ایجاب کردن


معنی انگلیسی:
compel, exact, indicate, invoke, suggest, warrant, to necessitate

مترادف ها

necessitate (فعل)
مجبور کردن، مستلزم بودن، ناگزیر ساختن، ایجاب کردن، بایسته کردن، واجب کردن

فارسی به عربی

استوجب

پیشنهاد کاربران

ایجاب یعنی پبشنهاد
یعنی اعلام اولین اراده مبنی بر انشا یا انعقا عمل حقوقی
warrant
warrant
ایجاب کردن،
مجاز شناختن،
طلبیدن
She decided the property warranted a second look
به این تصمیم رسید که اون صفت خاص نگاه دومی را میطلبه ( ایجاب می کنه )

بپرس