تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گاز پروپان ( گاز هیدروکربنی قابل اشتعال که به عنوان سوخت استفاده می شه ) اسم Propane gas is often used for barbecues and camping stoves

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سوخت جت ( سوختی که در موتورهای جت استفاده می شه ) اسم The plane was refueled with jet fuel before takeoff

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گاز طبیعی ( گاز سوختی فسیلی که عمدتاً از متان تشکیل شده ) اسم Natural gas is used for heating, cooking, and electricity generation

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گاز ( ماده ای که نه شکل مشخصی دارد و نه حجم مشخص، و می تونه آزادانه پخش بشه ) اسم Oxygen and nitrogen are gases گاز ( طبیعی ) ( گاز سوختی که از زیر ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بنزین ( مایع قابل اشتعال که به عنوان سوخت در موتورهای درون سوز استفاده می شه ) اسم I need to fill up my car with gasoline

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محصول ( چیزی که تولید شده یا ساخته شده، معمولاً برای فروش ) اسم This company makes high - quality products فرآورده ( ماده ای که از طریق یک فرایند ط ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

استفاده ( به کار بردن چیزی برای یک هدف ) اسم The use of cell phones is widespread کاربرد ( طریقه یا منظور استفاده از چیزی ) اسم This tool has many ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تیر برق ( ستون چوبی یا فلزی برای نگهداری سیم های برق، تلفن و غیره ) اسم The car crashed into a utility pole پایه برق ( یک ستون که برای نگه داری سیم ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خط برق ( کابل یا مجموعه ای از کابل ها برای انتقال برق ) اسم The storm knocked down several power lines خط انتقال نیرو ( سیستمی از هادی ها برای انتق ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برق فشار قوی ( سازه بلندی برای پشتیبانی از خطوط انتقال برق ) اسم The transmission towers carried the high - voltage power lines across the countrysi ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ژنراتور برق ( دستگاهی که انرژی مکانیکی را به برق تبدیل می کند ) اسم The hospital has an electrical generator in case of a power outage مولد برق ( د ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیروگاه ( محلی که در آن برق تولید می شود ) اسم The power station provides electricity to the city

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سد ( دیواره ای که جلوی جریان آب رو می گیره ) اسم The dam created a large reservoir مسدود کردن ( جلوگیری از جریان چیزی، معمولاً آب ) فعل They damme ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برج خنک کننده ( سازه ای برای خنک کردن آب یا سایر سیالات ) اسم The cooling tower released steam into the air

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

گردآورنده خورشیدی ( دستگاهی برای جذب انرژی خورشید ) اسم The solar collector on the roof heats the water

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میله اورانیوم ( میله ای ساخته شده از اورانیوم یا آلیاژ اورانیوم ) اسم The uranium rods are used as fuel in nuclear reactors

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رآکتور هسته ای ( دستگاهی که در آن واکنش زنجیره ای هسته ای کنترل شده انجام می شود ) اسم The nuclear reactor provides power for the city

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

نسل ( همه افراد متولد شده و زیسته در یک دوره زمانی ) اسم The younger generation has different values زاد و ولد ( فرایند تولید مثل ) اسم Generation ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واگن برقی ( در معدن، وسیله نقلیه چرخ دار یا ریلی برای حمل و نقل مواد ) اسم The shuttle car carried the coal from the face to the conveyor belt

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معدن زغال سنگ ( معدنی که از آن زغال سنگ استخراج می شود ) اسم The workers went down into the coal mine every day

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آبفشان ( چشمه آب گرمی که به طور متناوب فوران می کند ) اسم Old Faithful is a famous geyser in Yellowstone National Park آب گرمکن فوری ( دستگاهی برای ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکل ( سازه بلند برای حفاری یا بلند کردن اجسام سنگین ) اسم The oil derrick towered over the landscape جرثقیل برجی ( نوعی جرثقیل با بوم بلند ) اسم T ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چاه نفت ( چاهی که برای استخراج نفت حفر شده ) اسم They drilled a new oil well in the desert

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

قدرت ( توانایی انجام کار یا اثرگذاری ) اسم He has the power to change things نیرو ( انرژی فیزیکی یا توان ) اسم The power of the wind was incredibl ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

منبع ( جایی که چیزی از اون میاد ) اسم The river's source is in the mountains سرچشمه ( محل آغاز چیزی ) اسم Loneliness is often the source of creati ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

انرژی ( توانایی انجام کار یا فعالیت ) اسم Example: I don't have much energy today نیرو، توان ( قدرت و سرزندگی ) اسم Example: She has a lot of ener ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

