مثبت

/mosbat/

مترادف مثبت: پابرجا، ثابت، متقن، مدلل، استوار، برقرار، اثباتی، ایجابی ، فاز ، خوب، خوش، خوش آیند، یاری رسان، کارآمد، بزرگتر از صفر

متضاد مثبت: منفی، سلبی، نول

برابر پارسی: سازگار، برپا، پایدار، درست، راست، همراه، هماهنگ، سودمند، هم رای

معنی انگلیسی:
proving, demonstrative, affirmative, plus, positive, pro, flat, constructive

لغت نامه دهخدا

مثبت. [ م ُ ب َ ] ( ع ص ) ثابت کرده شده. || نوشته شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). نوشته. ثبت شده : در کتب سیرملوک عجم مثبت است که خویشاوندی از آن بهرام گور بدان زمین آمد که سردار ملک عجم بود. ( تاریخ بیهقی چ فیاض 655 ). هارون الرشید... دو پسر او را فضل و جعفر برکشید و به درجه های بزرگ رسانید چنانکه معروف است و در کتب مثبت. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 416 ). که اگر از صد سال باز حجتی نبشته باشند نسخت آن در روزنامه های مجلس حکم مثبت است. ( فارسنامه ابن البلخی ص 118 ). و ذکر بأس و سیاست او در صدور تواریخ مثبت. ( کلیله و دمنه ). و او را در موافقت سلاطین سلجوقی مقامات محموده بسیار است و در تواریخ ذکر آن مثبت. ( جهانگشای جوینی ). و شرح آن در ذکر منکوقاآن مثبت خواهد شد. ( جهانگشای جوینی ).
- مثبت گردانیدن ؛ ثبت کردن. نوشتن : و ذکر او در دواوین و دفاتر مثبت گرداند. ( چهارمقاله ص 44 ).
|| خلاف منفی. ( اقرب الموارد ). آنچه منفی نباشد. مقابل منفی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). آنچه به طریق اثبات باشد :
نفی آن یک چیز و اثباتش رواست
چون جهت شد مختلف ، نسبت دوتاست
مارمیت اذرمیت از نسبت است
نفی و اثبات است و هر دو مثبت است.
مولوی ( مثنوی چ نیکلسون ج 3 ص 208 ).
- جمله مثبت ؛ جمله ای که فعل در آن به طریق اثبات بکار رفته باشد: رستم سهراب را کشت. خدا داناست.
- فعل مثبت ؛ ضد فعل منفی. ( ناظم الاطباء ). فعلی که بر وقوع کاری به وجه اثبات دلالت کند:رفت. می رود.
|| محاسبان گویند آنچه در جبر و مقابله ذکر می شود اگر نفی را بدان راهی نباشد آن را مثبت و تام و زائد و مال گویند و اگر نفی بدان راه یابد منفی و ناقص و دین گویند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || پالان بسته شده به ثبات. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). پالان بسته شده باثبات یعنی دوالی که بدان پالان را می بندند. ( ناظم الاطباء ). || بیماری که حرکت کردن نتواند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بیماری که حرکت کردن نتواند و ملازم بستر باشد. ( ناظم الاطباء ).

مثبت. [ م ُ ب ِ ] ( ع ص ) کسی که مقرر می کند و بر پا میدارد و ثابت می کند. ( ناظم الاطباء ). اثبات کننده. ثابت کننده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || آن که از ثقل برخاستن نتواند و پیوسته ملازم فراش باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کسی که بطور قطع می داند. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ثابت کننده، برقراردارنده، برقرارشده، استوارشده
(اسم ) ۱ - محکم کننده استوار کننده . ۲ - بر جای دارنده .

فرهنگ معین

(مُ بَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - ثبت شده . ۲ - استوار شده ، برقرار. ۳ - ثابت شده ، مدلل . ۴ - دارای جنبة موافقت و پذیرش . ۵ - خوشایند و خوب . ۶ - ویژگی کمیتی بزرگ تر از صفر (ریاضی ).
(مُ بِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - ثابت کننده ، مدلل سازنده . ۲ - استوار کننده . ۳ - ثبت - کننده . ج . مثبتین .
(مُ ثَ بَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - محکم کرده ، استوار کرده . ۲ - برجای داشته .
(مُ ثَ بِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - محکم کننده ، استوار کننده . ۲ - برجا دارنده .

فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ منفی] نشان دهندۀ وجود چیزی.
۲. نشان دهندۀ قبولی، حاکی از پذیرفتن یا پسندیدن چیزی.
۳. خوب، سودمند، خوشایند.
۴. ویژگی عددی که از صفر بزرگ تر باشد.
۵. (اسم ) (ریاضی ) عددی که دارای نشانۀ«+» باشد.
۶. [قدیمی] ثبت شده، نوشته شده.
ثابت کننده، برقراردارنده.

دانشنامه عمومی

مثبت (فیلم ۲۰۰۸). مثبت ( انگلیسی: Positive ) یک فیلم است به کارگردانی وی. کی. پراکاش که در سال ۲۰۰۸ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به جایاسوریا اشاره کرد.
عکس مثبت (فیلم ۲۰۰۸)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

affirmative (صفت)
مثبت، تصدیق آمیز، اظهار مثبت

positive (صفت)
قطعی، مثبت، محقق، یقین

established (صفت)
مثبت، مقرر، پا بر جا

فارسی به عربی

ایجاب , ایجابی , زائد

پیشنهاد کاربران

پیشنهاد واژه های "زریدن، زرنده، زرش، زری":
زر در اینجا برابر "با ارزش، زیاد" است و پادسوی کاه که برابر"بی ارزش، کم" و از آن واژه های "کاهش، کاهنده، کاهش، کاهی" ساخته می شود.
برابر همه این واژه های اشاره شده می شود:
...
[مشاهده متن کامل]

زریدن=زیاد کردن، افزاییدن
زرش=افزایش
زرنده=افزاینده، زیاد کننده
زری=از زر، زیاد، برابر پارسی مثبت
پس مثبت=زری!

دیدگاه شماره 2 درباره این واژه:
پیشنهاد نخست من مال خیلی پیش میباشد و، به گمانم خیلی درست نیست!
امروز میخواهیم از دو واژه در زبان پارسی میانه - پهلوی بهره ببریم:
مه=بزرگ تر، بزرگ
که=کوچک تر، کوچک
...
[مشاهده متن کامل]

واژه نخست را برای واژه سازی بکار بردیم، ولی واژه "که" را تازه با آن آشنا شدم.
با این دو واژه، می توان واژه "مه شماره" و "که شماره" را ساخت.
هنوز دل آرام ( مطمئن ) نیستم که این دو واژه برابر های خوبی برای "مثبت" و "منفی" هستند یا نه.
مه شماره می شود شماره ( عدد ) بزرگ تر.
که شماره می شود شماره ( عدد ) کوچک تر.
در می یابید که کوچک تر و بزرگ تر در سنجش یا هیچ ( صفر ) می آیند.

داستان بکار بردن واژگان پارسی در پیوند سرراست با �خواستن� هستند. در زبان پارسی برابرِ بیشتر واژه های عربی، یک یا چند واژه درکار هست و ناگزیر نیازی به واژه سازی و برهیختن ( یا استخراج ) واژه ای از زبان
...
[مشاهده متن کامل]
های هم ریشه یا ای بسا وام گرفتن از زبان دیگری نیست؛ تنها باید �خواست� و برابر پارسی را بکار برد. پس از چندی خواهیم دید که دیگر بکار بردن واژه پارسی در سرزمین پارسی زبانان مایهٔ شگفتی نیست بلکه بکار بردن واژهٔ عربی و بیگانه ست که شگفت آور است. بر پایهٔ همین نگرش، بجای �منفی� می توان گفت �دون� و بجای �مثبت� گفت �فزون�. بدینگونه به فراخورِ فراز ( یا جمله ای ) که این دو واژه در آن جای می گیرند، می توان از برابر های دیگر همچو ناسازگار و سازگار، ناهماهنگ و هماهنگ، بد و خوب یا کاست و فزود و . . . بهره برد.

