پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٤٣٥)

بازدید
٨,٠٣١
تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. نقص. عیب. نقطه ضعف. اشکال 2. نقص عضو. معلولیت 3. ( در بازی ) آوانس 4. در وضع نامساعد قرار دادن. موجب عقب افتادگی شدن مثال: a visual handicap یک ن ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: In this sense, this [Assembly] is one of the most revolutionary institutions of the Revolution. �به این معنا� این مجلس یکی از انقلابی ترین نه ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. باند. باند تبهکاران 2. اراذل و اوباش 3 دار و دسته 4. دسته. گروه 5. بر و بچه ها. بچه ها 6. دست به یکی کردن. دار و دسته راه انداختن. باند تشکیل دادن ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. دلاور، دلیر، شجاع ، 2. دلاورانه. دلیرانه. شجاعانه 3. عالی. شاهانه. شکوهمند. مجلل 4. ( مخصوصا نسبت به زنان ) مودب. اداب دان. مبادی اداب 5. مودبانه. ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. استعداد. توانایی. قابلیت 2. قدرت. قوه 3. قوه ذهنی 4. دانشکده 5. هیئت علمی مثال: the faculty of speech قدرت سخنرانی an unusual faculty for paintin ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. دنیوی. مادی 2. عملی. معقول. عاقلانه 3. قابل تصور. ممکن/ خاکی ، زمینی مثال: the earthly environment محیط زیست خاکی و زمینی the promise of earthly ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: lights shone in the darkness چراغ ها در تاریکی می درخشیدند. darkness fell تاریکی و ظلمت حکم فرما شد. the forces of darkness نیروهای شیطانی ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. اویزان بودن ، 2. تاب خوردن. تکان تکان خوردن 3. تاب دادن. تکان تکان دادن 4. کسی را معطل کردن. علاف کردن 5. دور و بر کسی پلکیدن مثال: a chain dangle ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٥

محشر. معرکه. عالی. ژیگولو / شیک پوش ، خوش لباس مثال: he became something of a dandy او تا اندازه ای شیک پوش و خوش لباس شد. our trip was dandy مساف ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. لعنتی. کوفتی. نکبتی. گند. کثافت. گه 2. دوزخی ، جهنمی ، نفرین شده. ملعون 3. خیلی. زیاد. خوب. حسابی. پاک مثال: damned souls ارواح دوزخی و نفرین شده ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. لعنت کردن ، لعن کردن 2. فحش دادن. بد و بیراه گفتن 3. به باد انتقاد گرفتن. مورد انتقاد قرار دادن. بد گفتن از 4. بدنام کردن. خراب کردن. ضایع کردن 5. ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. تیرکمان 2. منجنیق 3. ( ناو هواپیمابر ) پرتاب کننده 4. با تیرکمان زدن. 5. پریدن 6. پرتاب کردن مثال: a boy fired the catapult یک پسر تیرکمان پرتاب ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. کاریکاتور، 2. کارتون. نقاشی متحرک 3. ( قالی بافی. کاشی کاری و غیره ) نقشه 4. کاریکاتور کشیدن از مثال: a cartoon of the Prime Minister کاریکاتوری ا ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. کوتاه. خپل ۲. کلفت مثال: a chunky sweater یک ژاکت کلفت

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

زیربنای اقتصادی. زیربنا {در برابر روبنا}. مثال: Because some of biggest infrastructure gaps are for things that are so basic that the Westerners rar ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غربی. اهل غرب مثال: Because some of biggest infrastructure gaps are for things that are so basic that the Westerners rarely have to think about them. ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مار کبرا مثال: There, a rearing cobra was a symbol of royalty آنجا یک مار کبرای بلند شده سمبلی از سلطنت و پادشاهی بود.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. سلطنت. پادشاهی ۲. خاندان سلطنتی. عضو خاندان سلطنتی ۳. قلمرو سلطنتی ۴. شکوه. جلال. جبروت ۵. حق امتیاز ۶. حق تالیف. حق اثر مثال: There, a rearing co ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیمه جامد مثال: a semi - solid paste یک خمیر و چسب نیمه جامد

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. قتل. قتل نفس. ادم کشی ۲. قاتل. ادم کش مثال: he was charged with homicide. او در مورد آدم کشی و قتل متهم شده بود.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اینگونه نیست. اینجور نیست مثال: That is not the case that the actions of the enemy will be forgotten by those who work as representatives of the Iran ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

