پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,١٤٥)

بازدید
٤,٢١٤
تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. متلاشی کردن. تکه تکه کردن ۲. متلاشی شدن. فرو پاشیدن. از هم پاشیدن. تکه تکه شدن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. با فرهنگ. فرهیخته ۲. پرورده. پرورش یافته ۳. پرورشی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. هنرشناختی ۲. زیبایی شناختی ۳. هنرمندانه. هنری ۴. هنرشناس. هنر دوست مثال: the pictures give great aesthetic pleasure تصاویر لذت زیبایی شناختی زیادی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

نیرنگ. تزویر. مکر. حیله. فریب کاری. شیادی مثال: his political guile فریب کاری سیاسی او

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حیله گر. مکار. حقه باز. موذی مثال: a crafty crook faked an injury to escape from prison یک دزد موذی و حقه باز برای فرار از زندان تظاهر به یک آسیب دید ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

به طور اریب مثال: now walk diagonally across the field towards a farmhouse. حالا به طور اریب از میان مزرعه به سمت یک خانه کشاورز قدم بزن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ارزیابی. برآورد ۲. ارزشیابی مثال: literary evaluation ارزیابی و ارزشیابی ادبی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. محکوم کردن. سرزنش کردن. نکوهش کردن. انتقاد کردن ۲. انتقاد. نکوهش. سرزنش. بازخواست

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

مخالف. انتقادکننده مثال: detractors of the government مخالفین و منتقدین دولت

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

افسرده. غمگین. اندوهگین. ناامید مثال: She became so downhearted. او خیلی افسرده و غمگین شد.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. به خاک افتادن. به پای ( کسی ) افتادن ۲. التماس کردن. به التماس افتادن. گردن کج کردن ۳. چهار دست و پا راه رفتن. خزیدن مثال: they're always graveli ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

اعتماد. قابلیت اعتماد، موثقیت مثال: he has to prove his trustworthiness to you او باید قابلیت اعتماد بودنش را به تو اثبات کند.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( بیمار ) بستری کردن مثال: One of the doctors was hospitalized and had to be given morphine to control chronic stomach pains یکی از دکترها بستری شده ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

مورفین مثال: One of the doctors was hospitalized and had to be given morphine to control chronic stomach pains یکی از دکترها بستری شده بود و مجبور شد ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. جسور. بی باک. نترس ۲. پررو. وقیح. بی شرم ۳. متهورانه. دلیرانه. شجاعانه ۴. جسورانه. گستاخانه مثال: How and why They set meaningful and audacious go ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. انقباض عضلانی . گرفتگی عضله ۲. پیچ و تاب ۳. فوران. قلیان مثال: shifting heavy loads without help brought on muscular back spasms جابجا کردن بارهای ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: granite chips ذرات گرانیت و سنگ خارا

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تکه. خورده. ریزه ۲. ( الکترونیک ) تراشه ۳. قاچ. برش. خلال ۴. پریدگی. لب پر شدگی ۵. ( بازی ) ژتون ۶. شوت هوایی / ورقه ورقه شدن. ور آمدن. خرد شدن ۲. ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. قوز کردن. کز کردن. خود را جمع کردن ۲. خود را پس کشیدن ۳. خود را ( پیش کسی ) کوچک کردن. خود را خوار و خفیف کردن مثال: he cringed away from the blow ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گاودار مثال: cattleman on horseback گاودار سوار بر اسب

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. گرم و نرم. راحت ۲. تر و تمیز. مرتب ۳. ( لباس ) چسبان ۴. کیپ مثال: a snug country cottage یک کلبه روستایی گرم و نرم و راحت

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

قلمرو. حوزه. حیطه مثال: Below the sunlit surface waters, there is an otherworldly realm known as the twilight zone پایین تر از سطح آفتاب گیر آبها یک ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

آن جهانی. اخروی مثال: Below the sunlit surface waters, there is an otherworldly realm known as the twilight zone پایین تر از سطح آفتاب گیر آبها یک قل ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

