پیشنهادهای محدثه فرومدی (٤,٧٠٥)
موردنظر
مرتبط
پرپیامد، پرتاثیر، پراثر
به راه انداختن، به جریان انداختن، جریان گرفتن
به راه انداختن، به جریان انداختن، جریان گرفتن
آزردن، آزرده خاطر کردن، شوکه کردن
مرد متشخص/شخیص
فوق الذکر، گفته شده در بالا، نامبرده، مذکور
اختصاص دادن، تخصیص دادن، مختص چیزی بودن to assign or resign to a specific purpose or function= thefreedictionary. com/give over the day was given ove ...
اختصاص دادن، تخصیص دادن، مختص چیزی بودن to use something for a specific purpose —usually used in the form given over to: the day was given over to pl ...
دوقطبیت
واپسین
خودران
مهلت، موقعیت، شانس a possibility due to a favorable combination of circumstances= thefreedictionary. com/possibility
احتمالات، پیشامدها
فراوان، وافر
فقرزده، بی نوا
مجزا
تشکیل دهنده چیزی بودن، ایجاد کردن، به وجود آوردن، شکل دادن، به شمار آمدن، مشمول بودن
in می تواند به معنای هرجایی باشد و صرفا به معنی خانه نیست وقتی میگوییم he is not in می تواند این فرد در خانه، در دفتر کار، در مطب، در مغازه و . . . ن ...
تاثیرنپذیرفته
مجامع
حاصل از، محصولِ، ماحصلِ، ناشی از، مولودِ، ثمره ی، نتیجه ی، زاده ی، پیامدِ، تولیدیِ
پیوسته، مدام
به جریان افتادن، مشغول به کار یا تولید یا فعالیت شدن
طرز فکر
بیفایده، بیهوده، بلااستفاده، بیمصرف، باطله، عبث، غیرسودمند، به دردنخور
نهادن
دورسازی، دوری گزینی، فاصله گیری، فاصله گذاری
قرارگیری، قراردهی، گذاشتن، گماردن، نهادن، قائل شدن
نوسان داشتن، پیوسته فراز و فرود داشتن، افت و خیز داشتن
در اواخر عمر، در کهنسالی
سالیان، سنوات
اراضی، زمین ها، سرزمین ها
عقب ماندن
ضمن، طی، حین، در اثنای، در جریان
کهن الگو
زیربنایی
اروپادوست، اروپاخواه، اروپاطلب اروپادوستی، اروپاخواهی، اروپاطلبی اروپادوستانه، اروپاخواهانه، اروپاطلبانه
پسوند به معنای: - دوستی، - خواهی، - طلبی Europhilism = اروپادوستی
اروپادوستی، اروپاخواهی، اروپاطلبی
پسوند به معنای: - دوست، - دوستی، - خواه، - خواهی, - طلب، - طلبی Europhilic = اروپادوست، اروپادوستی
پسوند به معنای - دوستی، - خواهی، - طلبی Europhilia =اروپادوستی
به پایان خود رسیدن، به نهایت خود رسیدن
1 محدودسازی 2 نهایت
حاصل، حاصله
عیان، عریان، برملا، فاش، بی پرده، رسوا، برهنه
نمایان سازی، آشکارسازی، افشاسازی، افشاگری، عیان سازی، برهنه سازی، رسواسازی، پرده دری، برملاسازی، علنی سازی
نمایان سازی، آشکارسازی، افشاسازی، افشاگری، عیان سازی، برهنه سازی، رسواسازی، پرده دری، برملاسازی، علنی سازی
بازنموده، ترسیم شده، وصف شده