاندن چیزی است که با نزول نعمت یا بلا همراه است. زیرا "غمام" صفحه آسمان را می پوشاند. "غَم "آنچه با ایجادسایه ای بر دل ، ...
سَحاب: ابرها ؛هر چیزی است در آسمان کشیده شود و در حرکت است. مراد از "سَحاب" در تمام آیات قرآن ابرهایی هستند با باز شدن حجم شان در آسمان کشیده می شون ...
مَطر: به آنچه از آسمان بر زمین می ریزد گفته می شود ممکن است باران باشد ( قَالُوا هَٰذَا عَارِضٌ مُمْطِرُنَا ) ، و یا ممکن است سنگریزه های بلاء باشد. ...
تَبَرُّجَ: تَبَرُّجَ به ساختن بُرج و برجسته کردن چیزی گویند. ولا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى :نهی از برجسته سازی اندام های جلب توج ...
زینت: هر چیزی که باعث زیبایی و آراستگی دنیا و یا اسباب آرامش و آسایش انسان شود مصداق زینت اس. زَیَّنَّا ٱلسَّمَآءَ ٱلدُّنۡیَا بِمَصَٰبِیح. الْمالُ و ...
وَرَی: پنهان شدن یک شئ درون یک شئ دیگر. یُوارِی سَوْأَةَ أَخِیهِ. قابیل جسد برادرش را پنهان کند. النَّارَ الَّتِی تُورُون:همان آتشی که درچوب نهان اس ...
متواری از ریشه وَرَی بر باب مفاعله به معنای دور شدن تا حدّ ناپدیدی است.
سِحر: به معنای انجام کاری از شیطان برای تسخیر بخشی از اراده یک نفر است. �قَالَ أَلْقُوا فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوه ...
تبیین: وقتی امری متشابه، تفصیل شد و از متشابه خارج گشت تبیین آن صورت می گیرد. �وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیءِ� تبیین در ت ...
تفصیل: به جدا کردن دو یا چند شئ مشابه از هم، فصل گویند. �کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُون� مثال در ترجمه کلماتی ما ...
طلسم تفویض اختیار مطلق اعمال یک سِحر شده به ساحر را طلسم گویند. سِحر و طلسم هر دو توسط شیطان انجام می شود، پس برای ساحر نیازی به ابزار خاص مثل لوح، و ...
تمثیل: برای تقریب و نزدیک کردن ذهن جهت درک یک امر را گویند و کسی که بتواند مطلبی را عمیقاً درک نماید باید قابلیت مثال و نمونه آوری بر آن را داشته باش ...
ظَهَرَ: به معنای نمای بیرونی یک شئ است که آن شئ درون و باطنی هم دارد و غالباً هر جا در قرآن ظاهر ذکر شده، باطن هم آمده است: �قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَ ...
بروز: به معنای آشکار شدن است، ولی آشکار شدنی که یک لایه است و بطن ندارد. �وَیَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَى الْأَرْضَ بَارِزَةً� زمین در قیامت کم ...
هِجر: در هِجر، ماهیت رها می شود و قالب می ماند. �الَّذینَ آمَنوا وَهاجَروا وَجاهَدوا فی سَبیلِ اللَّهِ� وقتی مسلمانان از مکه هجرت کردند، ماهیت ( دین ...
إصطفاء: انتخاب خداوند برای هدایت کردن را گویند. �وَسَلَامٌ عَلَى عِبَادِهِ الَّذِینَ اصْطَفَى� اصطفاء در قرآن فقط در مورد انبیاء الهی ذکر شده است که ...
إجتباء: به معنای انتخاب خدا برای کسی که می خواهد هدایتش کند. �اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَن یَشَاءُ� "مجتبی" به کسی گویند که برای هدایت شدن و هدایت ...
تطاول: تطاول به طول دادن و درازا کشیدن پرداخت حقی و یا وعده ای را گویند. �أَنْشَأْنَا قُرُونًا فَتَطَاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ ۚ� کسی که از دیگری قر ...
إلقاء: به معنای انداختن است: "قَالَ أَلْقِهَا یَا مُوسَی" القاء: دیدار حضوری و تماسی ولی غیر مرئی را گویند که ملاقات کننده در محضر ملاقات شونده است و ...
فُجُور: این واژه صفت مشبهه از فَجر به معنای شکافتن است. روشنایی صبح را فجر گویند. وَالْفَجْرِ فُجُور گناهی را گویند که از تاریکی و پنهان خارج و در رو ...
سَرَح: به معنای خارج شدن و ترک مشتاقانه از مکانی از روی انگیزه و رغبت را گویند. تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ، حکم این لغت در باب زنان به معنای رهاکردنی نیکو ...
نَحَت: به معنای تراشیدن سنگ برای منظوری مانند ساخت خانه یا مجسمه است. وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا فارهین
قَوَم: ایستادن یک شئ به شرط نیفتادن را قَوَمَ گویند. وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً یعن ...