پیشنهادهای محسن نقدی (١,٤٧٤)
تابع ( ریاضیات ) در انگلیسی برابر function است. شما یک تابعی دارید که به آن f می گوییم. به این شیوه است که شما یک درآیی ( ورودی ) به آن می دهید و این ...
پیشنهاد واژه های "زریدن، زرنده، زرش، زری": زر در اینجا برابر "با ارزش، زیاد" است و پادسوی کاه که برابر"بی ارزش، کم" و از آن واژه های "کاهش، کاهنده، ...
پیشنهاد واژه های "زریدن، زرنده، زرش، زری": زر در اینجا برابر "با ارزش، زیاد" است و پادسوی کاه که برابر"بی ارزش، کم" و از آن واژه های "کاهش، کاهنده، ...
زَرِش=زریدن. زریدن هم از زر می آید و زر برابر با ارزش است و زریدن هم برابر با ارزش کردن یا همان زیاد کردن می دهد. این واژه پادسو ( مخالف ) کاهش اس ...
از نگاه من برابر افزاییدن می باشد. زَریدن از زر می آید که زر برابر چیزی با ارزش و نشان دهنده زیاد است. پس زریدن برابر زیاد کردن، با ارزش کردن است که ...
مهنده=مه نده=مه کننده مه برابر بزرگ ( تر ) است پس مهنده می شود بزرگ یا بزرگ تر کننده.
کهین=که ین=کوچک تر ین=کوچک ترین! مِهین=مه ین=بزرگ تر ین=بزرگرترین!
کِهیدن برابر کوچک ( تر ) کردن است. چرا که کِه برابر کوچک ( تر ) است. پادسو ( مخالف ) این واژه می شود مِهیدن، چرا که مه برابر بزرگ ( تر ) و پادسوی کِ ...
دیدگاه شماره 2 درباره این واژه: پیشنهاد نخست من مال خیلی پیش میباشد و، به گمانم خیلی درست نیست! امروز میخواهیم از دو واژه در زبان پارسی میانه - پهل ...
جذاب ریشه:جذب آهنگ:فعال=کننده فعل پس می توان گفت جذاب کسی یا چیزی است که "جذب" می کند، جذب برابر گیرش است پس می توان واژه "گیرا، گیرنده" را پیشنهاد د ...
آب جنبه، آبخیز، آب خیزه برابر های واژه تازی ( عربی ) "موج" می باشند.
مد به دو شیوه خوانده می شود: 1 - مَد ۲ - مُد مَد که برابر بالا آمدن آب هست و چرایی آن نیروی گرانش ماه است. می توان واژه "آب افراشت" را برای "مَد" گ ...
بررسی ساختار این واژه: امیدوار=امید - وار وار پسوندی است که دو کار می کند: همانند امیدوار و سوگوار، واژه ای می سازد که در سان ( حالت ) واژه پیش از ...
بررسی، کاوش، واکاوی واژه پایانی ( واکاوی ) ساختارش به شیوه وا - کاوی است و "وا" پیشوندی است که همانند پسوند بن واژه ( دن، تن، یدن، انیدن ) کار می کن ...
نامرد=نا مرد مرد اینجا ویژگی هایی هست که مرد راستین دارد. و نا مرد کسیه که اون ویژگی ها رو ندارد. ( دوستان در بخش دیدگاه ها، چیز شر می نویسند! )
قدرتمند=قدرت مند که خب مند پسوندی است که دارندگی را آشکارا می کند، دارندگی واژه پیشنش را. پس قدرتمند می شود دارای قدرت ولی قدرت واژه ای عربی است و ...
مصنوعی=مصنوع ی مصنوع بر آهنگ مفعول و دارای ریشه صنع است. مفعول، چیزی است که فعل بر آن انجام شده است. پس مصنوع چیزی است که صنع=ساختن بر آن انجام شده، ...
پاسخ شماره ۳ به کاربر /آرش پارسیک/ ( پارسیک؟ ) : یک سری واژگان ایرانی و پارسی ( این دوستمون دوست نداره بگه پارسی یا ایرانی، از واژه دری خوشش میاد! ) ...
چه تند پاسخ می دهید! "من نگفتم همه کلمات منتهی به حرف "ه" ترکی هستند، بلکه گفتم اصولا" خب اگر همه واژگان که پایانشان ه داشته باشد ترکی نیستند، پس ن ...
درود بر همگی. نکوشی تند بر دیدگاه کاربر /آرش پارسیک/: این کاربر نخست اشاره می کند:"هر واژه ای در زبان پارسی ( دری ) پایانش ه داشته باشد، ترکی است" ...
خرگوش=خر گوش در پارسی، پیشوند خر به چم ( =معنی ) بزرگ می باشد. پس خرگوش می شود بزرگ گوش، چیزی که گوش هایش بزرگ باشد. در دیگر جانداران همچون خرچن ...
