پیشنهادهای Farhood (٧,٨٨٨)
notice مطلع شدن، اطلاع یافتن، باخبر شدن، فهمیدن He caught her reading his old love letters آقائه باخبر شد که خانمه داره نامه های عاشقانه قدیمی ش ( که ...
notice مطلع شدن، اطلاع یافتن He caught her reading his old love letters آقائه مطلع شد که خانمه داره نامه های عاشقانه قدیمی ش ( که بهش داده ) رو میخونه
desert Soldiers who deserted and were caught were shot سربازانی که بدون اجازه پست خود را ترک کرده بودند، تیرباران شدند
Two armed men were caught trying to cross the frontier at night دو مرد مسلح در حالی که سعی داشتند از مرز عبور کنند دستگیر شدند
Jenny stood with her feet slightly apart, ready to catch the ball جنی قدری آنطرف تر محکم رو پاهاش وایساد، آماده برای گرفتن توپ
Jenny stood with her feet slightly apart, ready to catch the ball جنی با کمی فاصله محکم رو پاهاش وایساد، آماده برای گرفتن توپ
He snagged the line drive for the last out in the inning ( بیسبال ) او مختل کرد ( گرفت ) ضربه محکم بار آخر چوگان زن ( زننده گوی ) را بیرون از خط ( ...
glove ( در بیس بال ) توپ را با دستکش گرفتن It's a pop fly to left field, and the outfielder gloves it easily
batsman . E. g The batsman was caught ( out ) ( = someone in the other team caught the ball when he hit it ) زننده گوی از دور خارج شد ( نفر تیم مقاب ...
batsman
saucepan
The maid swept the floor خدمتکار کف اتاق را جارو کرد.
sweep The team swept their last four games اون تیم چهار مسابقه آخرش رو با امتیاز بالا برد to sweep an election انتخابات را با اکثریت زیاد بردن
Sweep The river swept the child away برای یافتن اون بچه رودخونه رو زیر و رو کردند ( از بالا تا پایین رودخونه جستجو کردن )
sweep E. g. he made a clean sweep of the matches او کلیه ی مسابقات را برد. E. g. our team swept this series تیم ما این سری مسابقات را بدون باخت برد.
sweep E. g. you must sweep such memories from your mind بایستی چنین یادهایی را از فکر خود بزدایی. E. g. the flood swept cars into the sea سیلاب ماش ...
sweep . E. g ( مثل هنگام جارو کردن به طور سرتاسری ) حرکت دادن to sweep one's hand through one's hair دست خود را بر موی خود کشیدن Her dress swept the ...
swoop ( به ویژه در مورد پرنده ی شکاری ) شیرجه رفتن ( به سوی طعمه ) E. g. We saw the eagle swoop from the sky to catch its prey عقابی را دیدیم که ؛ب ...
1 ) take hold 2 ) take hold ( of ) sth
=punk fashion Punk fashion is the clothing, hairstyles, cosmetics, jewellery, and body modifications of the punk subculture. Punk fashion varies wide ...
Finishing a job means the job is done. This word can also refer to a coating or polish used to make furniture look nicer or fancier. If you say someo ...
ظاهر تصنعی، مصنوعی، آرایش کرده
his clean - cut, boyish good looks ظاهر خوب و تمیز و خوش پوش و پسرانه او
Looks can be deceptive ظواهر میتواند فریبنده باشد
graded adjective If you say that someone has wild eyes or a wild look, you mean that their eyes are wide open and staring because they are frightened ...
E. g. Take that smug look off your face before I slap you! اون نگاه از خود راضی ( خودبینانه ) رو از رو صورتت بردار قبل از اینکه بزنمت!
My relatives gave me quizzical looks when I told them the news فامیل هام نگاه های خنده داری به من انداختند وقتی که اون خبر بهشون گفتم
E. g. His comment was greeted by a puzzled look اظهار نظرش تحسین/تمجید/تعریف شد همراه با نگاه هاج و واج ( نگاهی حاکی از تعجب ) E. g. She had a puzzl ...
A panicked look crossed his face نگاه وحشت زده ای از صورتش گذشت ( یه لحظه به چهره ش نمایان شد )
contempt E. g. He darted her a look of contempt نگاهی از سر تحقیر و بی اعتنایی به زنده/دختره انداخت
بی اعتنایی نشان دادن، شانه بالا انداختن ( به نشان تردید یا تحقیر یا بی اعتنایی و غیره ) He caught her look, and shrugged به دختره نگاه کرد و شانه ب ...
نگاه خجالت آور، نگاه انتقادی، نگاه سرزنش کننده A withering look from his wife silenced him نگاهی خجالت آور/سرزنش کننده از سوی زنش او را به سکونت و ...
passers - by رهگذران
passers - by رهگذران
cross گذشتن، عبور کردن، لحظه ای نمایان شدن و دوباره رفتن A doubtful look crossed his face نگاهی شبهه ناک از چهره اش گذشت ( تو صورتش اومد و رفت )
cross گذشتن، عبور کردن A doubtful look crossed his face نگاهی شبهه ناک از چهره اش گذشت ( تو صورتش اومد و رفت )
I think it's time to take a fresh look at our sales techniques فکر کنم وقتش شده نگاه جدیدی به تکنیکهای فروش مان بندازیم ( تجدید نظری درشون داشته باشی ...
I got a black look from Amy امی با خشم/عصبانیت بهم نگاه کرد
expression حالت، حالت چهره He didn't like the look in her eyes از حالت چشماش ( چهره اش ) خوشش نیومد
expression حالت، حالت چهره He didn't like the look in her eyes از حالت چشماش ( چهره اش ) خوشش نیومد
نگاه مستقیم ( بدون واسطه/توسط خود شخص یا . . . انجام پذیرفته ) E. g. The jury is expected to get a first - hand look at the murder scene today از هی ...
warrant ایجاب کردن، مجاز شناختن، طلبیدن She decided the property warranted a second look به این تصمیم رسید که اون صفت خاص نگاه دومی را میطلبه ( ایج ...
warrant ایجاب کردن، مجاز شناختن، طلبیدن She decided the property warranted a second look به این تصمیم رسید که اون ویژگی نگاه دومی را میطلبه ( ایجاب ...
روش ( طرز ) انتقادی
It looks to me as though we may be in for another cliff - hanger به نظرم میرسه که انگار با موقعیت هیجان انگیز ( شوکه کننده ) دیگری مواجه خواهیم شد [ ...
procession ( در مراسم رسمی و تشییع جنازه و غیره ) گام برداری، حرکت ( با گام های شمرده . . . در دیدار با مقامات عالیرتبه کشوری دیگر ) ، مراسم تقدیم ...
( ornament ( ornaments زیورآلات، تزئینات، زرق و برق گول زننده، شیء زینتی ( پوشیدنی، دکور و. . . )
آدم کله خراب - قاطی آدم تندخو - آدم زودجوش
frost
respectfully yours