پیشنهادهای Farhood (٧,٩١٦)
If you feel under the desk you'll find a hook اگه زیر این میز رو بگردید یه قلاب پیدا می کنید
The trauma can continue to be felt for years afterwards این ضربه ( شوک ) روحی می تونه واسه سالها پس از اون ( اتفاق ) ادامه پیدا کنه
1 ) The trauma can continue to be felt for years afterwards این ضربه/شوک روحی می تونه واسه سالها پس از اون ( اتفاق ) ادامه پیدا کنه 2 ) Politicians p ...
. Her loss has been keenly felt باخت او شدیداً او را تحت تاثیر قرار داد
I was OK after my run, but I'll feel it tomorrow بعد مسابقه ی دو ( که شرکت کردم ) حالم خوب بود، ولی فرداش شدیداً اثراتش ( درد و کوفتگی عضلات ) رو حس ...
E. g. I feel it absurd that anyone should question this فکر کنم این احمقانه ست که هر کسی بایستی مورد این سوال قرار داده شود ( این سوال ازش پرسیده بشه ...
question I feel it absurd that anyone should question this فکر کنم این احمقانه ست که هر کسی بایستی مورد این سوال قرار داده شود ( این سوال ازش پرسیده ...
I feel it absurd that anyone should question this فکر کنم این احمقانه ست که هر کسی بایستی مورد این سوال قرار داده شود ( این سوال ازش پرسیده بشه )
:Synonym ⭐Excuse⭐ justification ( rather formal ) :a good reason why something exists or is done 1 ) I can see no possible justification for any ...
I personally feel that someone new should be appointed من شخصا اعتقاد دارم نفر جدیدی بهتره منصوب بشه ( واسه این پست )
I felt it advisable to do nothing فکر کردم عاقلانه ست که کاری انجام ندیم
Can you feel how itchy this sweater is? وقتی دست می زنید متوجه می شید که ( جنس ) این سویشرت چقدر خارش آوره؟
Tangible assets are things that you can touch and feel دارایی های ملموس چیزهایی هستند که شما می توانید لمس کنید و دست بزنید
It feels exactly like real sheepskin این ( لمس ش می کنی ) عیناً مثل پوست گوسفند واقعی می مونه
What is it? It feels like jelly این چیه؟ ( لمس ش می کنی ) مثل ژلاتین ( ژله ) میمونه
The breeze felt wonderful on my cheek نسیم که به گونه هام میخورد حس معرکه ای بهم دست میداد
The sand under my feet felt cool and velvety ماسه زیر پاهام عالی و نرم و مخملی بود
It feels intrusive to go into someone's bedroom when they're not there وارد تختخواب کسی شدن/خوابیدن تو تختخواب شخص دیگه ای که اونجا نیس، احساس آزارده ...
The house feels as if something is missing این خونه تداعی کننده اینه که انگاری چیزی رو از دست خواهی داد/انگاری فقدان چیزی رو احساس خواهی کرد
My eyes feel sore چشام دچار سوزش شده و درد میکنه. . حس میکنم ضربه خورده و زخم برداشته
It's three degrees right now, but with the wind chill factor it feels like minus 12 در حال حاضر دما سه درجه ( سانتی گراد ) ست، ولی این با باد سرد که ...
The tension between the film - maker and the subject is clearly felt in the documentary کشمکش بین فیلمساز و سوژه ( فیلم ) بوضح نمایان است در این ( فی ...
caring Women feel society's expectation that they should be caring and nurturing انتظار اجتماع از زن ها اینه که دلسوز/با عاطفه/ملاحظه کار/حامی/ مراق ...
You can feel the chemistry between them from the opening scene تاثیر عاطفی متقابل/جاذبه ی جنسی متقابل بین اونها رو می تونید از صحنه افتتاحیه ( آغاز ف ...
You can feel the chemistry between them from the opening scene تاثیر عاطفی متقابل/جاذبه ی جنسی متقابل بین اونها رو می تونید از صحنه افتتاحیه ( آغاز ف ...
I felt their disapproval مخالفت/ناخشنودی/نارضایتی/بی میلی اونها رو متوجه شدم
Can you feel the tension in this room? دلواپسی/نگرانی/فشار روانی/حالت عصبی حاکم در این فضا رو متوجه میشی؟
Can you feel the tension in this room? دلواپسی ( نگرانی ) حاکم در این فضا رو متوجه میشی؟
handle I felt the handle wobble when I picked it up متوجه شدم دستم وول میخوره ( تلوتلومیخوره ) وقتی بلندش کردم
handle I felt the handle wobble when I picked it up حس کردم دستم وول میخوره ( تلوتلومیخوره ) وقتی بلندش کردم
I felt the handle wobble when I picked it up متوجه شدم دستگیره تو دستم وول/تاب میخوره ( لقی داره ) وقتی گرفتمش دستم
I felt tears welling up in my eyes متوجه شدم ( فهمیدم ) اشک از چشمام میخواد جاری بشه
give way We felt the ground give way under our feet متوجه شدیم ( حس کردیم ) زمین زیر پاهامون حرکت میکنه
We felt the ground give way under out feet متوجه شدیم ( حس کردیم ) زمین زیر پاهامون حرکت میکنه
crawl I felt something crawl up my arm متوجه شدم ( احساس کردم ) چیزی از دستم داره بالا میاره ( میخزه و بالا میاره )
crawl
blushing 1 ) Their heat - patterns flared, as if they were blushing all over گرمای هوا طوری بود که انگار همه آن ها از خجالت سرخ شده بودند 2 ) She co ...
noble a noble leader رهبری شهیر/نامور/والامقام/خوشنام
Putting yourself at risk to help another is a noble act قرار دادن خودتان در معرض خطر برای کمک به دیگری یک عمل بزرگوارانه است
noble noble sentiments احساسات ناب noble wines شراب های ناب
noble noble trees درختان باعظمت ( پرشکوه ) a noble cathedral یک کلیسای پرشکوه ( مجلل )
noble noble trees درختان باعظمت a noble cathedral یک کلیسای باعظمت
notable notable work کار در خور توجه
I suddenly felt inspired یهو احساس کردم چیزی بهم الهام شد
faint The heat made him feel faint گرما باعث شد که این آقا احساس غش و ضعف بکنه I could feel myself getting faint احساس کردم دارم ضعف میکنم
misfit
They need to spend more time improving customer relations اونا لازمه که زمان بیشتری رو صرف ارتباط با مشتری بکنن
Her anger soon spent itself ( = stopped ) عصبانیت ش رو فوری متوقف کرد
We would spend every meal time entreating the child to eat her vegetables ما در هر وعده غذایی، داریم زمانی رو صرف تمنا ( استدعا ) کردن به بچه ها میکن ...
We would spend every meal time entreating the child to eat her vegetables ما در هر وعده غذایی، داریم زمانی رو صرف التماس کردن به بچه ها میکنیم تا این ...