پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٤٣٥)

بازدید
٨,٠٣١
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. علامت. نشان. نشانگر ۲. علامت گذار ۳. امتیاز شمار ۴. ماژیک مثال: I have three markers a red, black and green one. من سه تا ماژیک دارم. یک قرمز مشک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مثال: I would like to thank our friends here from the bottom of my heart for their well - considered, good words. من می خواهم از ته دل از دوستانمان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. لال بازی ۲. نمایش لال بازی. نمایش بدون کلام ۳. هنرپیشه لال بازی ۴. لال بازی در آوردن ۵. ادای ( کسی را ) در اوردن ۶. ( نمایش بدون کلام ) اجرا کردن. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

معاونت ریاست جمهوری مثال: The Vice Presidency has significant authority, and I recommend you seek the assistance of the President himself too. معاون ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. مومن. متدین. با ایمان ۲. مذهبی ۳. صادق. صدیق. با اخلاص ۳. صادقانه. قلبی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مثال: They discussed a range of issues, ranging from industry and economics to the humanities, and so on. آنها در یک گستره ای از موضوعات بحث کردند ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هم کلاسی. هم شاگردی مثال: I have nice classmates this year. من امسال همکلاسی های خوبی دارم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فی الواقع. در حقیقت امر . براستی مثال: Verily, in all these are signs for men of knowledge. براستی در همه اینها نشانه هایی برای مردان اهل دانش و معر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. کتابچه راهنما ۲. کتاب تمرین مثال: Go to the part 2 of your workbook and do A, B and C به قسمت دوم کتاب تمرین تان بروید و A و B و C را انجام بدهید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Hopefully we won’t lose any plants and animals and we will have enough food in the future. به امید خدا ما گیاهان و حیوانات دیگری را از دست نخو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

طبیعت وحشی ( =حیوانات و گیاهان وحشی ) . حیات وحش مثال: Maryam is visiting a museum of nature and wildlife. مریم در حال بازدید از موزه طبیعت و حیات و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مثال: Visiting Iranian national observatory. بازدید از رصدخانه ملی ایرانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. رو به زوال. رو به فنا. رو به ضعف ۲. ناموفق / ۱. نقطه ضعف. ضعف ۲. نقص. عیب مثال: pride is a terrible failing غرور یک عیب و نقص بسیار بدی است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

در حال پیشرفت. در دست اقدام. در جریان. جاری مثال: ongoing interaction between the two languages تعامل جاری بین این دو زبان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱. کنش متقابل. تاثیر متقابل. رفتار متقابل. تعامل ۲. ارتباط مثال: ongoing interaction between the two languages تعامل و تاثیرمتقابل جاری بین دو زبان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. نامطمئن. مردد ۲. غیر قطعی. پا در هوا مثال: she was feeling nervous, unsure of herself

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. دروغ. مغایر با حقیقت ۲. بی وفا. خائن. خیانت پیشه مثال: the newspaper was duped into publishing an untrue story روزنامه در انتشار یک داستان دروغ { ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. گول زدن. کلاه سر ( کسی ) گذاشتن. خر کردن. اغفال کردن ۲. ( آدم ) گول خورده. فریب خورده. ساده لوح مثال: the newspaper was duped into publishing an u ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

۱. به دنبال ( کسی ) آمدن ۲. ( روی صحنه ) ظاهر شدن ۳. وارد زمین ( بازی ) شدن ۴. برخوردن به. اتفاقی دیدن ۵. شروع شدن ۶. از راه رسیدن ۷. پیشرفت کردن. به ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. افسردگی. اندوه. غم ۲. یاس. ناامیدی مثال: the brightness of the day did nothing to dispel Elaine's dejection روشنایی روز کاری برای بر طرف کردن افسر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. پراکنده کردن ۲. بر طرف کردن. رفع کردن. زایل کردن مثال: the brightness of the day did nothing to dispel Elaine's dejection روشنایی روز کاری برای بر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. نقض کردن. زیر پا گذاشتن. نادیده گرفتن. تخطی کردن از ۲. تضاد داشتن با. مغایر بودن با. مخالف بودن با ۳. مخالفت کردن با. مورد سوال قرار دادن. نفی کرد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. نقض ۲. خلاف. تضاد مثال: a contravention of human rights یک نقض حقوق بشر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. شدت ۲. عمق ۳. جدیت ۴. شور. هیجان مثال: the intensity of his passion تندی و شدت شهوت و اشتیاق او

