پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,١٤٥)

بازدید
٤,٢١٤
تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. نصب کردن. کار گذاشتن ۲. منصوب کردن ۳. مستقر کردن. جای دادن مثال: Attackers currently might attempt to install dangerous program on your computer t ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. بازنویسی. نگارش دوباره ۲. نسخه بازنویسی شده. صورت بازنویسی شده مثال: Check if you can rewrite these sentences correctly. امتحان کنید ببینید می تو ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. ( باتری ) دوباره شارژ کردن. شارژ کردن ۲. ( تفنگ و غیره ) دوباره پر کردن. پر کردن مثال: he plugged his razor in to recharge it او تیغ صورت تراشی اش ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مثال: for more information, please visit our website برای اطلاعات بیشتر لطفا از وبگاه ما دیدن کنید.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. نورافکن صحنه ۲. مرکز توجه. کانون توجه ۳. توجه عمومی را به ( چیزی ) جلب کردن ۴. برجسته ساختن. اشکار کردن مثال: the knife flashed in the spotlight ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

هیپی ( جنبشی از جوانان در آمریکا در دهه ۱۹۶۰ – ۱۹۷۰ ) مثال: the song became the anthem for hippie activists آهنگ برای اعضای فعال هیپی تبدیل به سرود ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

سرود مثال: the song became the anthem for hippy activists این آهنگ برای اعضای فعال هیپی تبدیل به سرود شد.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

روز کاری. روز غیرتعطیل مثال: What days do you go to school? Every weekday. چه روزهایی به مدرسه می روی؟ هر روز غیر تعطیل

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

خلیج فارس مثال: Show me the Persian Gulf on the map. خلیج فارس را بر روی نقشه به من نشان بده.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: Would you like some pineapple juice. مقداری آب آناناس میل دارید؟

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. علامت. نشان. نشانگر ۲. علامت گذار ۳. امتیاز شمار ۴. ماژیک مثال: I have three markers a red, black and green one. من سه تا ماژیک دارم. یک قرمز مشک ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: I would like to thank our friends here from the bottom of my heart for their well - considered, good words. من می خواهم از ته دل از دوستانمان ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. لال بازی ۲. نمایش لال بازی. نمایش بدون کلام ۳. هنرپیشه لال بازی ۴. لال بازی در آوردن ۵. ادای ( کسی را ) در اوردن ۶. ( نمایش بدون کلام ) اجرا کردن. ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معاونت ریاست جمهوری مثال: The Vice Presidency has significant authority, and I recommend you seek the assistance of the President himself too. معاون ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. مومن. متدین. با ایمان ۲. مذهبی ۳. صادق. صدیق. با اخلاص ۳. صادقانه. قلبی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: They discussed a range of issues, ranging from industry and economics to the humanities, and so on. آنها در یک گستره ای از موضوعات بحث کردند ا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هم کلاسی. هم شاگردی مثال: I have nice classmates this year. من امسال همکلاسی های خوبی دارم.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فی الواقع. در حقیقت امر . براستی مثال: Verily, in all these are signs for men of knowledge. براستی در همه اینها نشانه هایی برای مردان اهل دانش و معر ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. کتابچه راهنما ۲. کتاب تمرین مثال: Go to the part 2 of your workbook and do A, B and C به قسمت دوم کتاب تمرین تان بروید و A و B و C را انجام بدهید.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: Hopefully we won’t lose any plants and animals and we will have enough food in the future. به امید خدا ما گیاهان و حیوانات دیگری را از دست نخو ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طبیعت وحشی ( =حیوانات و گیاهان وحشی ) . حیات وحش مثال: Maryam is visiting a museum of nature and wildlife. مریم در حال بازدید از موزه طبیعت و حیات و ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: Visiting Iranian national observatory. بازدید از رصدخانه ملی ایرانی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. رو به زوال. رو به فنا. رو به ضعف ۲. ناموفق / ۱. نقطه ضعف. ضعف ۲. نقص. عیب مثال: pride is a terrible failing غرور یک عیب و نقص بسیار بدی است.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در حال پیشرفت. در دست اقدام. در جریان. جاری مثال: ongoing interaction between the two languages تعامل جاری بین این دو زبان

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. کنش متقابل. تاثیر متقابل. رفتار متقابل. تعامل ۲. ارتباط مثال: ongoing interaction between the two languages تعامل و تاثیرمتقابل جاری بین دو زبان

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. نامطمئن. مردد ۲. غیر قطعی. پا در هوا مثال: she was feeling nervous, unsure of herself