مثبت از ثبت می آید و بر آهنگ مُفغَل می باشد.
مفعل برابر چیزی است که در آفرینه فعل است.
پس مثبت برابر چیزی است که در آفرینه ( در اثر ) ثبت است و در اینجا ثبت برابر افزودن است.
پس مثبت چیزی است که افزوده شده است به هیچ، می توانیم آن را چیزی با ارزش بگیریم:
...
[مشاهده متن کامل]

مثبت=چیزی با ارزش
با ور رفتن ( ! ) با افزودن و افزاییدن و. . . چیزی را در می یابیم:
بیفزای=ب افزای ( برای گویش آسانتر روی آن دگرگونی هایی شده است )
بیفزای برابر با ارزش کن می باشد پس با نگرش به ساختار آن، می توان دریافت که افزای برابر با ارزشی است و با افزودن ی به آن که می شود افزایی برابر مثبت یا همان چیزی با ارزش را بدست می آوریم.
پس:
مثبت
گویش:mosbat
پارسی یا عربی:عربی
برابر پارسی:زیاد شده، با ارزش، خوب، درست، افزایی

هایا
هایش ( اثبات )
نایش ( نفی )
نایا ( منفی )
ناییده ( منتفی )
واژه مثبت
معادل ابجد 942
تعداد حروف 4
تلفظ mosbet
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عربی] [قدیمی]
مختصات ( مُ ثَ بِّ ) [ ع . ] ( اِفا. )
آواشناسی mosbat
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
واژگان مترادف و متضاد
این واژه صد درصد عربی است بعضی دوستان اشتباه کردند آن را پارسی دانستند.

مثبت mosbet
ثابت کننده
مثال: مدرکی که مثبتِ سِمَتِ تقدیم کننده ی دادخواست باشد.
رجوع به ماده ۳۸۱ ق. آ. د. م.
بیشتر ، پر فایده
واژه مثبت به هیچ عربی واقعا خیلی برام عجیب بعضی بدون تحقیق نظر می دهند واژه های زبان عزیز پارسی بدون تحقیق درست زبان بیگانه نسبت می دهند واقعا جای تأسف دارد این واژه یعنی مثبت صد درصد پارسی است.
میشود معادل فارسی ساخت ولی واژه هایی هستند که از عربی یا ترکی و . . . گرفته شده ولی فارسی شده اند. مثبت در عربی معنای وسیع و دیگری دارد. واژه مثبت فارسی شده است. فکر میکنم نیازی به برابر سازی نباشد.
اثبات کننده
مثبت از / استک پهلوی یا همان استوار گرفته شده
نیک / انرژی مثبت - ورز نیک. . نیرو نیک. . / کار مثبت. . کردار نیک . / مثبت اندیشی. . نیک اندیشی . .
افزون بر . های و نای . . شاید بشه از . پس و پیش هم بهره برد. پیشرو ، پسرو . شماره پیشرو ، ، شماره پسرو
روشنی، روشنایی، روز، بودن خورشید=مثبت.
تاری، تاریکی، نبود خورشید=منفی
پارسیِ سَره برای مثبت و منفی:
مثبت = هَستیک، . . . . هَستَک، هَستِش
منفی = نیستیک، . . . . نیستَک، نیستِش
از کارواژهٔ هَستن یا "هستیدن" ( وجود داشتن ) ، نیستن، بودن.
از میانِ چند پیشنهادی که دادم، هَستیک و نیستیک را بیشتر می پسندم، چون پسوندِ "ایک" تا آنجا که میدانم تنها در دو واژهٔ تاریک و نزدیک بکار رفته. پس بهتر است پسوندِ "ایک" را بیشتر به کار گرفت.
...
[مشاهده متن کامل]

