تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

Be down with یعنی: بیمار بودن Come down with یعنی: بیمار شدن، مبتلا شدن اما در فیلمها، غالباً عبارت Be down with someone یعنی: به هم خوردن حال گوین ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

فشارِش نده= دیگه ادامه نده Don't push it [وقتی کسی پس از نِیلِ به نتیجه بخواهد به کار یا رویه خود بدون دلیل و بیش از حد لازم ادامه دهد، استفاده میشود ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Same shit, different day=Same thing, different day همان وضع در یک روز متفاوت معنی: این عبارت نشان می دهد که فعالیت ها، تجربیات یا شرایط یک روز اساسا ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

هرچقدر تلاش کردن Try as he may, John couldn't fix the broken machine هرچقدر تلاش میکند جان نمیتواند ماشینِ خراب را تعمیر کند

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

هرچقدر تلاش کردم Try as I might Try as I might I couldn't fix the car هرچقدر تلاش کردم نتوانستم ماشین را درست کنم. Try as I might I couldn't fall a ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به ( چپ یا راست ) پیچیدن Make a left turn at the next traffic light دمِ چراغ راهنماییِ بعدی به چپ بپیچ.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

حرکتی کردن، اقدامی کردن It's time to make a move and change your job وقتش است که حرکتی کنی و شغلت را تغییر بدهی.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دشمن ساختن، دشمن ایجاد کردن، دشمن تراشیدن، به دشمن بَدَل کردن Being honest might make you some enemies صادق بودن ممکن است شما را به یک دشمن بَدَل کند ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Make a meal ( for . . . ) ( برای . . . ) یک وعده خوراکی آماده/تهیه کردن Mom made a delicious meal for us مامان برای ما یک وعده خوراکی خوشمزه آماده ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کِیک پُختن I'm going to make a chocolate cake برآنَم/ تصمیم دارم که یک کِیکِ شُکُلاتی بپَزَم.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کسی را عصبی/هیجان زده/ دست پاچه / آشفته کردن، موجب عصبی / هیجان زده/دست پاچه/آشفته شدن کسی Speaking in public makes him nervous صحبت کردن در جمعِ عمو ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کسی را به لبخند واداشتن، بر لبِ کسی لبخند آوردن/نشاندن That gift really made her smile ان هدیه واقعا او را به لبخند ( زدن ) واداشت.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کسی را گریاندن، کسی را به گریه انداختن The sad movie made her cry آن فیلم غم انگیز او را به گریه انداخت.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کسی را خنداندن، کسی را به خنده انداختن He always makes me laugh with his jokes او همیشه با شوخی هایش مرا می خنداند.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

با توجه به جمله: دیر شدن، دیر آمدن، دیر رسیدن، متاخر بودن

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شوخی کردن، لطیفه گفتن He made a joke to break the silence او برای شکستن سکوت یک لطیفه گفت.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بهبود بخشیدن، بهینه کردن، ارتقا دادن The company made several improvements to the software شرکت چند بهبود در نرم افزار ایجاد کرد.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

هُنرهایِ دستی، هُنرهایِ دست ساز، صنایعِ دستی، صنایع دست ساز، مصنوعاتِ دست ساز He makes money by selling handmade crafts او از طریق فروش صنایع دستی پو ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

صداقتِ بی رحمانه؛ Children's brutal honesty makes me laugh صداقت بی رحمانه بچه ها مرا به خنده می اندازد. صداقتِ رُک وُ راست/ بی پرده Remember, bru ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رُک وُ راست، بی پرده Remember, brutal honesty is wath sustains relationship به باد داشته باش، صداقتِ رُک وُ راست آن چیزی است که روابط را تداوم می بخ ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

صداقت وقتی بی رحمانه است که کسی حقیقت را می گوید، با وجود این که می داند تند یا آزاردهنده هست، بدون این که سعی کند از شدت آن بکاهد. این یک سبک ارتباط ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نوروپپتیدها متنوع ترین خانواده مولکول های پیام رسان در دستگاه عصبی مرکزی هستند. بسیاری از نوروپپتیدها و گیرنده های آنها به طور گسترده ای در دستگاه عص ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

رای یک طرفه/یک جانبه [ صدور رای توسط قاضی بدون حضور طرف دیگر پرونده در مواقع اضطراری]

