تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

cross گذشتن، عبور کردن A doubtful look crossed his face نگاهی شبهه ناک از چهره اش گذشت ( تو صورتش اومد و رفت )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

I think it's time to take a fresh look at our sales techniques فکر کنم وقتش شده نگاه جدیدی به تکنیکهای فروش مان بندازیم ( تجدید نظری درشون داشته باشی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

I got a black look from Amy امی با خشم/عصبانیت بهم نگاه کرد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

expression حالت، حالت چهره He didn't like the look in her eyes از حالت چشماش ( چهره اش ) خوشش نیومد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

expression حالت، حالت چهره He didn't like the look in her eyes از حالت چشماش ( چهره اش ) خوشش نیومد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

نگاه مستقیم ( بدون واسطه/توسط خود شخص یا . . . انجام پذیرفته ) E. g. The jury is expected to get a first - hand look at the murder scene today از هی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

warrant ایجاب کردن، مجاز شناختن، طلبیدن She decided the property warranted a second look به این تصمیم رسید که اون صفت خاص نگاه دومی را میطلبه ( ایج ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

warrant ایجاب کردن، مجاز شناختن، طلبیدن She decided the property warranted a second look به این تصمیم رسید که اون ویژگی نگاه دومی را میطلبه ( ایجاب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

روش ( طرز ) انتقادی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

It looks to me as though we may be in for another cliff - hanger به نظرم میرسه که انگار با موقعیت هیجان انگیز ( شوکه کننده ) دیگری مواجه خواهیم شد [ ...

پیشنهاد
٣

procession ( در مراسم رسمی و تشییع جنازه و غیره ) گام برداری، حرکت ( با گام های شمرده . . . در دیدار با مقامات عالیرتبه کشوری دیگر ) ، مراسم تقدیم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

( ornament ( ornaments زیورآلات، تزئینات، زرق و برق گول زننده، شیء زینتی ( پوشیدنی، دکور و. . . )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

آدم کله خراب، قاطی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

frost

پیشنهاد
٢

respectfully yours

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

concubine

پیشنهاد
٣

be about to در آستانه/شرف اقدام به کاری I was just about to come looking for you همین الان داشتم راه می افتادم بیام که بگردم دنبالت

پیشنهاد
٢

seeds

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

seasoning

پیشنهاد
٢

casserole A casserole ( French: diminutive of casse, from Proven�al cassa 'pan'[1] ) is a variety of a large, deep pan or bowl, typically with a glas ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥١

زوال ذهنی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

cognitive decline

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

این سبزی بیشتر شبیه جعفری و گشنیزه تا کلم و کلم برگ و کلم پیچ!!

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Extra virgin olive oil is the highest grade of virgin oil derived by cold mechanical extraction without use of solvents or refining methods. It conta ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

cognitive شناختی ذهنی cognitive function عملکرد شناختی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

cognitive شناختی ذهنی cognitive performance عملکرد ذهنی

پیشنهاد
٢

break the bank informal to cost too much, or spend too much money: There are insurance policies available that will not break the bank. There are ...

پیشنهاد
٣

break new ground to do or discover something new: E. g. The marketing campaign on social networking sites is breaking new ground Cambridge dictiona ...

پیشنهاد
٢

Break ground ( بنای جدید و غیره ) پی کنی کردن، ساخت ساختمان یا تاسیسات جدیدی را شروع کردن، اولین کلنگ حفاری/ساخت و ساز را زدن E. g. break ground ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Break ground ساخت ساختمان یا تاسیسات جدیدی را شروع کردن - اولین کلنگ حفاری/ساخت و ساز کار یا پروژه ای را زدن - ( بنای جدید و غیره ) پی کنی کردن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

break even یر به یر شدن، نه سود کردن نه زیان دادن ( امور مالی و کسب و کار ) to have no profit or loss at the end of a business activity because you ...

پیشنهاد
٣

set out شروع بکار کردن We set out at the break of day اوایل روز شروع بکار کردیم

پیشنهاد
٢

set out شروع بکار کردن We set out at the break of day اوایل روز شروع بکار کردیم

پیشنهاد
٣

spring break

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

heat wave

پیشنهاد
٢

sweep بسرعت پخش شدن بین، ( در سرتاسر منطقه ای یا کشوری ) با سرعت گسترش پیدا کردن People wept when the news broke that the plant was closing for goo ...

پیشنهاد
٢

sweep بسرعت پخش شدن بین، ( در سرتاسر منطقه ای یا کشوری ) با سرعت گسترش پیدا کردن People wept when the news broke that the plant was closing for goo ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

your ( or his ) excellency

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

complete break E. g. When a relationship ends, it's often best to make a clean/complete break

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

plead لابه کردن، خواهش کردن، التماس کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

plead لابه کردن، خواهش کردن، التماس کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

plead لابه کردن، خواهش کردن، التماس کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

determination

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

perspiration عرق During the break between games, she had a drink of water and wiped the perspiration off her face and arms with a towel طی زمان استرا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

1 ) : complete separation from something When he left home, he made a clean break with the past 2 ) : to end a relationship quickly If you don't want ...

پیشنهاد
٢

interrupt قطع کردن اندیشه یا رشته افکار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

expense

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

They broke with convention by giving up their jobs and becoming self - sufficient اونا با کنار کشیدن از کارشون و خودکفا شدن، توافقنامه ( قرارداد ) رو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

They connived to break the school rules at every opportunity اونا نقض مقررات مدرسه رو، هر سری ( هر باری که اتفاق می افتاد ) نادیده می انگاشتن ( با اغ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Perilously