پیشنهادهای محسن نقدی (١,٥٠٠)
تام=آزاد اختیار=گزینش تام الاختیار=آزادی در گزینش
دژکام=دژ کام کام برابر آرزو و خواسته است و دژ هم پیشوندی است برابر بد، پس دژکام می شود کسی که خواسته اش بد باشد.
دژآلود=دژ آلود می شود چیزی که به دژ آلوده باشد. دژ می شود بد. پس دژآلود می شود پر از بدی، آلوده به بدی، بد.
دشوار=دش وار دش در پارسی پیشوندی است و برابر "دژ" است و چم ( معنی ) آن می شود بد. وار هم برابر سان و گون پس دشوار می شود بدسان، بدگون، بد گونه که م ...
پیشنهاد واژه تراگونیدن. چرایی آن: تراگونیدن=ترا گونیدن گونیدن برابر حالت دادن است ( گون=حالت ) و ترا هم برابر "از این سو به آن سو" است. پس تراگونید ...
این واژه از کاربر /فرتاش/ شناخته شده است. ساختار این واژه به این شیوه است: ترا دیسیدن خود دیسیدن برابر شکل دادن است. ترا هم برابر "از این سو به آن سو ...
تراروی=ترا رَوی ترا که می شود "از این سو به آن سو" که خب تراروی می شود از این سو به آن سو رفت.
میتوان از پیشوند "ترا" بهره برد. در پارسی، این پیشوند چمِ ( =معنی ) "از این سو به آن سو" می دهد. با گذاشتن این گزاره به جای هر "ترا" در هر واژه، می ت ...
مچکرم=مچکر هستم مچکر همان متشکر است و عربی است و در گویش عامیانه به مچکر دگریده شده است همانگونه که شاکر به چاکر دگریده شده است.
در پارسی، ال گونه ای از پسوند است همانگونه که در گودال، چنگال، زغال، گردال. . . می بینیم. بدین شیوه کار می کند: واژه نخستین ال=واژه نو اگر واژه نخست ...
چنگال پارسی بوده است و ساختار آن بدین شیوه است: چنگ ال ال گونه ای پسوند است که با آمدن آن، واژه نو ای ساخته می شود که دارای ویژگی آشکارا واژه نخستین ...
جایگزین کردن و شاید هم دگریدن برابر های آن هستند.
آدمیت=آدمی ت است. نگریدنی این است که ت، در ربان عربی کاربرد دارد و به گویش مردم نیز آمده است و نمی توان واژه آدم که پارسی است را پیش ار آن آورد. ت در ...
نکته.
ترکیب اگر ترکیب کردن باشد می شود آمیختن و آمیزش و پیوند دادن. اگر خود ترکیب باشد می شود درهم، آمیخته، پیوند.
به جا و شایسته از برابر های این واژه عربی هستند.
آمیخته شدن، به هم پیوستن برابر های خوبی هستند.
واژه پادسوینیدن را پیشنهاد می کنم. چرایی: پادسوینیدن=پادسو ی نیدن این "ی" که در میان آمده، برای گویش آسان تر است و کاری در واژه نمی کند پس آن را از ...
به کسی یا چیزی می گویند که "پاد" و "رو به رو" ی چیزی است. برای نمونه: سپید، پادسوی مشکی است. این گزاره به چم ( =معنی ) این است که سپید، پاد و /ضد/ و ...
ترویج برابر گستردن و پخش کردن است.
دیوار واژه ای پارسی است. این واژه در زبان کهن پارسی دیده می شود. اگر همینجوری پیش برویم همه زبان های جهان ترکی بوده اند!شوربختانه برخی کاربران با پیو ...
مشتاق به کسی می گویند که خواهان و خواستار چیزی است و شور برای آن دارد. آرزومند، خواهان، خواستار برابر های این واژه هستند.
همان فلفل است و فلفل عربی شده واژه پلپل می باشد. واژه پلپل پارسی است.
تیم به هر گروه و دسته می گویند.
در هواشناسی گونه آب و هوایی را نشان می دهد.
بُنِبَر برابر بُنِ بَر هست که خب بُن همان ریشه و بَر همان بار و میوه و فرجام و حاصل هست و ریشه میوه همان دلیل یک رخداد است که رخداد و فرجام در اینجا ...
دخیل به کسی می گویند که در چیزی یا کاری دست دارد و کاره ای هست. پس می توان دست اندر کار را برای این واژه به کار برد دخیل گویش:dakhil ریشه از:عربی بر ...