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. دست نخورده ۲. مصون. محفوظ. در امان ۳. سالم. آسیب ندیده ۴. برکنار از. به دور از. محروم از مثال: untouched forest جنگل سالم و دست نخورده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. بصری. دیداری. بینایی ۲. نوری. نور شناختی مثال: optical defects خطاهای بصری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. حراف. زبان آور. بلند بانگ ۲. پر هیاهو. پر سر و صدا. جنجالی مثال: a vociferous critic of the government یک منتقد پر سر و صدا و جنجالیِ دولت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. کار. شغل. حرفه ۲. وظیفه. رسالت. تعهد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Every day in the US nine kids are just shot unintentionally. هر روز در � ایالات متحده آمریکا� نه کودک فقط بطورناخواسته مورد اصابت گلوله قرار م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. سد. بند ۲. ( نظامی ) سد آتش ۳. ( مجازی ) سیل. رگبار مثال: A barrage of bullet رگباری از گلوله

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. وول زدن یا خوردن. لولیدن ۲. ( از درد ) به خود پیچیدن. پیچ و تاب خوردن ۳. خود را آزاد کردن ۴. دست و پای خود را گم کردن. ناراحت شدن ۵. وول وول مثال: ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. نخ ۲. قصه. داستان ۳. قصه گفتن. تعریف کردن مثال: a sweater made of yarn wool یک ژاکت بافته شده از نخ پشمی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. ( سیاسی ) اطلاعات گمراه کننده ۲. نشر اطلاعات گمراه کننده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. بدرفتاری کردن با. بد تا کردن با. بی حرمتی کردن به ۲. خشونت کردن با. آزار رساندن به مثال: he denied mistreating his workers او بدرفتاری کردن با کا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. پیچ خوردن. با پیچ و خم گذشتن ۲. سرگردان بودن ۳. از این شاخ به آن شاخ پریدن مثال: a river that meandered gently through a meadow رودخانه ای که به ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. رنگ پریده. زرد ۲. بی رنگ. کم رنگ ۳. بی روح. بی بو و خاصیت مثال: I looked at her pallid face. من به چهرة رنگ پریده و زرد او نگاه کردم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. باتوم ( باتون ) ۲. چوب ( رهبر ارکستر ) . چوب میزانه ۳. ( مسابقه دو ) چوب امدادی ۴. تعلیمی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. توری ۲. سوراخ توری ۳. ( بصورت جمع ) شبکه ۴. دام. مخمصه ۵. ( با تور ) صید کردن ۶. ( چرخ و دنده ) جفت شدن. در هم گیر کردن ۷. با هم جور بودن. سازگار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. بدتر کردن. وخیم تر کردن. حادتر کردن. تشدید کردن ۲. عصبانی کردن. کفری کردن. از کوره در رفتن مثال: insomnia can aggravate a patient's distress بی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. پر پیچ و خم. پیچ در پیچ ۲. نادرست مثال: A twisty road یک جاده ی پر پیچ و خم و پیچ در پیچ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. متلاشی کردن. تکه تکه کردن ۲. متلاشی شدن. فرو پاشیدن. از هم پاشیدن. تکه تکه شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. با فرهنگ. فرهیخته ۲. پرورده. پرورش یافته ۳. پرورشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. هنرشناختی ۲. زیبایی شناختی ۳. هنرمندانه. هنری ۴. هنرشناس. هنر دوست مثال: the pictures give great aesthetic pleasure تصاویر لذت زیبایی شناختی زیادی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نیرنگ. تزویر. مکر. حیله. فریب کاری. شیادی مثال: his political guile فریب کاری سیاسی او

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حیله گر. مکار. حقه باز. موذی مثال: a crafty crook faked an injury to escape from prison یک دزد موذی و حقه باز برای فرار از زندان تظاهر به یک آسیب دید ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به طور اریب مثال: now walk diagonally across the field towards a farmhouse. حالا به طور اریب از میان مزرعه به سمت یک خانه کشاورز قدم بزن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. ارزیابی. برآورد ۲. ارزشیابی مثال: literary evaluation ارزیابی و ارزشیابی ادبی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. محکوم کردن. سرزنش کردن. نکوهش کردن. انتقاد کردن ۲. انتقاد. نکوهش. سرزنش. بازخواست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مخالف. انتقادکننده مثال: detractors of the government مخالفین و منتقدین دولت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

افسرده. غمگین. اندوهگین. ناامید مثال: She became so downhearted. او خیلی افسرده و غمگین شد.