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شهادت رسمی [تحت سوگند و خارج از دادگاه و پیش از حضور در دادگاه] The lawyer reviewed the deposition to gather evidence for the case. وکیل برای جمع آ ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

جلسه تفهیم اتهام، قرائت کیفرخواست، احضار به محکمه، دادرسی در دادگاه [نخستین جلسه دادگاه برای دادرسی و اعلام و تفهیم اتهام/اتهامات به متهم] احضار به ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

A toxic workplace is a work environment characterized by negative behaviors, poor communication, and a lack of psychological safety, leading to stres ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Team player در مدیریت سازمان، چه در سطح کارمند و چه در سطح مدیریت، به فردی که تَک رو، خودمحور، خودشیفته، رییس ماب، سلطه گر، پدر/مادر سالار نباشد و هم ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Suck up از نظر فعل جنسی یک معنی دارد: مکیدن و از نظر غیر جنسی و کنایه، یک معنی دیگر میدهد: مکیدن وُ خوردنِ مُخِ فردِ موردِ نظر برای جلب نظر وُ رای او ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

Paper pusher فشاردهنده کاغذ، درهم پیچنده کاغذ، بایگان، کاغذباز، دیوانسالار، کارمند دون پایه، کار تکراری و خسته کننده، روزنامه فروش، پخش کننده روزنامه ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

Micromanage ریزنگرانه/جزءنگرانه مدیریت کردن، مدیریت ریزنگر/جزءنگر [بر تمام جزئیات امور و حتی رفتار و گفتار و عملکرد کارکنان و همکاران نظارت و دخالت ک ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

زیان بار، مضر، آسیب زننده

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

[پارتیشنهای جداکننده محیط کاری کارمندان در فضاهای اداری و تجاری] کابین اداری، فضای شخصی پرسنل، پارتیشن کوچک جداکننده

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

WIA=Wounded In Action مجروح/زخمی در عملیات We've got three WIA ما سه مجروح در عملیات داریم.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Tango down دشمن سرنگون شد. / از پای درآورده شد. / از پای درآمد. / کشته شد. Tango down! Target neutralized دشمن از پای درآورده شد! هدف خنثی شد.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

SNAFU= Situation Normal:All Fucked up افتضاح= وضعیت تماماً داغون/گند زده شده/ به گند کشیده شده/ آسیب دیده/ آشفته Another SNAFU, command didn't send ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اصطلاحی کوچه بازاری ( slang ) و درواقع نوعی کنایه با دو تعبیر مثبت و منفی است: مثبت: فردی اگاه و هوشیار که نمیشود سرش، کلاه گذاشت. جمشید خیلی دهن گ ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Sitrep= Situation Report گزارشِ وضعیت We need a sitrep ASAP ما به یک گزارش وضعیت در اولین فرصت ممکن نیاز دا یم. در اولین فرصت ممکن/ در اسرع وقت ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

OM ۱ - قدرتمندترین مانترا در آیین هندو و یوکا است که بیان آن با فرکانس ۴۳۲ هرتز تنام انرژی منفی را پاک میکند. یکی از نامهای مقدس خداوند است. ۲ - یک ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

MIA= Missing In Action مفقود در عملیات، مفقودالاثر، گمشده در عملیات، ناپدید شده در عملیات Sergeant's MIA, last seen near the bridge گروهبان مفقودشده ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

KIA= Killed In Action کشته شده در عملیات Two men KIA, we need to pull back دو تَن در عملیات کشته شدند، باید عقب نشینی کنیم.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Hooah بله، فهمیدم، بسیار خوب، متشکرم؛ مفهوم بود؟/شد؟ ( اصطلاحی که عمدتاً در ارتش ایالات متحده برای بیان توافق، تفاهم یا انگیزه استفاده می شودو همچن ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

درگیری مسلحانه، جنگ مسلحانه، تیراندازی

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

[اصطلاح نظامی که به امور ارتباط شخصی هم کشیده شده] FUBAR=Fucked Beyond All Recognition ( فراتر از هر گونه تشخیص ) کاملاً خراب شده/ویران شده/ به باد ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Mike [در حوزه نظامی] دقیقه We'll be there in 10 mikes ۱۰ دقیقه دیگر انجا خوایم بود. ظرف ۱۰ دقیقه آنجا خواهیم بود.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

