اطلاع داشتن


معنی انگلیسی:
know, understand

لغت نامه دهخدا

اطلاع داشتن. [ اِطْ طِ ت َ ] ( مص مرکب ) خبر داشتن. آگاه بودن. خبر وآگاهی داشتن : من از واقعه دیروز شهر اطلاع داشتم. ( فرهنگ نظام ). مستحضر بودن. وقوف داشتن. باخبر بودن. استحضار داشتن. مطلع بودن. معرفت داشتن :
ز مه جام و ز افلاک صوت است و دارم
چو عیسی بر این صوت و جام اطلاعی.
خاقانی.

فرهنگ فارسی

خبر داشتن . آگاه بودن . خبر و آگاهی داشتن . من از واقعه دیروز شهر اطلاع داشتم .

پیشنهاد کاربران

دانستن، آگاه بودن برابر های این گزاره نیم بیگانه است!
دانا بودن بر . . . . . . .

بپرس