طول ( اندازه چیزی از یک سر تا سر دیگر، معمولاً بزرگترین اندازه آن ) اسم. Example: The length of the table is two meters مدت ( مقدار زمان ) اسم. ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عرض ( فاصله از یک طرف چیزی به طرف دیگر آن، معمولاً فاصله کوتاه تر در مقایسه با طول ) اسم. Example: The width of the room is four meters پهنا ( گست ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

ارتفاع ( فاصله عمودی از پایین ترین تا بالاترین نقطه چیزی یا کسی ) اسم. Example: The height of the building is 50 meters قد ( بلندی قامت انسان ) اس ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

عمق ( فاصله از بالا تا پایین چیزی، یا فاصله از جلو تا عقب چیزی ) اسم Example: The depth of the water is five meters ژرفا، عمق ( شدت یا عمق احساس، د ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سوم ( شماره ۳ در یک ترتیب ) صفت/اسم Example: She came in third place ( صفت ) Example: He was the third person in line ( صفت ) Example: A third o ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

نیم، نصف ( یکی از دو قسمت مساوی چیزی ) صفت/اسم/قید Example: Cut the apple in half ( اسم ) Example: I ate half a sandwich ( صفت ) Example: The gl ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

کسر ( عددی که نشان دهنده بخشی از یک واحد یا یک مجموعه است ) اسم Example: One half ( 1/2 ) is a fraction بخش کوچک، مقدار کم ( قسمت کوچکی از چیزی ) ا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

استوانه ( شکلی هندسی با دو قاعده دایره ای موازی و مساوی و یک سطح جانبی منحنی ) اسم. Example: A can of soup is shaped like a cylinder استوانه ( هر ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

هرم ( ساختمان یا سازه ای با قاعده چند ضلعی و سطوح جانبی مثلثی شکل که در یک نقطه به نام رأس به هم می رسند ) اسم. Example: The pyramids of Egypt are ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکل هندسی فضایی، حجم هندسی ( شکلی که سه بعدی است و دارای طول، عرض و ارتفاع است ) اسم. Example: A cube, a sphere, and a cylinder are all solid shape ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وتر ( ضلع روبروی زاویه قائمه در مثلث قائم الزاویه ) اسم. Example: The hypotenuse is the longest side of a right triangle.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثلث قائم الزاویه ( مثلثی که یک زاویه ۹۰ درجه دارد ) اسم. Example: A right triangle has one angle that measures 90 degrees در مثلث قائم الزاویه، ب ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زاویه قائمه، زاویه ۹۰ درجه ( زاویه ای که دقیقا ۹۰ درجه است. ) اسم Example: A square has four right angles

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوک، قله ( بالاترین نقطه چیزی، رأس ) اسم. Example: The apex of the mountain was covered in snow اوج ( بالاترین حد یا درجه چیزی ) اسم. Example: H ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مورب، قطری ( خطی که دو گوشه غیر مجاور یک شکل چند ضلعی را به هم وصل می کند ) صفت/اسم. Example: Draw a diagonal line across the rectangle ( صفت ) E ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محیط ( فاصله دور یک شکل منحنی بسته، به ویژه دایره ) اسم. Example: Calculate the circumference of the circle دور ، پیرامون ( اندازه دور چیزی که تقر ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کمان ( بخشی از یک منحنی، مخصوصاً بخشی از دایره ) اسم Example: The rainbow formed a beautiful arc in the sky قوس ( مسیر منحنی شکلی که چیزی در هوا طی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شعاع ( خط مستقیمی که از مرکز دایره به محیط آن کشیده می شود ) اسم. Example: The circle has a radius of five centimeters محدوده ( فاصله مشخصی از یک ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرکز ( نقطه وسط یک شیء یا مکان ) اسم Example: The statue stood in the center of the square مرکز ( محل اصلی فعالیت یا تمرکز ) اسم Example: The city ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قُطر ( خط مستقیمی که از مرکز دایره می گذرد و دو نقطه روی محیط دایره را به هم وصل می کند ) اسم. Example: Measure the diameter of the circle

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

طرف، پهلو ( یکی از سطوح کناری چیزی ) اسم Example: Write your name on the side of the box ضلع ( در هندسه، یکی از خطوطی که یک شکل را تشکیل می دهد ) ا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زاویه تند / زاویه حاده ( زاویه ای که کوچکتر از ۹۰ درجه است ) اسم. Example: The triangle has three acute angles ( به طور غیرمستقیم ) تیزهوش، زیرک ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پایه ( قسمت پایینی یا زیرین چیزی که وزن را تحمل می کند ) اسم Example: The lamp has a heavy base مبنا ( اصول اساسی یا نقطه شروع چیزی ) اسم Example: ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زاویه باز / زاویه منفرجه ( زاویه ای که بزرگتر از ۹۰ درجه و کوچکتر از ۱۸۰ درجه است ) اسم. Example: The corner of the room formed an obtuse angle ( ...