Extract [در حوزه نظامی - از منطقه/محل درگیری] تخلیه/خارج شدن، بیرون کشیدن/آمدن/رفتن Extraction in 5 mikes, get ready ظرف ۵ دقیقه تخلیه میشویم، آم ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

آدمِ / فَردِ مَصدوم Man down

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Dustoff آمبولانس هوایی، چرخبال/هِلیکُپتِرِ تخلیه مجروحان، تخلیه هوایی پزشکی نجات بخش Dustoff" is a term and callsign primarily associated with the ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Charlie Mike = CM = Continue Mission ماموریت ادامه داره، ماموریت رو ادامه بده/ بدین We lost two men, but we Charlie Mike ما دو تُن رو از دست دادیم، ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

[در حوزه نظامی به کار می رود] دشمنِ ناشناس، تهدید We've got bogey on our six ما یک تهدید روی شش تامون داریم. ( یه تهدید پشت سرمون داریم. )

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

BZ= Bravo Zulu ( Well done ) Bravo Zulu" is a naval signal, often conveyed by flag hoist or voice radio, meaning "well done". It is a term used to a ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

adi�​os ˌad - ē - ˈōs. ˌ�d - used to express farewell. Etymology. from Spanish adi�s "farewell, " from a Dios, literally " ( I commit you ) to God, " ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تفهیم نامه، جلسه توجیهی. Briefing تفهیم نامه یا �بریف�، توضیحاتی است مکتوب که شرحی کوتاه و جامع را دربارهٔ چیزی ارائه می دهد. واژه بریفینگ ( به ان ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Over به معنای ( مکالمه ) تمام Out به معنای خروج و قطع ارتباط رادیویی تمام و قطع Over ans out Mission complete. Over and out ماموریت کامل شد. تمام ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

!you've got some nerve پُر رو شُدِه ای/شُدی. بی شَرم شُدِه ای/ شُدی. گُستاخ شُدِه ای/ شُدی.

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بِهِش یِه استراحت بِده. ( مَنظور، دهان است. ) / دست بَردار. / تَمومِش کُن. You've been complaining all day. Give it a rest تُمومِ روز رو داری غُر م ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خیلی بیشتر از قبل

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیایید بگوییم که = بیایید فرض کنیم که = گیریم که Let's say Let's say you win the lottery بیایید فرض کنیم که/ گیریم که شما لاتاری را بِبَرید.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

برای اطمینان، مطمئناً، قطعاً، حتماً، همانا، قطعی، حتمی من برای اطمینان آنجا خواهم بود. I'll be there for sure

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اصطلاح I can’t help به معنی: نمیتوانم جلویِ . . . اَم را بگیرم برای بیان موقعیتی استفاده می شود که فرد قادر نیست که خود یا شرایط خاصی را کنترل و یا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

بعضی از واژه ها یا ترکیب ها را تعریف می کنند و بعد خودش را به کار می برند، مانند: سیستم، لیزر، ایدز، و . . . . سایبرنتیک Cybernetics هم اینگونه است. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کرهٔ دایسون ( به انگلیسی: Dyson sphere ) یک ابرسازهٔ فرضی است که به طور کامل یک ستاره را فرا می گیرد و قسمت بزرگی از توان خروجی آن را به دام می انداز ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نجات غریق، نجات دهنده، مُنجی، نجات دهنده زندگی ( ناجی به معنای نجات یابنده یا نجات یافته است که متاسفانه به غلط به جای مُنجی به معنای نجات دهنده اس ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در دادگاه و خطاب به قاضی دادگاه: با احترام به شما، جناب قاضی، عالیجناب Judge: Do you plead guilty or not guilty قاضی: آیا شما اعتراف میکنید که گناهکا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تقلیل حکم ( شدت مجازات یا مدت آن )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حُکمِ تقلیق

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوره محکومیت، دوره محکومیت را گذراندن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( حکم ) تحقیق و توقیف ( که برای پلیس جهت تفتیش منزل یا محل کار یا دارایی های متخلف از سوی دادگاه صادر میشود The court ordered a seizure of the defend ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تخلفِ محیطِ زیستی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

