velvety

/ˈvelvəti//ˈvelvɪti/

(مانند مخمل) نرم، مخملی، مخمل نما، نرم

جمله های نمونه

1. the velvety touch of this cloth
پرماس (یا نرمی) مخمل مانند این پارچه

2. Elaine looked up at the black, velvety sky studded with tiny, twinkling stars.
[ترجمه گوگل]الین به آسمان سیاه و مخملی مملو از ستاره های ریز و درخشان نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]الین به آسمان سیاه و مخمل گون نگاه کرد که پر از ستاره درخشان و درخشان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She draped some velvety material over the old sofa.
[ترجمه گوگل]او مقداری مواد مخملی را روی مبل قدیمی پوشاند
[ترجمه ترگمان]مقداری مخمل مخمل بر روی نیمکت کهنه انداخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The material has a warm, velvety touch.
[ترجمه گوگل]این ماده لمسی گرم و مخملی دارد
[ترجمه ترگمان]ماده یک لمس گرم و مخملی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His voice was soft and velvety.
[ترجمه گوگل]صدایش نرم و مخملی بود
[ترجمه ترگمان]صدایش نرم و نرم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His velvety brown eyes had been his passport to fame.
[ترجمه گوگل]چشمان قهوه ای مخملی او پاسپورت شهرت او بود
[ترجمه ترگمان]چشمان قهوه ای و قهوه ای او passport برای شهرت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The grass grew thick and velvety.
[ترجمه گوگل]چمن غلیظ و مخملی شد
[ترجمه ترگمان]علف ها پر از مخمل و مخمل بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. And its velvety touch was perversely sensuous although, fortunately for Creed, not quite enough to gain his favour.
[ترجمه گوگل]و لمس مخملی آن به طرز انحرافی حسی بود، اگرچه، خوشبختانه برای کرید، برای جلب رضایت او کافی نبود
[ترجمه ترگمان]با این حال، با آن تماس با مخمل آن، به خصوص که خوشبختانه به نفع مذهب نبود، نه به اندازه ای که نفع خود را به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His skin felt soft and velvety, like a baby's.
[ترجمه گوگل]پوستش نرم و مخملی بود، مثل پوست بچه
[ترجمه ترگمان]پوستش نرم و مخمل بود، مثل بچه ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A priest was kneeling on a low velvety shelf, the only furniture in the stark room.
[ترجمه گوگل]یک کشیش روی یک قفسه مخملی کم زانو زده بود، تنها مبلمان اتاق تیره
[ترجمه ترگمان]یک کشیش روی قفسه کوتاه مخمل پوش زانو زده بود، تنها مبل ها در اتاق استارک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Slightly spicy and redolent with cilantro, the velvety soup also contained chopped tomatoes, corn, carrots, celery and onion.
[ترجمه گوگل]سوپ مخملی کمی تند و تند با گشنیز، حاوی گوجه فرنگی خرد شده، ذرت، هویج، کرفس و پیاز نیز بود
[ترجمه ترگمان]سوپ کلم، ذرت، هویج، کرفس و پیاز خرد شده، کمی تند و redolent بود سوپ کلم نیز شامل گوجه فرنگی، هویج، کرفس و پیاز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She saw her own skin velvety, glowing.
[ترجمه گوگل]او پوست خود را مخملی و درخشان دید
[ترجمه ترگمان]او پوست خود را می دید که مخمل بر تن داشت و می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I stroked his lovely velvety pelt and smelt his warm meaty breath.
[ترجمه گوگل]پوست مخملی دوست داشتنی اش را نوازش کردم و نفس گرم گوشتی اش را استشمام کردم
[ترجمه ترگمان]به پوست نرم مخملی او دست کشیدم و نفس گرم او را حس کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She buried her nose in the fragrant, velvety petals.
[ترجمه گوگل]او بینی خود را در گلبرگ های معطر و مخملی فرو کرد
[ترجمه ترگمان]دماغش را میان گلبرگ های معطر و مخمل فرو برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[نساجی] مخملی - مخمل نما - نرم

انگلیسی به انگلیسی

• like or suggestive of velvet, smooth and soft
something that is velvety is soft to touch and has the appearance of velvet.

پیشنهاد کاربران

The sand under my feet felt cool and velvety
ماسه زیر پاهام عالی و نرم و مخملی بود

بپرس