همسان با "آه" می باشد نشان دهنده خسته شدن از چگونگی پیش رفتن کارها و یا غم. در گزاره ها یک گونه "شبه جمله" است.
از رو نوشتن، رو نوشتن برابر های ساده واژه کپی هستند. شاید بتوان واژه "ترانگاشتن" را پیشنهاد داد. این از چرایی آن: ترانگاشتن=ترا نگاشتن "ترا" پیشو ...
رو به رو.
تام=آزاد اختیار=گزینش تام الاختیار=آزادی در گزینش
دژکام=دژ کام کام برابر آرزو و خواسته است و دژ هم پیشوندی است برابر بد، پس دژکام می شود کسی که خواسته اش بد باشد.
دژآلود=دژ آلود می شود چیزی که به دژ آلوده باشد. دژ می شود بد. پس دژآلود می شود پر از بدی، آلوده به بدی، بد.
دشوار=دش وار دش در پارسی پیشوندی است و برابر "دژ" است و چم ( معنی ) آن می شود بد. وار هم برابر سان و گون پس دشوار می شود بدسان، بدگون، بد گونه که م ...
پیشنهاد واژه تراگونیدن. چرایی آن: تراگونیدن=ترا گونیدن گونیدن برابر حالت دادن است ( گون=حالت ) و ترا هم برابر "از این سو به آن سو" است. پس تراگونید ...
این واژه از کاربر /فرتاش/ شناخته شده است. ساختار این واژه به این شیوه است: ترا دیسیدن خود دیسیدن برابر شکل دادن است. ترا هم برابر "از این سو به آن سو ...
تراروی=ترا رَوی ترا که می شود "از این سو به آن سو" که خب تراروی می شود از این سو به آن سو رفت.
میتوان از پیشوند "ترا" بهره برد. در پارسی، این پیشوند چمِ ( =معنی ) "از این سو به آن سو" می دهد. با گذاشتن این گزاره به جای هر "ترا" در هر واژه، می ت ...
مچکرم=مچکر هستم مچکر همان متشکر است و عربی است و در گویش عامیانه به مچکر دگریده شده است همانگونه که شاکر به چاکر دگریده شده است.
در پارسی، ال گونه ای از پسوند است همانگونه که در گودال، چنگال، زغال، گردال. . . می بینیم. بدین شیوه کار می کند: واژه نخستین ال=واژه نو اگر واژه نخست ...
چنگال پارسی بوده است و ساختار آن بدین شیوه است: چنگ ال ال گونه ای پسوند است که با آمدن آن، واژه نو ای ساخته می شود که دارای ویژگی آشکارا واژه نخستین ...
جایگزین کردن و شاید هم دگریدن برابر های آن هستند.
آدمیت=آدمی ت است. نگریدنی این است که ت، در ربان عربی کاربرد دارد و به گویش مردم نیز آمده است و نمی توان واژه آدم که پارسی است را پیش ار آن آورد. ت در ...
نکته.
ترکیب اگر ترکیب کردن باشد می شود آمیختن و آمیزش و پیوند دادن. اگر خود ترکیب باشد می شود درهم، آمیخته، پیوند.
به جا و شایسته از برابر های این واژه عربی هستند.
آمیخته شدن، به هم پیوستن برابر های خوبی هستند.
واژه پادسوینیدن را پیشنهاد می کنم. چرایی: پادسوینیدن=پادسو ی نیدن این "ی" که در میان آمده، برای گویش آسان تر است و کاری در واژه نمی کند پس آن را از ...
به کسی یا چیزی می گویند که "پاد" و "رو به رو" ی چیزی است. برای نمونه: سپید، پادسوی مشکی است. این گزاره به چم ( =معنی ) این است که سپید، پاد و /ضد/ و ...
ترویج برابر گستردن و پخش کردن است.
دیوار واژه ای پارسی است. این واژه در زبان کهن پارسی دیده می شود. اگر همینجوری پیش برویم همه زبان های جهان ترکی بوده اند!شوربختانه برخی کاربران با پیو ...
مشتاق به کسی می گویند که خواهان و خواستار چیزی است و شور برای آن دارد. آرزومند، خواهان، خواستار برابر های این واژه هستند.
همان فلفل است و فلفل عربی شده واژه پلپل می باشد. واژه پلپل پارسی است.
تیم به هر گروه و دسته می گویند.
در هواشناسی گونه آب و هوایی را نشان می دهد.
بُنِبَر برابر بُنِ بَر هست که خب بُن همان ریشه و بَر همان بار و میوه و فرجام و حاصل هست و ریشه میوه همان دلیل یک رخداد است که رخداد و فرجام در اینجا ...