RP= Reporting Party فرد/طرفِ گزارش دهنده

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

PBT= Preliminary Breath Test آزمون اولیه تنفس / تست مقدماتی تنفس

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

SWAT= Special Weapons And Tactics جنگ افزارها و تدابیر جنگی ویژه، ضد تروریست، ضربت SWAT team is handling the hostage situation downtown گروه ضدتروریس ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پایانه داده های سیار ( همراه در خودرو پلیس ) MDT Mobile Data Terminal

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عدم حضور ( در دادگاه ) FTA= Failure To Appear

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ادله محتمل/قابل اتکا/ واقعی probable cause Without probable cause, we can't search his house بدون ادله محتمل، نمی توانیم منزلش را بگردیم.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پشتِ کَمَرِت، پشت روی کَمَرِت. Behind your back Put your hands behind your back دست هاتو بگذار پشت رویِ کَمَرِت.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

توضیح Learner و آقای سید محراب میرکریمی کامل است و برای جمع بندی با معادل درست فارسی این مختصر ارائه می گردد: عُذز، عُذرِ مُوجه، عَدَمِ حُضور، دلیلِ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اعلامیه به همه نقاط، اعلامیه سراسری، اعلامیه سراسری بازداشت Issue an APB on the suspect: white sedan, plate number 34G - 7T8 یک اعلامیه سراسری برای ب ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درس گرفتن، آموختن، یادگرفتن He is taking piano lessons او دارد درسهای پیانو می آموزد. او دارد پیانو یاد می گیرد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آزمون/ امتحان دادن He has to take an exam on Friday او باید در روز جمعه امتحان بدهد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آزمون/ امتحان دادن She's going to take a driving test next week او قصد دارد هفته آینده یک امتحان رانندگی بدهد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرخصی یک روزه گرفتن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

Swelling with pride سرشار از غرور و افتخار، مملو از غرور و افتخار، غرق در غرور و افتخار As bob went on stage to receive his medal you could see his ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرشار، مملو Swelling with سرشار از، مملو از Swelling with pride سرشار از غرور و افتخار، مملو از غرور و افتخار

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

Swelling with سرشار از، مملو از

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

علوم قانونی ( به انگلیسی: Forensic science ) به معنای به کارگیری علوم مختلف به ویژه پزشکی و زیست شناسی در قوانین جنایی و مدنی است که عمدتاً در موارد ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موظف به

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تخلیۀ ذِهنی، وقفۀ موقتِ ذِهنی، ناتوانیِ موقت در استدلال [ اصطلاحِ رایج در زبان فارسی: حضورِ ذِهن نداشتن] ( وقتی ذهن برایِ یک مدت زمان کوتاه اطلاعات ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موعد He had to go to the meeting earlier than expected او مجبور بود زودتر از موعد به جلسه برود.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

So look برای جلب توجه مخاطب/ مخاطبان در آغاز کلام قرار میگیرد و برابر است با: این گونه/ این طور/ بدینسان/ این جوری. . . . . بنگرید به چی این گونه ب ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

Happen to verb به طورِ اتفاقی/ دستِ بَر قضا/ بَر حسبِ اتفاق/ اتفاقاً معنیِ فعل برای مثال: She happens to be my sister او دستِ بَر قضا خواهرم است. ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

Give away یک فعلِ دو جزیی یا دو کلمه ای است، به معنایِ: دور دادن، به دور دادن. کنایه از بدونِ دریافت وجه چیزی را برای همیشه به کسی دادن وُ از خود دور ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Very next همان بعدی The very next day همان روزِ بعدی، فردایِ همان روز I gave you my heart, but the very next day, you gave it away

