پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٤٣٥)

بازدید
٨,٠٣١
تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بی خواب ۲. ناآرام مثال: I had a sleepless night من یک شب بی خواب و ناآرامی داشتم.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. بازیکن حرفه ای. بازیگر حرفه ای ۲. فاحشه ۳. حرفه ای ۴. طرفدار. موافق مثال: When the amateur became a pro he had to compete against better men. وقت ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نگهبان مثال: The watchman mounted the tower to see if there were any people in the vicinity. نگهبان از برج بالا رفت تا ببیند آیا کسی در اطرف هست.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شلوار کار. شلوار پیش سینه دار. لباس کار مثال: When my sister wants to look feminine, she changes from dungarees into a dress. هنگامیکه خواهرم می خوا ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. دست کم گرفتن ۲. ( قیمت. زمان و غیره ) کمتر از حد براورد کردن مثال: I admit that I underestimate the power in the bulky fighter’s frame. من می پذ ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مهارت موسیقایی. درک موسیقایی مثال: his musicianship is unquestionable مهارت موسیقایی او غیر قابل تردید است.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. زبان لاتی ۲. زبان عامیانه ۳. لوتَر ۴. فحش دادن. بد و بیراه گفتن مثال: grass is slang for marijuana علف/گراس {در} زبان عامیانه برای ماریجوانا {بکار ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مثال: If the malicious Zionist regime had been able to overcome the fighters, either in Gaza, or the West Bank, or in Lebanon, if it had been able to ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. مبالغه کردن. اغراق کردن ۲. گزافه گویی کردن ۳. افراط کردن. زیاده روی کردن ۴. بزرگ کردن. بیش از حد بزرگ کردن. بزرگ جلوه دادن مثال: he was apt to exa ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. نادیده گرفتن. اعتنا نکردن. توجه نکردن. ۲. ( قانون. قائده و غیره ) رعایت نکردن. محترم نشمردن / بی توجهی. بی اعتنایی ۲. عدم رعایت ۳. بی احترامی مثال ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ( مربوط به ) پایتخت. مرکزی ۲. اهل پایتخت. ساکن پایتخت مثال: the Boston metropolitan area منطقه مرکزی بستون

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

غیرقابل تردید. بی چون و چرا. مسلم. قطعی مثال: his musicianship is unquestionable مهارت و درک موسیقایی او غیر قابل تردید است.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. بی شمار. بی حساب. بی اندازه. متعدد. بسیار زیاد ۲. مکرر. بارها مثال: Countless year سالهای بیشمار It has been translated into countless languages i ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

( آدم ) تازه وارد مثال: she's a newcomer to the area او در این منطقه تازه وارد است.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد

مثال: Up until today, Hezbollah and the Resistance Forces have been the victors �تا همین� امروز هم حزب الله و نیروهای مقاومت پیروز شده اند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. دوئل ۲. مسابقه ۳. مبارزه. کشمکش. درگیری ۴. دوئل کردن مثال: Aaron Burr challenged Alexander Hamilton to a duel. آرون بر ، الکساندر همیلتن را به مب ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. بطور انکار ناپذیری ۲. بدون تردید. یقینا. قطعا. به طور مسلم مثال: The jury concluded that the teenagers were undeniably guilty. هیئت منصفه به این ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

غیر قابل انکار. انکار نشدنی مثال: It is undeniable that most professionals can beat any amateur. این غیر قابل انکار است که بیشتر حرفه ای ها می توانن ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. به تازگی. تازه. جدیدا. اخیرا ۲. به نحو جدید ( ی ) . به صورت جدید مثال: Newly discovered documents showed that the prisoner was obviously innocent. ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. حول و حوش. اطراف ۲. نزدیکی. مجاورت مثال: Living in the vicinity of New York , Jeremy was near many museums. جِرمی که در مجاورت نیویورک زندگی می ک ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. غیر زمینی ۲. فوق طبیعی ۳. شبح وار. شبح گونه ۴. اسرار آمیز ۵. وحشتناک مثال: unearthly quiet آرامش و سکون اسرار آمیز

