پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٨٤)

بازدید
٥,٥٣٨
تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: It is reviving, edifying, inspiring, and brings hope. آن� زنده کننده�، روشنگر، الهام بخش و امید آفرین است.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: It is reviving, edifying, inspiring, and brings hope. آن زنده کننده، �روشنگر�، الهام بخش و امید آفرین است.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. شستشو ۲. لباسهای شسته ۳. رختهای چرک مثال: a big pile of washing. یک کپه بزرگ از رختهای چرک he put the washing on the line او لباسهای شسته را روی ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. مطلع. آگاه ۲. با خبر. در جریان ۳. آگاهانه

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ( اتومبیل ) جای پارک ۲. ( عمل ) پارک کردن. پارک. توقف مثال: she had been fined for parking illegally او برای پارک کردنِ بر خلاف قانون جریمه شده بو ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: Sayyid Hassan Nasrallah was an admired personage in the Islamic world and the articulate voice of the nations in the region, the shining jewel ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به طور غیرقانونی. به طور نامشروع. بر خلاف قانون مثال: she had been fined for parking illegally او برای پارک کردن برخلاف قانون جریمه شده بود.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. واله. شیدا. شیفته. دلباخته ۲. احمق

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

با تکبر. با افاده. با حالت خودپسندانه

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. طفره آمیز. طفره جویانه ۲. گنگ. دو پهلو ۳. ( جواب ) سرابالا ۴. گریز. فرار مثال: After a few months of evasive answers. . . . بعد از چند ماه جوابها ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لغزنده. لیز مثال: the roads are slithery جاده ها لغزنده اند

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. تراوش کردن. پس دادن ۲. رو به کاهش گذاردن. نقصان یافتن ۳. ( مجازی ) باریدن ۴. لای. لجن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

روان تنی مثال: people who had psychosomatic complaints were probably malingering افرادی که بیماری روان تنی داشتند احتمال داشت تمارض کنند {خود را به ب ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

تمارض کردن. خود را به بیماری زدن مثال: people who had psychosomatic complaints were probably malingering افرادی که بیماری روان تنی داشتند احتمال داشت ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تهوع آور مثال: the stench was nauseating بوی گند و تعفن تهوع آور بود.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: It’s a bloodthirsty regime, a wolf - like regime, and the US’s rabid dog in the region. این {رژیم صهونیسیتی} یک رژیم خون آشام، یک رژیم گرگ صف ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرگ صفت مثال: It’s a bloodthirsty regime, a wolf - like regime, and the US’s rabid dog in the region. این یک رژیم خون آشام، یک رژیم گرگ صفت و سگ ها ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. فاحش. وقیحانه. شرم آور ۲. وقیح. بی حیا

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( بدون ازدواج ) با هم زندگی کردن مثال: Mary is now cohabiting with Paul ماری الان با پول ( بدون ازدواج ) با هم زندگی می کنند.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. شهوانی. نفسانی. جنسی ۲. جسمانی ۳. دنیوی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

جناب محمد حاتمی نژاد عزیز ارادتمندم. reproductive صفت است و قبل از اسم باید قرار بگیرد. صحیح این است که اینطور نوشته بشود. the reproductive organs

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بخیه. بخیه ها ۲. درز ۳. کوک مثال: the gloves were white with black stitching دستکشها سفید بود با کوکهای مشکی.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حساسیت مثال: study leads to the growth of sensitivity. مطالعات و بررسی ها منجر به افزایش حساسیت شد.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٤

۱. فرقه ۲. کیش. ایین ۳. پرستش ۴. ( مجازی ) بت ۵. تب. موج. مُد ۶. طرفداران. دوستداران. عشاق سینه چاک

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. توبیخ کردن. سرزنش کردن ۲. توبیخ. سرزنش مثال: she had rebuked him for drinking too much. زن او را برای نوشیدن زیاد {مشروب} توبیخ و سرزنش کرد.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محقق. پژوهشگر مثال: Some researchers believe Wallenberg died in the Gulag penal system as late as the 1980s. برخی از محققین بر این باور هستند که وال ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. منظم ۲. روش مند. قاعده مند. نظام مند ۳. حساب شده. طراحی شده. برنامه ریزی شده مثال: you need to approach it in a more systematic way