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. دروغ. مغایر با حقیقت ۲. بی وفا. خائن. خیانت پیشه مثال: the newspaper was duped into publishing an untrue story روزنامه در انتشار یک داستان دروغ { ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. گول زدن. کلاه سر ( کسی ) گذاشتن. خر کردن. اغفال کردن ۲. ( آدم ) گول خورده. فریب خورده. ساده لوح مثال: the newspaper was duped into publishing an u ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٤

۱. به دنبال ( کسی ) آمدن ۲. ( روی صحنه ) ظاهر شدن ۳. وارد زمین ( بازی ) شدن ۴. برخوردن به. اتفاقی دیدن ۵. شروع شدن ۶. از راه رسیدن ۷. پیشرفت کردن. به ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. افسردگی. اندوه. غم ۲. یاس. ناامیدی مثال: the brightness of the day did nothing to dispel Elaine's dejection روشنایی روز کاری برای بر طرف کردن افسر ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. پراکنده کردن ۲. بر طرف کردن. رفع کردن. زایل کردن مثال: the brightness of the day did nothing to dispel Elaine's dejection روشنایی روز کاری برای بر ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. نقض کردن. زیر پا گذاشتن. نادیده گرفتن. تخطی کردن از ۲. تضاد داشتن با. مغایر بودن با. مخالف بودن با ۳. مخالفت کردن با. مورد سوال قرار دادن. نفی کرد ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. نقض ۲. خلاف. تضاد مثال: a contravention of human rights یک نقض حقوق بشر

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. شدت ۲. عمق ۳. جدیت ۴. شور. هیجان مثال: the intensity of his passion تندی و شدت شهوت و اشتیاق او

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. دست نخورده ۲. مصون. محفوظ. در امان ۳. سالم. آسیب ندیده ۴. برکنار از. به دور از. محروم از مثال: untouched forest جنگل سالم و دست نخورده

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بصری. دیداری. بینایی ۲. نوری. نور شناختی مثال: optical defects خطاهای بصری

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. حراف. زبان آور. بلند بانگ ۲. پر هیاهو. پر سر و صدا. جنجالی مثال: a vociferous critic of the government یک منتقد پر سر و صدا و جنجالیِ دولت

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. کار. شغل. حرفه ۲. وظیفه. رسالت. تعهد

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Every day in the US nine kids are just shot unintentionally. هر روز در � ایالات متحده آمریکا� نه کودک فقط بطورناخواسته مورد اصابت گلوله قرار م ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. سد. بند ۲. ( نظامی ) سد آتش ۳. ( مجازی ) سیل. رگبار مثال: A barrage of bullet رگباری از گلوله

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. وول زدن یا خوردن. لولیدن ۲. ( از درد ) به خود پیچیدن. پیچ و تاب خوردن ۳. خود را آزاد کردن ۴. دست و پای خود را گم کردن. ناراحت شدن ۵. وول وول مثال: ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. نخ ۲. قصه. داستان ۳. قصه گفتن. تعریف کردن مثال: a sweater made of yarn wool یک ژاکت بافته شده از نخ پشمی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ( سیاسی ) اطلاعات گمراه کننده ۲. نشر اطلاعات گمراه کننده

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بدرفتاری کردن با. بد تا کردن با. بی حرمتی کردن به ۲. خشونت کردن با. آزار رساندن به مثال: he denied mistreating his workers او بدرفتاری کردن با کا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. پیچ خوردن. با پیچ و خم گذشتن ۲. سرگردان بودن ۳. از این شاخ به آن شاخ پریدن مثال: a river that meandered gently through a meadow رودخانه ای که به ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. رنگ پریده. زرد ۲. بی رنگ. کم رنگ ۳. بی روح. بی بو و خاصیت مثال: I looked at her pallid face. من به چهرة رنگ پریده و زرد او نگاه کردم.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. باتوم ( باتون ) ۲. چوب ( رهبر ارکستر ) . چوب میزانه ۳. ( مسابقه دو ) چوب امدادی ۴. تعلیمی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. توری ۲. سوراخ توری ۳. ( بصورت جمع ) شبکه ۴. دام. مخمصه ۵. ( با تور ) صید کردن ۶. ( چرخ و دنده ) جفت شدن. در هم گیر کردن ۷. با هم جور بودن. سازگار ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. بدتر کردن. وخیم تر کردن. حادتر کردن. تشدید کردن ۲. عصبانی کردن. کفری کردن. از کوره در رفتن مثال: insomnia can aggravate a patient's distress بی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. پر پیچ و خم. پیچ در پیچ ۲. نادرست مثال: A twisty road یک جاده ی پر پیچ و خم و پیچ در پیچ