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوازنده گیتار. گیتار زن مثال: One weird theory by a prominent musician states that guitarist find security hiding behind the bulky instrument. یک نظ ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. گنده ۲. جاگیر. پر حجم ۳. گشاد و گنده. گل و گشاد ۴. چاق. تنومند. هیکل دار مثال: Charley and Morty removed the bulky package from the car. چارلی و ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. دربان ۲. سرایدار مثال: Our janitor likes the security of having all doors locked at night. سرایدار ما، خواستار امنیت حاصل از قفل بودن همه درها در ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. برجسته. برآمده. بیرون آمده ۲. مشهور. سرشناس. صاحب نام. مهم ۳. شاخص. بارز ۴. در معرض دید. چشمگیر مثال: My client is a prominent business person. م ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: In this battle, the unbelieving, evil enemy is equipped with the best resources, and the US is behind them. در این نبرد، دشمن خبیث و � کافر � ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. جن دار. جن زده ۲. در فکر ِ . در اندیشه ی. نگرانِ ۳. مضطرب. نگران مثال: Alen felt that weird things were starting to happen when he entered the ha ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. سرکارگر ۲. رئیس و سخنگوی هیئت منصفه مثال: When Dave presented valid working papers, the foreman consented to hiring him immediately. وقتی �دِیو� ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ( مسابقه دو ) صحرایی ۲. از راه فرعی مثال: The amateur cross - country runner wanted to be in the Olympics. دونده ی آماتور مسابقات دو صحرایی، خوا ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

دفتردار مثال: The bookkeeper exaggerated her importance to the company. دفتردار در مورد اهمیت خودش برای شرکت غلو کرد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

خوشحال کردن. مشعوف کردن. شادمان کردن. به وجد آوردن مثال: By words the mind is excited and the spirit elated.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. علاج ناپذیر. بی درمان. خوب نشدنی ۲. بیمار علاج ناپذیر مثال: But suppose you are dying from an incurable illness now. اما فرض کنیم شما الان بخاطر ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. اذیت کردن. مزاحم شدن ۲. ایجاد مزاحمت جنسی کردن برای. دست درازی کردن به مثال: My neighbor was molested when walking home from the subway. همسایه ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ازمایش نشده. امتحان نشده ۲. تمرین نکرده. کارزار ندیده. بی تجربه مثال: A new, untested medicine was detected in the capsule by the police scientist ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. کپسول ۲. کپسول فضایی ۳. ظرف ۴. ( گیاه شناسی ) پوشینه ۵. موجز. مختصر. فشرده مثال: The small capsule contained notes the spy had written after the ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تیز. بسیار تیز ۲. تند. تند و تیز. گزنده مثال: razor - sharp teeth دندانهای بسیار تیز

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ( میوه ) پادرختی ۲. ( پول و ثروت ) باد آورده مثال: Gather the windfalls from under the plum trees. پادرختی ها را از زیر درختهای آلو جمع کن.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. قولون ( خشی از روده بزرگ ) ۲. ( با تسامح ) روده بزرگ مثال: When reading the questions, keep in mind that the colon replaces the words “is to”. و ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

بدبختی. بداقبالی. بد بیاری مثال: never laugh at other people's misfortunes هرگز به بدبختی ها و بداقبالی های مردم دیگر نخند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. شباهت. همانندی ۲. مقایسه. تشبیه ۳. قیاس ۴. تمثیل. قیاس تمثیلی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. لباس و جواهرات ۲. زر و زیور /لباس پرزرق و برق و فاخر مثال: The gallant, dressed in his finery approached the queen. مرد شجاع که لباس پر زرق و برق ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Now, put this example next to a teenager who alters his age on his birth certificate so that he can go to the front lines, or he cries and beg ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

خط مقدم مثال: Now, put this example next to a teenager who alters his age on his birth certificate so that he can go to the front lines, or he cries ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. گیر. گرفتگی. انسداد ۲. راه بندان ۳. وقفه مثال: cleaning of the machine should include clearance of blockages تمیز کردن ماشین باید شامل پاکسازی گرف ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: At first, I thought he wanted to ask for a leave of absence due to some problem back in his hometown for which he had not been given permission ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: He was a lieutenant colonel or a major, I don't remember exactly. او یک �سرهنگ دوم� بود یا سرگرد الان دقیقا یادم نیست.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: I witnessed the pleas of an army officer who wanted to join the nighttime operations of Martyr Chamran’s jihadi groups. من شاهد التماسهای یک ا ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ( محیط ) پاکسازی ۲. ( چک ) تهاتر. پایاپای ۳. ترخیص کالا ۴. ( ترافیک ) فاصله ایمن ۵. اجازه. جواز ۶. ( از لحاظ امنیتی ) مجوز. تاییدیه ۷. ( فوتبال و ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

امدادگر. نجاتگر مثال: all reached safety and thanked their rescuers همه سلامت رسیدند و از امدادگرانشان تشکر کردند. همه سلامت رسیدند و از نجاتگرانشان ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. کمیاب. نادر ۲. نا بسنده. کم ۳. به ندرت. به سختی. خیلی کم مثال: as raw materials became scarce, synthetics were developed از آنجایی که مواد خام کمی ...