تبار. دودمان. اصل و نسب. اجداد مثال: a noble ancestry یک تبار و دودمان اصیل

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. بازدید کردن. معاینه کردن ۲. سبقت گرفتن از / بازدید. معاینه مثال: the steering box was recently overhauled جعبه فرمان اخیرا بازدید شده بود.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: You cannot undertake tasks properly without knowledge, thought, and a roadmap. بدون دانش، بدون تفکر و بدون یک �نقشه راه� شما نمی توانید کارها ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: They won’t compromise when facing the enemy and won’t leave any action undertaken by the enemy unanswered. آنها وقتی با دشمن مواجه می شوند سا ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

start - up ۱. راه اندازی ۲. شروع کار ۳. آغازی. اولیه the start - up of marketing in Europe شروع کارِ بازرایابی در اروپا startup استارتاپ ( کسب و کا ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تقلید. ادا ۲. همرنگی استتاری مثال: Even some plants use mimicry. حتی بعضی از گیاهان از همرنگی استتاری استفاده می کنند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

تفاوت. اختلاف. ناهمخوانی مثال: Over the last 45 years wealth disparity has increased dramatically بطور چشمگیری سرتاسر ۴۵ سال گذشته اختلاف ثروت افزای ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. بازرگان . تاجر ۲. کارفرما. رئیس ۳. پیمان کار. مقاطعه کار مثال: There is no difference in the way entrepreneurs present their companies. تفاوتی در ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

علاوه بر این. از این گذشته. افزون بر این. وانگهی مثال: furthermore, it gave him an excellent excuse not to attend از این گذشته آن بهانه عالی به او ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. مزاحمت ۲. تعرض جنسی. دست درازی مثال: he was tried for molestation of two young girls او برای دست درازی و تعرض جنسی به دو دختر جوان تلاش کرده بود.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. حمایت کردن ۲. رعایت کردن. مراعات کردن ۳. تایید کردن. صحه گذاشتن مثال: the referendum upheld the republic's right to secede همه پرسی حق حکومت جمهو ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. علاقه. دلبستگی ۲. خواست. میل ۳. ( چیز ) مورد علاقه مثال: a liking for spicy food یک علاقه و میل برای غذای ادویه دار و تند

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. اجرا کننده ۲. بازیگر ۳. نوازنده مثال: a circus performer یک بازیگر و اجرا کننده سیرک

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

پیش از میلاد مثال: In 71 BC, they made their last stand. در سال ۷۱ پیش از میلاد، آنها آخرین مقاومت خود را انجام دادند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: What does this signify? این به چه چیزی دلالت می کند؟ این حاکی از چه چیزی است؟ معنای این چی است؟ این چه معنایی می دهد؟

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نگهدارى کردن ، از صدمه محفوظ داشتن ، کنسرو تهیه کردن ، کنسرو مثال: industry should conserve more water صنعت باید آب بیشتری را نگهداری کند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میکرون ( یک میلیونم متر ) مثال: Each ring is several nanometers high and several microns wide هر حلقه چندین نانومتر طول و چندین میکرون عرض دارد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

گلادیاتور مثال: The gladiators enter the arena, snarling and cursing each other. گلادیاتورها وارد میدان مسابقات شدند داد و بیداد کردن و به همدیگر فح ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پروتئین مثال: Special protein inside or on the cell’s surface. پروتئین های مخصوص در داخل و یا بر روی سطح سلول

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. بندر ۲. لنگرگاه ۳. مرز / ( کشتی و هواپیما ) طرف چپ مثال: Belfast's port facilities تاسیسات بندر بلفیست

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ثابت. تثبیت شده ۲. قطعی. محرز. معین ۳. مقطوع ۴. نصب شده. کار گذاشته شده ۵. ( حواس ) جمع. متمرکز ۶. تهیه شده. تدارک دیده شده. مهیا شده ۷. رشوه داده ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: We sell the goods on fixed price. ما محصولات را به �قیمت مقطوع� می فروشیم.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. وحشتناک. هولناک. فجیع ۲. زشت. زننده مثال: he continued to suffer from horrific hallucinations او همچنان از توهمات وحشتناک رنج می برد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کوته بین مثال: Those who are shortsighted and unthinking shouldn’t attempt to portray the Iranian people’s actions against Global Arrogance as irrati ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

توهم مثال: he continued to suffer from horrific hallucinations او همچنان از توهمات وحشتناک رنج می برد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. شعار دیواری. دیوار نوشته ۲. نوشته های دیواری مستهجن مثال: all immovable objects have graffiti sprayed on them بر روی همه اشیاء ثابت با اسپری شعار ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. ثابت. جابجا نشدنی ۲. پایدار. استوار. تغییر ناپذیر ۳. غیر منقول ۴. ( بصورت جمع ) امول غیر منقول مثال: all immovable objects have graffiti sprayed o ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

به اتفاق آرا مثال: a committee of MPs has unanimously agreed to back his bill یک کمیسیون از نمایندگان مجلس به اتفاق آرا موافت کردند از لایحه ی او حما ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( آسمان ) بدون ابر. صاف ۲. ( بینایی ) سالم. خوب ۳. راحت. آرام. بی دغدغه مثال: you wake up to sunshine and unclouded skies تو در افتاب و آسمانهای ص ...