تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

علاوه بر معانی که دوستان اشاره کردن: ۱. هجوم بردن، یورش بردن The angry protestors rave through the street . . . معترضان عصبانی به خیابان یورش بردن ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دستگاه تنفسی مدار بسته که دی اکسید کربن موجود در بازدم را حذف و اکسیژن آن را دوباره استفاده می کند. استفاده در غواصی های عمیق یا مکان هایی با وجود گا ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. جلب توجه کردن The idea of traveling appeals to me ۲. درخواست کردن He appealed to the crowd for supprt ۳. توسل کردن، دست به دامن شدن They appealed ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دلگرم کردن، تشویق کردن، روحیه دادن تقویت کردن ( روحیه و انگیزه و . . )

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دریافت تقدیر و اعتبار از سوی دیگران . یعنی با تلاش و دست اوردهای مثبت خود مورد توجه و تحسین دیگران قرار گرفتن After years of dedication and hard work ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دست اول، اصیل original

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

آرشیو کردن، بایگانی کردن

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

یکی از معانی پرکاربرد "تازه کار" یا مبتدی غیر حرفه ای است Beginning writer : نویسنده تازه کار یا مبتدی

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

They were dispossessed of their land and belongings. از تصرف در اوردن، مصادره کردن

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

The government has exerted heavy taxes on the people. اعمال کردن He has exerted a lot of effort for the exam. به کار بستن، به کار گرفتن

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Adj: ظاهری، نسبی Relative, not exact apparent magnitude . . . . اندازه یا بزرگی نسبی . . . .

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Ticket : به طور استعاری به چیزی اشاره دارد که می تواند به دستیابی به هدفی کمک کند مثال به معنی "کلید" و یا "راه حل" . . . . A hanful of almonds ma ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

معنی غنی از . . . . . سرشار از . . . . پر از . . . The city is high in pollution. این شهر آلودگی زیادی دارد. This food is high in protein این غذا س ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

از نظر علمی اشاره به ساختارهایی دارد که در گذشته عملکردی داشته اند ولی به دلیل تکامل عملکرد اصلی خود را از دست داده اند. مثل آپاندیس در بدن انسان، یا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آقای فیروزجایی کاملا درست گفتند نمی دونم چرا برخی دیسلایک دادن. Dust devil or sand devil گردبادهای خاکی و شنی که در مناطق خشک و بیابانی شکل می گیرند ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یکی از معانی آن انقباضهای خفیف یا تکانه های کوچک هست. Muscle twinges : انقاباضات خفیف ماهیچه ای معادل Contraction

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Concur: موافق و هم عقیده بودن، همصدا بودن با، مصادف شدن با، همزمان روی دادن Conquer: غلبه کردن، پیروز شدن، فتح کردن Concord: پیمان، معاهده، هماهنگی، ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. صرفه جو و مقتصد thrifty housewife کدبانوی صرفه جو ۲. پر رونق و شکوفا a thrifty business کسب و کار پر رونق ۳. اقتصادی و ارزان economical, inexpens ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

برخی از دوستان معانی دو واژه رو با هم اشتباه گرفتن Sever: بریدن و جدا کردن Severe: سخت، سختگیر، شدید، ساده ، بی غل و غش، صریح

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

, Come across=encounter اتفاقی با کسی یا چیزی مواجهه یا رویارو شدن ( دیدن )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. قرار داشتن are located in 2. پخش بودن are scattered around

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Simulate: شبیه سازی کردن، تظاهر کردن Emulate: سرمشق قرار دادن، تقلید کردن، هم چشمی کردن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Wreck: ویران کردن، تخریب، علیل، پریشان Wretch: بدبخت و بیچاره، پست و حقیر Wicked: بدجنس ، نابکار

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Commit blasphemy: توهین کردن به مقدسات، کفر گویی کردن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

The school is convenient to downtown این مدرسه به مرکز شهر نزدیک است. Come whenever it is convenient for you هر زمانی برای شما مناسب است تشریف بیاور ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

The business was started by a couple of enterprising young men. این کسب و کار توسط دو جوان بلند همت راه اندازی شد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Precocious: premature, talented پیش رس، ( کودکان ) پیشرفته تر از سن خود ، باهوش Precarious: مشکوک، متزلزل، بی ثبات، دارای خطر سقوط، مخاطره آمیز Preca ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

Devout: متدین، مذهبی Devote: فدا کردن، وقف کردن، اختصاص دادن، Devotion: وفاداری، علاقه و عشق، ارادت۲. تقوا ، تدین Devotee: مجاهد، فدایی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Devout: متدین، مذهبی Devote: فدا کردن، وقف کردن، اختصاص دادن، Devotion: وفاداری، علاقه و عشق، ارادت۲. تقوا ، تدین Devotee: مجاهد، فدایی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Adept: ماهر ، چیره دست Adapt: وفق دادن، سازگار شدن، اقتباس کردن Adopt: قبول کردن، به فرزندی پذیرفتن، اتخاذ کردن، اقتباس کردن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Discrete: جدا و مجزا، مستقل، گسسته، ناپیوسته Discreet: محتاط، محتاطانه Discern: تشخیص دادن ، درک کردن Discretion: تشخیص، احتیاط، ملاحظه، اختیار، آزا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( حق، قانون و . . ) نقض نکردنی، تخطی ناپذیر ؛ مصون از تعرض

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. توخالی، میان تهی ۲. ( اجزای صورت ) گود افتاده و لاغر ۳. ( صدا ) گرفته و نامشخص ۴. غیر صادق، ریاکار و دورو ۵. پوچ و بی معنی، بی ارزش I've seen en ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Libel: توهین تهمت افترازدن Liable: مسئول، پاسخگو، ( قانون و جریمه و . . . ) مشمول، ( بیماری، مشکل و . . ) مستعد، دارای احتمال

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( در جلوگیری از اتفاقات بد ) کوتاهی کردن، نادیده گرفتن To connive at the violation of a law نادیده گرفتن تخطی از قانون ۲. تبانی کردن، توطئه کردن A ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مبله کردن، مزین کردن ۲. مجهز کردن ۳. تهیه کردن، تدارک دیدن ۴. موجب. . . . شدن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. کسل کننده و خسته کننده. ۲ ( خوراک و . . ) بدون نمک و ادویه بی مزه ۳. نجیب ، آرام ، خوشایند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Fill out: پر کردن، تکمیل کردن ( فرم، پرسشنامه، چک و . . . ) = acknowledg کمی چاق شدن