thrifty

/ˈθrɪfti//ˈθrɪfti/

معنی: صرفه جو، مقتصد
معانی دیگر: پر رونق، شکوفا، (بازار) گرم، خانه دار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: thriftier, thriftiest
مشتقات: thriftily (adv.), thriftiness (n.)
(1) تعریف: practicing thrift; economical.
مترادف: economical, frugal, provident
متضاد: extravagant, improvident, prodigal, profligate, thriftless, wasteful
مشابه: careful, miserly, parsimonious, prudent, saving, sparing, stingy

- Living through the depression had taught them to be thrifty.
[ترجمه گوگل] زندگی در میان افسردگی به آنها آموخته بود که صرفه جو باشند
[ترجمه ترگمان] زندگی از طریق افسردگی به آن ها آموخته بود که محتاط باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: thriving, as a business or a growing plant; flourishing.
مترادف: flourishing, prosperous, thriving
مشابه: cost-effective, lucrative, moneymaking, productive, profitable, remunerative

جمله های نمونه

1. a thrifty housewife
کدبانوی صرفه جو

2. By being thrifty, Miss Benson managed to get along on her small income.
[ترجمه گوگل]خانم بنسون با صرفه جویی توانست با درآمد اندک خود کنار بیاید
[ترجمه ترگمان]خانم گریفیث با کرایه دادن پول زیاد توانسته بود با درآمد کوچکش کنار بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A thrifty person knows that squandering money can lead to financial calamity.
[ترجمه گوگل]یک فرد صرفه جو می داند که هدر دادن پول می تواند منجر به بلای مالی شود
[ترجمه ترگمان]یک فرد به صرفه می داند که هدر دادن پول می تواند منجر به فاجعه مالی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. By thrifty use of their supplies, the shipwrecked sailors were able to survive for weeks.
[ترجمه گوگل]ملوانان کشتی شکسته با استفاده صرفه جویانه از منابع خود توانستند هفته ها زنده بمانند
[ترجمه ترگمان]ملوانان کشتی شکسته ای که به طور مقتصدانه از تدارکات خود استفاده می کردند، به مدت چند هفته قادر به زنده ماندن بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Except for smoking and drinking, he is a thrifty man.
[ترجمه گوگل]به جز سیگار کشیدن و مشروب خوردن، او مردی صرفه جو است
[ترجمه ترگمان]به غیر از سیگار کشیدن و نوشیدن، اون یه آدم خسیس هستش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Jackie sees the comedy in her millionaire husband's thrifty habits.
[ترجمه گوگل]جکی کمدی را در عادات صرفه جویانه شوهر میلیونر خود می بیند
[ترجمه ترگمان]جکی آن کمدی را که در عادات thrifty شوهر her است می بیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. My mother taught me to be thrifty.
[ترجمه آیلین] مادرم به من یاد داد که صرفه جو باشم
|
[ترجمه گوگل]مادرم به من یاد داد که صرفه جو باشم
[ترجمه ترگمان]مادرم بهم یاد داد که چقدر خسیس باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was brought up to be thrifty and never to get into debt.
[ترجمه گوگل]او طوری تربیت شد که صرفه جو باشد و هرگز بدهکار نشود
[ترجمه ترگمان]او را بزرگ کرده بودند که مقتصدانه زندگی می کردند و هرگز مقروض نمی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Critics fear that adhoc boards, neither accountable nor thrifty, will proliferate.
[ترجمه گوگل]منتقدان از این بیم دارند که هیئت های وابسته، نه پاسخگو و نه صرفه جو، زیاد شوند
[ترجمه ترگمان]منتقدان نگران هستند که هیات های adhoc، نه پاسخگو باشند و نه عملگرا، تکثیر می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. An enterprise economy rewards the industrious and thrifty.