آفتابی. آفتاب گیر مثال: Below the sunlit surface waters, there is an otherworldly realm known as the twilight zone پایین تر از سطح آفتاب گیر آبها یک ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( هوای ) تاریک و روشن ۲. بامداد. ( هوای ) گرگ و میش. فلق ۳. شامگاه. پس از غروب. شفق ۴. آغاز. پیدایش ۵. زوال. انحطاط. افول. دوره افول ۶. برزخ. حالت ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اوکراینی مثال: The Ukrainian army entered Slovianks city in eastern Ukraine. نیروهای زمینی اوکراینی وارد شهر سلووینکس در شرق اوکراین شدند.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. متناسب ۲. برابر. مساوی مثال: salary will be commensurate with age and experience حقوق متناسب با سن و تجربه خواهد بود.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کلیشه ای. قالبی. تکراری مثال: A clich�d horror movie یک فیلم ترسناک کلیشه ای و تکراری

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

افراط گرایی مثال: How technology can fight extremism and online harassment? چگونه تکنولوژی می تواند به مصاف افراط گرایی و آزار و اذیت آنلاین برود؟

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. کره زمین. زمین. جهان ۲. کره جغرافیایی ۳. کره. گوی ۴. ( چراغ ) حباب ۵. تُنگ ماهی ۶. ( ماه و خورشید ) قرص مثال: How should a group of people, who pe ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. خویشتن دار. با کف نفس. پرهیزکار ۲. ( قضای حاجت ) خوددار ۳. قاره ۴. با حرف C بزرگ به معنی اروپا ( به جز بریتانیا ) مثال: How should a group of peo ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. ترمیمی ۲. درمانی ۳. اصلاحی ۴. ( درس. کلاس و غیره ) جبرانی مثال: a remedial punishment یک تنبیه اصلاحی remedial surgery عمل جراحی ترمیمی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. همکاری کردن ۲. ( با دشمن ) همدست بودن. خبرچینی کردن مثال: police and social services collaborated in the operation پلیس و موسسات تعاون اجتماعی در ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. پر طنین. طنین انداز. طنین دار ۲. پر آوازه. پر سر و صدا. چشمگیر مثال: a resounding 5–0 win یک برد پنج بر صفر پر سر و صدا

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. ستیزه جو. جنجالی. دعوایی. اهل جر و بحث ۲. بحث انگیز. مورد اختلاف

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. تهیه. تدارک. تامین ۲. آینده نگری. تامین آتیه ۳. پیش بینی ۴. آمادگی ۵. سهمیه ۶. ( قرارداد و غیره ) شرط ۷. ( مربوط به ) مواد غذایی / ۱. آذوقه رساندن ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ساکن. مقیم ۲. مستاجر ۳. متصرف ۴. متصدی ۵. ( اتومبیل ) سرنشین. مسافر

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. با پشتکار. با استقامت. مصر. ثابت قدم ۲. پی گیر. مصرانه

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. اغوا کردن. وسوسه کردن ۲. اغفال کردن. از راه به در کردن ۳. ترغیب کردن. کشاندن به مثال: the manager tried to entice him to stay. مدیر تلاش کرد او ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. خوددار. خویشتن دار. خونسرد. متعادل ۲. آرام. ملایم

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تلوتلو خوردن ۲. تکان تکان خوردن ۳. به زحمت راه رفتن یا حرکت کردن ۴. متزلزل بودن. دست و پا زدن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. زرهی ۲. زره دار مثال: armored car خودروی زرهی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. با استعداد ۲. با ذوق. خوش ذوق. خوش قریحه. خوش طبع ۳. ( کودک ) تیزهوش. استثنایی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. واحد. یگانه. یکپارچه ۲. واحدی ۳. وحدت طلبانه

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: the software can be customized to the developing needs of your students. این نرم افزار می تواند طبق سفارش {و برمبنای} نیازهای رو به توسعه دانش ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. ناحساس. فاقد حساسیت ۲. بی احساس. بی عاطفه ۳. نفهم. بی شعور. بی توجه ۴. بی اعتنا. بی تفاوت ۵. ناشی از بی احساسی. از روی نفهمی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متورم. باد کرده مثال: malnourished children with distended bellies بچه های دچار سوء تغذیه با شکم های بادکرده و متورم.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. خیس کردن ۲. اشباع کردن ۳. پر کردن ۴. غرق کردن در مثال: his food was saturated in gravy غذای او در آبگوشت خیس شده بود. saturated ۱. خیس. ۲. اشباع ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تغییر جهت دادن. تغییر کردن مثال: a car veered into her path یک ماشین به مسیر او تغییر جهت داد.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: his unique gift for melodiousness. نعمت منحصر به فرد او بجهت �خوش صدایی