تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

If you feel under the desk you'll find a hook اگه زیر این میز رو بگردید یه قلاب پیدا می کنید

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

The trauma can continue to be felt for years afterwards این ضربه ( شوک ) روحی می تونه واسه سالها پس از اون ( اتفاق ) ادامه پیدا کنه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

1 ) The trauma can continue to be felt for years afterwards این ضربه/شوک روحی می تونه واسه سالها پس از اون ( اتفاق ) ادامه پیدا کنه 2 ) Politicians p ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

. Her loss has been keenly felt باخت او شدیداً او را تحت تاثیر قرار داد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

I was OK after my run, but I'll feel it tomorrow بعد مسابقه ی دو ( که شرکت کردم ) حالم خوب بود، ولی فرداش شدیداً اثراتش ( درد و کوفتگی عضلات ) رو حس ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

E. g. I feel it absurd that anyone should question this فکر کنم این احمقانه ست که هر کسی بایستی مورد این سوال قرار داده شود ( این سوال ازش پرسیده بشه ...

پیشنهاد
٣

question I feel it absurd that anyone should question this فکر کنم این احمقانه ست که هر کسی بایستی مورد این سوال قرار داده شود ( این سوال ازش پرسیده ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

I feel it absurd that anyone should question this فکر کنم این احمقانه ست که هر کسی بایستی مورد این سوال قرار داده شود ( این سوال ازش پرسیده بشه )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

:Synonym ⭐Excuse⭐ justification ( rather formal ) :a good reason why something exists or is done 1 ) I can see no possible justification for any ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

I personally feel that someone new should be appointed من شخصا اعتقاد دارم نفر جدیدی بهتره منصوب بشه ( واسه این پست )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٩

I felt it advisable to do nothing فکر کردم عاقلانه ست که کاری انجام ندیم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Can you feel how itchy this sweater is? وقتی دست می زنید متوجه می شید که ( جنس ) این سویشرت چقدر خارش آوره؟

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Tangible assets are things that you can touch and feel دارایی های ملموس چیزهایی هستند که شما می توانید لمس کنید و دست بزنید

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

It feels exactly like real sheepskin این ( لمس ش می کنی ) عیناً مثل پوست گوسفند واقعی می مونه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

What is it? It feels like jelly این چیه؟ ( لمس ش می کنی ) مثل ژلاتین ( ژله ) میمونه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

The breeze felt wonderful on my cheek نسیم که به گونه هام میخورد حس معرکه ای بهم دست میداد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

The sand under my feet felt cool and velvety ماسه زیر پاهام عالی و نرم و مخملی بود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

It feels intrusive to go into someone's bedroom when they're not there وارد تختخواب کسی شدن/خوابیدن تو تختخواب شخص دیگه ای که اونجا نیس، احساس آزارده ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

The house feels as if something is missing این خونه تداعی کننده اینه که انگاری چیزی رو از دست خواهی داد/انگاری فقدان چیزی رو احساس خواهی کرد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٩

My eyes feel sore چشام دچار سوزش شده و درد میکنه. . حس میکنم ضربه خورده و زخم برداشته

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

It's three degrees right now, but with the wind chill factor it feels like minus 12 در حال حاضر دما سه درجه ( سانتی گراد ) ست، ولی این با باد سرد که ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

The tension between the film - maker and the subject is clearly felt in the documentary کشمکش بین فیلمساز و سوژه ( فیلم ) بوضح نمایان است در این ( فی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

caring Women feel society's expectation that they should be caring and nurturing انتظار اجتماع از زن ها اینه که دلسوز/با عاطفه/ملاحظه کار/حامی/ مراق ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

You can feel the chemistry between them from the opening scene تاثیر عاطفی متقابل/جاذبه ی جنسی متقابل بین اونها رو می تونید از صحنه افتتاحیه ( آغاز ف ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

You can feel the chemistry between them from the opening scene تاثیر عاطفی متقابل/جاذبه ی جنسی متقابل بین اونها رو می تونید از صحنه افتتاحیه ( آغاز ف ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٢

I felt their disapproval مخالفت/ناخشنودی/نارضایتی/بی میلی اونها رو متوجه شدم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

Can you feel the tension in this room? دلواپسی/نگرانی/فشار روانی/حالت عصبی حاکم در این فضا رو متوجه میشی؟

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Can you feel the tension in this room? دلواپسی ( نگرانی ) حاکم در این فضا رو متوجه میشی؟

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

handle I felt the handle wobble when I picked it up متوجه شدم دستم وول میخوره ( تلوتلومیخوره ) وقتی بلندش کردم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

handle I felt the handle wobble when I picked it up حس کردم دستم وول میخوره ( تلوتلومیخوره ) وقتی بلندش کردم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

I felt the handle wobble when I picked it up متوجه شدم دستگیره تو دستم وول/تاب میخوره ( لقی داره ) وقتی گرفتمش دستم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

I felt tears welling up in my eyes متوجه شدم ( فهمیدم ) اشک از چشمام میخواد جاری بشه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

give way We felt the ground give way under our feet متوجه شدیم ( حس کردیم ) زمین زیر پاهامون حرکت میکنه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

We felt the ground give way under out feet متوجه شدیم ( حس کردیم ) زمین زیر پاهامون حرکت میکنه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

crawl I felt something crawl up my arm متوجه شدم ( احساس کردم ) چیزی از دستم داره بالا میاره ( میخزه و بالا میاره )

پیشنهاد
٢

blushing 1 ) Their heat - patterns flared, as if they were blushing all over گرمای هوا طوری بود که انگار همه آن ها از خجالت سرخ شده بودند 2 ) She co ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

noble a noble leader رهبری شهیر/نامور/والامقام/خوشنام

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Putting yourself at risk to help another is a noble act قرار دادن خودتان در معرض خطر برای کمک به دیگری یک عمل بزرگوارانه است

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

noble noble sentiments احساسات ناب noble wines شراب های ناب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

noble noble trees درختان باعظمت ( پرشکوه ) a noble cathedral یک کلیسای پرشکوه ( مجلل )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

noble noble trees درختان باعظمت a noble cathedral یک کلیسای باعظمت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

notable notable work کار در خور توجه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

I suddenly felt inspired یهو احساس کردم چیزی بهم الهام شد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

faint The heat made him feel faint گرما باعث شد که این آقا احساس غش و ضعف بکنه I could feel myself getting faint احساس کردم دارم ضعف میکنم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

misfit

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

They need to spend more time improving customer relations اونا لازمه که زمان بیشتری رو صرف ارتباط با مشتری بکنن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Her anger soon spent itself ( = stopped ) عصبانیت ش رو فوری متوقف کرد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

We would spend every meal time entreating the child to eat her vegetables ما در هر وعده غذایی، داریم زمانی رو صرف تمنا ( استدعا ) کردن به بچه ها میکن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

We would spend every meal time entreating the child to eat her vegetables ما در هر وعده غذایی، داریم زمانی رو صرف التماس کردن به بچه ها میکنیم تا این ...