[ترجمه گوگل]اقتصاد سازمانی به افراد سخت کوش و صرفه جو پاداش می دهد
[ترجمه ترگمان]یک اقتصاد سازمانی کارگران کوشا و صرفه جو را پاداش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Mrs Jones was a very thrifty woman who never wasted anything.
[ترجمه گوگل]خانم جونز زنی بسیار صرفه جو بود که هرگز چیزی را هدر نمی داد
[ترجمه ترگمان]خانم جونز زنی خسیس بود که هیچ وقت چیزی هدر نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Thrifty Payless Inc., the largest drugstore chain in the West, operates 048 stores in 11 Western states.
[ترجمه گوگل]Thrifty Payless Inc, بزرگترین داروخانه زنجیره ای در غرب، 048 فروشگاه در 11 ایالت غربی دارد
[ترجمه ترگمان]شرکت Thrifty payless، بزرگ ترین فروشگاه زنجیره ای در غرب، فروشگاه های ۰۴۸ را در ۱۱ ایالت غربی اداره می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Thrifty, hardworking, unemotional, they tipped their hats to no one.
[ترجمه زهرا بانو] آنها در نتیجه ی صرفه جویی، سخت کوشی و بی تفاوتی، هیچ وقت کلاه خود را مقابل دیگران نگرفتند ( گدایی نکردند )
|
[ترجمه گوگل]آنها صرفه جو، سختکوش، بی احساس، کلاه خود را به هیچ کس سرک نکردند
[ترجمه ترگمان]Thrifty، سخت کوش و عاری از احساسات، کلاه های خود را برای هیچ کس تکان می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was a hardworking, frugal and thrifty man who was saving to buy a small cottage from his employer.
[ترجمه گوگل]او مردی سخت کوش، صرفه جو و صرفه جو بود که برای خرید یک کلبه کوچک از صاحب کارش پس انداز می کرد
[ترجمه ترگمان]او مردی سخت کوش، مقتصدانه و به صرفه بود که در خریدن یک کلبه کوچک از کارفرمای خود صرفه جویی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. By being thrifty and shopping wisely you can feed an entire family on as little as $100 a week.
[ترجمه گوگل]با صرفه جویی و خرید عاقلانه می توانید کل خانواده را با حداقل 100 دلار در هفته تغذیه کنید
[ترجمه ترگمان]با خرج کردن و خرید عاقلانه، می توانید یک خانواده را به اندازه ۱۰۰ دلار در هفته تغذیه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She was awkward, and naive, and thrifty, and ill-read, and genteel.
[ترجمه گوگل]او بی دست و پا، ساده لوح، و صرفه جو، و بدخوان، و مهربان بود
[ترجمه ترگمان]او زشت بود، ساده و ساده و خسیس بود، و با ادب و ادب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The thrifty genotype hypothesis and its implications for the study of complex disorders in man.
[ترجمه گوگل]فرضیه ژنوتیپ صرفه جو و پیامدهای آن برای مطالعه اختلالات پیچیده در انسان
[ترجمه ترگمان]فرضیه ژنوتیپ مقرون به صرفه و مفاهیم آن برای مطالعه اختلالات پیچیده در انسان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صرفه جو (صفت)
parsimonious, frugal, inexpensive, provident, providential, thrifty, sparing, penny-wise

مقتصد (صفت)
frugal, thrifty

به انگلیسی

• economizing; thriving, prospering
someone who is thrifty saves money and does not waste things.

پیشنهاد کاربران

صرفه جو، اقتصادی
CAreful not to spend too much money
قناعت
محتاط
محافظه کار
دامپزشکی و علوم دامی
۱. قوی، حاصلخیز، چاق ۲. حیوان خوب رشد کرده ۳. ظاهر سلامت و قوی، رشد کرده
اقتصادی - صرفه جو - مایه سفت - مقتصد - کسی که پولش رو خرج چیزای الکی نمیکنه و مدیریت اقتصادی بلده

متضادش وِلخرج هست
Crispy fish and mashed potato cakes are a fresh take on a thrifty throwback
ماهی سوخاری و برشته همراه با پوره سیب زمینی له شده یه غذای به صرفه و اقتصادیه که از قدیم وجود داشته
صرفه جویانه
مشاهده پیشنهاد های امروز

معنی یا پیشنهاد شما