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همان روزِ بعد

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

( با دست یا بازو ) گرفتن= حفظ کردن، نگه داشتن، در آغوش/بغل گرفتن I'd want to hold you just for a while میخواستم برای یه مدت/ یه کمی بغلت کنم. تو رو ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دریاچهٔ طَبَریه که دریاچهٔ جَلیل ( دریاچهٔ گلیل ) هم نامیده شده، یک دریاچهٔ آب شیرین است که تا قبل از سال ۱۹۶۷ و جنگ شش روزه به همراه بلندی های جولان ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پِریا اِصطلاحی بود که عمدتاً در دوره روم اولیه برای بخشی از ماوراءالنهر باستان استفاده می شد و به طور گسترده در شرقِ یَهودیه و سامِرِه در سمتِ غربیِ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ایدومِئا = Idumea که به نام اِدوم = Edom نیز شناخته می شود، منطقه ای با اهمیتِ تاریخی است که در کتاب مقدس آمده است. این شهر در جنوبِ یهودای باستان قر ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Spelling and Usage: “Extension” is the correct spelling and is widely recognized in English. “Extention” is a misspelling and incorrect usage. Meanin ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

autta=out of بیرون از، بیرونِ، خارج از، خارجِ

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

" آیدا یک نام برای دختران است که در خط لاتین به صورت های Ada و Aeeda و Aida و Aide و Aidee و Ade، Ajda و Ayeda و Ayda و Ayeeda و Ida و Ieeda و Ieta ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

پیازِ مغز، پُلِ مَغز، بَصَل النُخاع، نخاع مستطیل یا مِدولا ( به انگلیسی: medulla oblongata ) : پیازِ مَغز بخشی از ساقۀ مَغز است که قِشرِ مَغز را با ن ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

اُفتادَن وُ مُردَن. دَر حالَتِ خَشم وَ بِه صورَتِ اَمری بَیان کَردَن، می شَوَد: بیاُفت بِمیر بابا! بَرابَر با: بِرو بِمیر! دَر زَبانِ رایِجِ ما.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

وَقتی بِه حالَتِ اَمری وَ با جِدیَّت بَیان می شَوَد، بِه مَعنایِ: حُدّ وُ مَرزِت رو بِدون. اَست.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاک کَردَن. شُمارِه ام را پاک کُن. Lose my number

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نافعال، غیرِ فعال؛ دروغکی خود را به خواب زده؛ مثلاً خُفتِه lying asleep or as if asleep; inactive, as in sleep در حالت استراحت یا عدم فعالیت؛ غیرفعال ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کیف قاپی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شلوغ پلوغ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

آقای سید محراب میرکریمی درست بیان کرده اند. و معادل فارسی Not at all در تعارف میشود: اصلا قابلی نداره. / به هیچ وجه ذکرش نکن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

[در مورد زمان به ویژه در محاوره آمریکایی] خیلی، زیاد، یک عالم ما باید خیلی به عقب برگردیم به ۱۹۰۸. We have to go way back to 1908 این چای خیلی گرمه. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

[در بیرون از ذهن]متجلی شدن، روی دادن، پدیدار شدن، محَقَق شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢

مُداوم، به طور پیوسته Discipline when practiced consistently becomes ingrained in your character

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سویِ . . . رفتن= . . . شدن Everybody gone bad همه سوی بدی رفته اند. = همه بد شده اند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کَله خر، احمق، متحجر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

طرحِ برلیان، مانندِ برلیان، به شکلِ برلیان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هَر یِک روزِ هَر روز ( را ) مثال: Do you know how they make it though each and every day? 1 میدونی اونها تمامِ هِر یِک روزِ هَر روز رو چه طوری سَر م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عامیانه: توده خاکستری/ مخ تو مخ in the gray

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در پخت و پز به مفهومِ : تَنوری، هم هست.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

در محاوره اراذل به مفهومِ: گاو، گاو شیرده، غول، گُنده بَک به کار می رود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

کم، کمی، چند، چندی، چندتا، چندتایی، معدود، یک تعداد =Few= A few گرچه هر دو بر میزان یا مقدار و یا تعداد 《کَم》 دلالت دارند، اما few بر ناکافی بودن و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

دکمه قابلمه ای درست است و نه قزن قفلی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

[در آشپزی] اَلک کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پُشت سَر ( جا ) گذاشتن، به حال خود وانهادن، بیرون از ذهن گذاشتن،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

این یک اصطلاح کوچه بازاری و ناپسند است ( slang ) وبسته به این که در چه ساختاری و برای چه منظوری به کار رود، معنی های زیر را پیدا میکند: سوراخ کون، گش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

هزینه کردن، برای . . . هزینه کردن خانواده ام برای یک دوچرخه نمیتوانندهزینه کنند. = خانواده ام توان پرداخت هزینه ( خرید ) یک دوچرخه را ندارند. My fa ...