سرعت برابر شتاب و چالاکی و تندی و تیزی است. از پسوند" ا "نیز می توانیم برای ساخت واژه بهره ببریم، می توان واژه تندا را برای واژه سرعت بسازیم. پس: ...
گودا از دو بخش گود ا ساخته شده است. همانگونه که ما در درازا، گرما، دما، بلندا. . . داریم: درازا=تراز ( =میزان ) درازی گرما=تراز درازی بلندا=تراز بلند ...
عمق یک چیزی، تراز گودی آن را نشان می دهد. پس می توان واژه گودا را ساخت که خب می توان گودی هم گفت ( سری بزنید به دیدگاه در باره "ا". با جست و جوی آباد ...
می توان از پسوند "ا" بهره ببریم. پسوند ا همانگونه که در گرما، دما، درازا. . . دیده می شود، تراز آن چیز پیش از خودش را نشان می دهد. ما می خواهیم واژه ...
چیزی را نادرست و دروغین شمردن را تکذیب گویند. برابر های پارسی تکذیب می شود دروغ شماردن، رد کردن، نادرست پنداشتن.
به سه شیوه می توان خواندش: 1_جِرم 2_جُرم 3_جَرم سومین شیوه برابر ندارد! اگر به نخستین شیوه خوانده شود، یا برابر یک چیز دارای جرم است که برابرش می ش ...
جریمه به چیزی می گویند که در ازای کاری که کردید باید بدهید. آشکار است که واژه "تاوان" بهترین برابر برای این واژه است.
بهتر است به جای دکمه بگوییم دگمه، تا آشکارا شود این واژه عربی نیست و از برای پارسی است.
موقعیت، برابر جایگاه و چگونگی است. برای نمونه: موقعیت من در آن زمان با امروز خیلی ناهمسانی داشته است. می شود: جایگاه/چگونگی من در آن زمان با امروز خ ...
نیرنگ و فریب برای این واژه برابر های خوبی هستند.
پوچ، بی ارزش، هیچ، بی بها برابر های صفر می باشند. صفر شماره ای است که ارزشش هیچ است و پوچ به شمار می آید. این واژه در ریاضی خیلی جا افتاده و شاید بت ...
نگاه، رو، پهلو و چهره برابر های این واژه عربی هستند که خیلی به گویش مردم آمده اند.
خیلی از گ ها در پارسی از سوی عرب ها به ج دگرش یافته است چون آنها گ در زبان خود نداشتند و برای این واژه هم همینگونه است ( به دیدگاه کاربر /ایرزاد ایرز ...
توضیح اگر برابر توضیح دادن باشد برابر باز کردن و گستره کردن و گسترش چیزی است. اگر توضیح برابر توضیحِ چیزی باشد برابر گسترده آن چیز است. پس: توضیح گ ...
"یعنی چه" در گزاره ها برابر "به معنی چیست؟" می باشد. معنی در پارسی میانه برابر چیم بوده است پس می توان گفت "یعنی چه؟" برابر "به چیم چیست؟" می باشد.
فهمیدن چیزی دریافت کردن، دانستن آن چیز است. می توانیم بگوییم که فهمیدن برابر آگاه شدن از چیزی است.
استدلال برابر دلیل آوردن است. دلیل برابر چرایی، فرنود، چیم، بُنِبَر و گواه است. پس استدلال چرایی آوری، فرنودآوری، چیم آوری، بُنِبَر آوری و گواه آوری ...
اصالت برابر ریشه داشتن است.
مسابقه برابر بازی و همتازی است.
شُکر در پارسی برای سپاس یا در پارسی میانه اِسپاس بوده است. شِکَر هم چیزی است سپید رنگ و شیرین.
خطا واژه ای عربی برابر نادرستی، کژی ( کژ بودن ) ، یا هر آن چیزی است که کاستی و نادرستی دارد. خطا بیشتر کاری را می گویند که به درستی انجام نشده و کم ...
حکم واژه ای عربی برابر فرمان است. در آبادیس برای برابر پارسی واژه امر آمده که پارسی نیست.
ادیان چندگانی ( جمع ) شکسته دین می باشد و نگرربا اینجاست که دین واژه ای پارسی است! دین از پارسی به عربی رفته و عرب ها چندگانی ( جمع ) شکسته را درست ک ...