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. جدول زمانی ۲. برنامه زمان بندی شده ۳. برنامه / ۱. وقت ( چیزی را ) تعیین کردن ۲. زمان تشکیل ( چیزی را ) معین کردن ۳. زمانبندی کردن مثال: I have a v ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترس اور. ترسناک. وحشت انگیز. هولناک مثال: frightening shadows. سایه های ترسناک و وحشت انگیز

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. با ناراحتی. با دلتنگی. با حالت غمگینی ۲. متاسفانه. بدبختانه. از بخت بد

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Where did these occupiers come from?! این �اشغالگران� از کجا آمده اند؟

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وحشت زده. ترسیده. به هراس افتاده مثال: I was so frightened. من خیلی وحشت زده و ترسیده بودم.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. قلپ قلب خوردن. سر کشیدن ۲. قلپ. جرعه مثال: she swigged a mouthful of drink with relish او یک جرعه از نوشابه را با لذت سر کشید.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. لذت ۲. اشتیاق. شور و شوق ۳. جاذبه. جذبه. گیرایی. کشش ۴. چاشنی ۵. لذت بردن. خوش امدن. دوست داشتن مثال: she swigged a mouthful of drink with relish ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تظاهرکنندگان. راه پیمایان ۲. رژه روندگان مثال: he got jeers and mocking laughter as he addressed the marchers او همین که برای تظاهرکنندگان سخنرانی ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. خندیدن به. هو کردن. مسخره کردن. ریشخند کردن ۲. تمسخر. ریشخند. طعنه. سرکوفت مثال: he got jeers and mocking laughter as he addressed the marchers او ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تمسخرآمیز مثال: he got jeers and mocking laughter as he addressed the marchers او همین که برای تظاهرکنندگان سخنرانی کرد، طعنه و ریشخند و خنده های تمس ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تمسخر آمیز ۲. از خود راضی. از خود متشکر مثال: She attempted a sardonic smile

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صحیح و سالم. آسیب ندیده. بدون صدمه مثال: the lost children are all unharmed. بچه های گم شده همه صحیح و سالم هستند.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: votive offerings تحفه های نذری

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

پوسیده . خورد شده . زنگ زده مثال: Corroded iron آهن پوسیده آهن خورد شده و زنگ زده

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. خوردن. پوساندن. فرسودن ۲. پوسیدن. خورده شدن. فرسوده شدن ۳. زنگ زدن ۴. تباه کردن. از بین بردن. تحلیل بردن مثال: The iron is corroded. آهن زنگ زده ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

موجه. قابل توجیه. قابل قبول. پذیرفتنی مثال: justifiable anger عصبانیت موجه و قابل قبول

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. گشتن. زیر و رو کردن. به دنبال چیزی گشتن ۲. گشت. جستجو مثال: she rummaged through her wardrobe او تمام جارختی را گشت و زیر و رو کرد.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به مسخره گرفتن. استهزا کردن. ریشخند کردن. خندیدن به مثال: the decision was derided by environmentalists این تصمیم بوسیله ی طرفداران محیط زیست به تمس ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ( غذا ) تزئین کردن ۲. مخلفات مثال: leave a few mushrooms for garnish and slice the remainder یک تعدادی از قارچها را برای تزئین غذا بگذار و بقیه را ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بقیه. باقی ۲. ( ریاضیات ) باقی مانده ۳. کتابهای انباری یا ته انباری ۴. ( کتابهای انباری را ) با تخفیف زیاد فروختن مثال: leave a few mushrooms for ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ثروت ۲. رفاه. ناز و نعمت ۳. فراوانی. وفور مثال: she begrudged Martin his affluence او به ثروت مارتین حسادت کرد.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. حسادت کردن به ۲. ناراضی بودن از. ناخرسند بودن از ۳. با اکراه دادن مثال: she begrudged Martin his affluence او به ثروت مارتین حسادت کرد.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

مخالفت آمیز. حاکی از مخالفت. شاکی. ناراضی