واژگان "هایی و نایی" یا "های و نای" که در بالا پیشنهاد شدند، هر چند دَرنِگَریستنی ( قابل توجه ) هستند، ولی می پندارم که در آینده این ها شَوَندِ دشواری ها و سردرگمی ها خواهند شد.
بیاَنگارید که فرمانده ای به خلبانِ در آسمان با بیسیم فرمان می دهد: این ها را با شتاب به رایانهٔ هواپیما درون کن: شماره های نای ۴۵ و ۲۳ و و و.
خلبان در آن کمبودِ زمان سردرگم خواهد شد که ماناکِ "شماره های نای ۴۵ و ۲۳" چیست؟ آیا "های" در آن گذاره به ماناکِ مثبت بود، یا به ماناکِ نشانه ی رَمَن ( جمع ) برای واژهٔ "شماره"؟
اگر خلبان شماره را به شَوَندِ کمبودِ زمان به نادرستی بزند، شاید مایه ی بدبختی و یا هتا جنگ بشود!
این تنها یک نمونه از میلیون ها بکارگیریِ روزانه ی این دو واژهٔ بسیار مِهَند و پربسامد بود.
پس باید به آینده اندیشید و به پِیآمدهای برساختنِ واژه ها.

هایی . پویا . شماره پویا. . . . عددمثبت
Plus مثبت
خوش بین ( در جایگاه �صفت� ( سرشت ) از دیدِ دستور زبان )
نمونه:
او آدم خوش بینی ( مثبتی ) است و کم و بیش به همه با خوش بینی می نگرد.
هایمند=مثبت=positive
نایمند=منفی=negative
هایگوی=affirmative=برای یک اظهار مثبت بکار می رود و واژه ( هایگوی ) بهترین جایگزین برای این واژه انگلیسی است.
نفی کردن= نایستن
ایجاب کردن و تایید کردن= هایستن
نفی= نایش
ایجاب و تایید=هایش
مثبت= های، برای نمونه: مثبت 2 برابر است با های 2
منفی= نای
از این کارواژه ها می توان واژگان هایمند و هایسته و. . . را ساخت. برای نمونه: مثبت بودن این قطب آهنربا= هایستگی این قطب آهنربا.
فزون، فزونش
کارخوب، نمره خوب
برادران گرامی، برابرنهاد واژه << برخلاف>> واژه ناهمسو و پادسو می شود. از همین رو همسو و پادسو درخور این واژه نمی باشند. همچنین واژگان <<هایش و="" نایش="">> نام هستند ولی مثبت و منفی صفت هستند. از برای همین درخورترین واژگان<<های و="" نای="">> می باشند و همچنین واگویی انها آسان می باشد.
مثبت = همسو
منفی = پادسو
باستفاده از پیشنهاهای جناب نیازعلیشمس/ سپاس
هانش
متضادنهش ( منفی )
Positive=Affirmative
به معین بنگرید:
مثبت
( مُ ثَ بِّ ) [ ع . ] ( اِفا. ) 1 - محکم کننده ، استوار کننده . 2 - برجا دارنده .

( مُ ثَ بَّ ) [ ع . ] ( اِمف . ) 1 - محکم کرده ، استوار کرده . 2 - برجای داشته .
...
[مشاهده متن کامل]

( مُ بِ ) [ ع . ] ( اِفا. ) 1 - ثابت کننده ، مدلل سازنده . 2 - استوار کننده . 3 - ثبت - کننده . ج . مثبتین .

( مُ بَ ) [ ع . ] ( ص . ) 1 - ثبت شده . 2 - استوار شده ، برقرار. 3 - ثابت شده ، مدلل . 4 - دارای جنبة موافقت و پذیرش . 5 - خوشایند و خوب . 6 - ویژگی کمیتی بزرگ تر از صفر ( ریاضی ) .
اکنون می توان گفت که واژه درخور همان:خوب، درست، بجا، برجا، پایدار، استوار و برای واژه منفی برابر مثبت:نادرست، ناپایدار، ناهمسو، پذیرش نیافته
به گزاره های زیر بنگرید:
همبستگی مثبت:همبستگی پایدار و همسو
همبستگی منفی:همبستگی ناپایدار و ناهمسو
و. . .
بادرود

در پارسی " هایی " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
درست
برپوچ، برجا
این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست: آنا Ana ( پارسی نو ) اِرین erin ( کردی: اِرینی ) ژوتَپ žotap ( پشتو: جوتپ وره ) پونیا punyã ( سنسکریت: پونیَ punya ) سِریاس seryãs ( سنسکریت: سرِیَس sreyas ) پریتیمَت pritimat ( سنسکریت )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس