تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

faithfully

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Tardy

پیشنهاد
٢

به وضوح می بینم اون روزی رو که. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

withhold

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

هر جور میل شماست

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

هر چی شما بگید

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

هر جور شما راحتید

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

hothouse

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

sideshow نمایش فرعی

پیشنهاد
٢

applause

پیشنهاد
٢

trivia

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

shiver

پیشنهاد
٢

penetrate

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

برای همیشه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

peasant

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

confirmation

پیشنهاد
١

treasure

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

overwhelmed

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

overwhelmed

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

dressmaking shop

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

تبریک میگم

پیشنهاد
١

flea market

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

courtyard

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ضعف اصلی/عمده/اساسی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Mercifully

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

oblivion

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

آیا این در مورد شما صدق میکند؟

پیشنهاد
١

elegance

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

satisfy

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

dissipate

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

1 ) In an area of a place that is especially remote and in which it is difficult or dangerous to live 2 ) in the wild. In naturally occurring condit ...

پیشنهاد
١

malign

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

1 ) appal ( appall ) 2 ) shock

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

1 ) Position of trust' is a legal term that refers to certain roles and settings where an adult has regular and direct contact with children. Example ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

hot - blooded

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

دوران گذشته، گذشته ها

پیشنهاد
١

cloak

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

hang about

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

revolting

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

horsewhip

پیشنهاد
١

مراقبت کنید که آن به اون دختر داده بشه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

mantelpiece

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

I was wondering could I ask a greater favor of you میخواستم بدونم که، میتونم یه درخواست از حضورتون داشته باشم؟

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

( French word ) The definition of spit in the dictionary is a group of small dots added to certain parts of a lithographic drawing to reinforce it o ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

کثافت روان

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

misleading

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Misleading

پیشنهاد
١

cane