پیشنهادهای Saeid (٣٨)
علاوه بر معانی که دوستان اشاره کردن: ۱. هجوم بردن، یورش بردن The angry protestors rave through the street . . . معترضان عصبانی به خیابان یورش بردن ...
دستگاه تنفسی مدار بسته که دی اکسید کربن موجود در بازدم را حذف و اکسیژن آن را دوباره استفاده می کند. استفاده در غواصی های عمیق یا مکان هایی با وجود گا ...
۱. جلب توجه کردن The idea of traveling appeals to me ۲. درخواست کردن He appealed to the crowd for supprt ۳. توسل کردن، دست به دامن شدن They appealed ...
دلگرم کردن، تشویق کردن، روحیه دادن تقویت کردن ( روحیه و انگیزه و . . )
دریافت تقدیر و اعتبار از سوی دیگران . یعنی با تلاش و دست اوردهای مثبت خود مورد توجه و تحسین دیگران قرار گرفتن After years of dedication and hard work ...
دست اول، اصیل original
آرشیو کردن، بایگانی کردن
یکی از معانی پرکاربرد "تازه کار" یا مبتدی غیر حرفه ای است Beginning writer : نویسنده تازه کار یا مبتدی
They were dispossessed of their land and belongings. از تصرف در اوردن، مصادره کردن
The government has exerted heavy taxes on the people. اعمال کردن He has exerted a lot of effort for the exam. به کار بستن، به کار گرفتن
Adj: ظاهری، نسبی Relative, not exact apparent magnitude . . . . اندازه یا بزرگی نسبی . . . .
Ticket : به طور استعاری به چیزی اشاره دارد که می تواند به دستیابی به هدفی کمک کند مثال به معنی "کلید" و یا "راه حل" . . . . A hanful of almonds ma ...
معنی غنی از . . . . . سرشار از . . . . پر از . . . The city is high in pollution. این شهر آلودگی زیادی دارد. This food is high in protein این غذا س ...
از نظر علمی اشاره به ساختارهایی دارد که در گذشته عملکردی داشته اند ولی به دلیل تکامل عملکرد اصلی خود را از دست داده اند. مثل آپاندیس در بدن انسان، یا ...
آقای فیروزجایی کاملا درست گفتند نمی دونم چرا برخی دیسلایک دادن. Dust devil or sand devil گردبادهای خاکی و شنی که در مناطق خشک و بیابانی شکل می گیرند ...
یکی از معانی آن انقباضهای خفیف یا تکانه های کوچک هست. Muscle twinges : انقاباضات خفیف ماهیچه ای معادل Contraction
Concur: موافق و هم عقیده بودن، همصدا بودن با، مصادف شدن با، همزمان روی دادن Conquer: غلبه کردن، پیروز شدن، فتح کردن Concord: پیمان، معاهده، هماهنگی، ...
۱. صرفه جو و مقتصد thrifty housewife کدبانوی صرفه جو ۲. پر رونق و شکوفا a thrifty business کسب و کار پر رونق ۳. اقتصادی و ارزان economical, inexpens ...
برخی از دوستان معانی دو واژه رو با هم اشتباه گرفتن Sever: بریدن و جدا کردن Severe: سخت، سختگیر، شدید، ساده ، بی غل و غش، صریح
, Come across=encounter اتفاقی با کسی یا چیزی مواجهه یا رویارو شدن ( دیدن )
1. قرار داشتن are located in 2. پخش بودن are scattered around
Simulate: شبیه سازی کردن، تظاهر کردن Emulate: سرمشق قرار دادن، تقلید کردن، هم چشمی کردن
Wreck: ویران کردن، تخریب، علیل، پریشان Wretch: بدبخت و بیچاره، پست و حقیر Wicked: بدجنس ، نابکار
Commit blasphemy: توهین کردن به مقدسات، کفر گویی کردن
The school is convenient to downtown این مدرسه به مرکز شهر نزدیک است. Come whenever it is convenient for you هر زمانی برای شما مناسب است تشریف بیاور ...
The business was started by a couple of enterprising young men. این کسب و کار توسط دو جوان بلند همت راه اندازی شد.
Precocious: premature, talented پیش رس، ( کودکان ) پیشرفته تر از سن خود ، باهوش Precarious: مشکوک، متزلزل، بی ثبات، دارای خطر سقوط، مخاطره آمیز Preca ...
Devout: متدین، مذهبی Devote: فدا کردن، وقف کردن، اختصاص دادن، Devotion: وفاداری، علاقه و عشق، ارادت۲. تقوا ، تدین Devotee: مجاهد، فدایی
Devout: متدین، مذهبی Devote: فدا کردن، وقف کردن، اختصاص دادن، Devotion: وفاداری، علاقه و عشق، ارادت۲. تقوا ، تدین Devotee: مجاهد، فدایی
Adept: ماهر ، چیره دست Adapt: وفق دادن، سازگار شدن، اقتباس کردن Adopt: قبول کردن، به فرزندی پذیرفتن، اتخاذ کردن، اقتباس کردن
Discrete: جدا و مجزا، مستقل، گسسته، ناپیوسته Discreet: محتاط، محتاطانه Discern: تشخیص دادن ، درک کردن Discretion: تشخیص، احتیاط، ملاحظه، اختیار، آزا ...
( حق، قانون و . . ) نقض نکردنی، تخطی ناپذیر ؛ مصون از تعرض
1. توخالی، میان تهی ۲. ( اجزای صورت ) گود افتاده و لاغر ۳. ( صدا ) گرفته و نامشخص ۴. غیر صادق، ریاکار و دورو ۵. پوچ و بی معنی، بی ارزش I've seen en ...
Libel: توهین تهمت افترازدن Liable: مسئول، پاسخگو، ( قانون و جریمه و . . . ) مشمول، ( بیماری، مشکل و . . ) مستعد، دارای احتمال
1. ( در جلوگیری از اتفاقات بد ) کوتاهی کردن، نادیده گرفتن To connive at the violation of a law نادیده گرفتن تخطی از قانون ۲. تبانی کردن، توطئه کردن A ...
1. مبله کردن، مزین کردن ۲. مجهز کردن ۳. تهیه کردن، تدارک دیدن ۴. موجب. . . . شدن
۱. کسل کننده و خسته کننده. ۲ ( خوراک و . . ) بدون نمک و ادویه بی مزه ۳. نجیب ، آرام ، خوشایند
Fill out: پر کردن، تکمیل کردن ( فرم، پرسشنامه، چک و . . . ) = acknowledg کمی چاق شدن