پیشنهادهای Bryan Fury (٩,٣٩٨)
گاز پروپان ( گاز هیدروکربنی قابل اشتعال که به عنوان سوخت استفاده می شه ) اسم Propane gas is often used for barbecues and camping stoves
سوخت جت ( سوختی که در موتورهای جت استفاده می شه ) اسم The plane was refueled with jet fuel before takeoff
گاز طبیعی ( گاز سوختی فسیلی که عمدتاً از متان تشکیل شده ) اسم Natural gas is used for heating, cooking, and electricity generation
گاز ( ماده ای که نه شکل مشخصی دارد و نه حجم مشخص، و می تونه آزادانه پخش بشه ) اسم Oxygen and nitrogen are gases گاز ( طبیعی ) ( گاز سوختی که از زیر ...
بنزین ( مایع قابل اشتعال که به عنوان سوخت در موتورهای درون سوز استفاده می شه ) اسم I need to fill up my car with gasoline
محصول ( چیزی که تولید شده یا ساخته شده، معمولاً برای فروش ) اسم This company makes high - quality products فرآورده ( ماده ای که از طریق یک فرایند ط ...
استفاده ( به کار بردن چیزی برای یک هدف ) اسم The use of cell phones is widespread کاربرد ( طریقه یا منظور استفاده از چیزی ) اسم This tool has many ...
تیر برق ( ستون چوبی یا فلزی برای نگهداری سیم های برق، تلفن و غیره ) اسم The car crashed into a utility pole پایه برق ( یک ستون که برای نگه داری سیم ...
خط برق ( کابل یا مجموعه ای از کابل ها برای انتقال برق ) اسم The storm knocked down several power lines خط انتقال نیرو ( سیستمی از هادی ها برای انتق ...
برق فشار قوی ( سازه بلندی برای پشتیبانی از خطوط انتقال برق ) اسم The transmission towers carried the high - voltage power lines across the countrysi ...
ژنراتور برق ( دستگاهی که انرژی مکانیکی را به برق تبدیل می کند ) اسم The hospital has an electrical generator in case of a power outage مولد برق ( د ...
نیروگاه ( محلی که در آن برق تولید می شود ) اسم The power station provides electricity to the city
سد ( دیواره ای که جلوی جریان آب رو می گیره ) اسم The dam created a large reservoir مسدود کردن ( جلوگیری از جریان چیزی، معمولاً آب ) فعل They damme ...
برج خنک کننده ( سازه ای برای خنک کردن آب یا سایر سیالات ) اسم The cooling tower released steam into the air
گردآورنده خورشیدی ( دستگاهی برای جذب انرژی خورشید ) اسم The solar collector on the roof heats the water
میله اورانیوم ( میله ای ساخته شده از اورانیوم یا آلیاژ اورانیوم ) اسم The uranium rods are used as fuel in nuclear reactors
رآکتور هسته ای ( دستگاهی که در آن واکنش زنجیره ای هسته ای کنترل شده انجام می شود ) اسم The nuclear reactor provides power for the city
نسل ( همه افراد متولد شده و زیسته در یک دوره زمانی ) اسم The younger generation has different values زاد و ولد ( فرایند تولید مثل ) اسم Generation ...
واگن برقی ( در معدن، وسیله نقلیه چرخ دار یا ریلی برای حمل و نقل مواد ) اسم The shuttle car carried the coal from the face to the conveyor belt
معدن زغال سنگ ( معدنی که از آن زغال سنگ استخراج می شود ) اسم The workers went down into the coal mine every day
آبفشان ( چشمه آب گرمی که به طور متناوب فوران می کند ) اسم Old Faithful is a famous geyser in Yellowstone National Park آب گرمکن فوری ( دستگاهی برای ...
دکل ( سازه بلند برای حفاری یا بلند کردن اجسام سنگین ) اسم The oil derrick towered over the landscape جرثقیل برجی ( نوعی جرثقیل با بوم بلند ) اسم T ...
چاه نفت ( چاهی که برای استخراج نفت حفر شده ) اسم They drilled a new oil well in the desert
قدرت ( توانایی انجام کار یا اثرگذاری ) اسم He has the power to change things نیرو ( انرژی فیزیکی یا توان ) اسم The power of the wind was incredibl ...
منبع ( جایی که چیزی از اون میاد ) اسم The river's source is in the mountains سرچشمه ( محل آغاز چیزی ) اسم Loneliness is often the source of creati ...
انرژی ( توانایی انجام کار یا فعالیت ) اسم Example: I don't have much energy today نیرو، توان ( قدرت و سرزندگی ) اسم Example: She has a lot of ener ...
طول ( اندازه چیزی از یک سر تا سر دیگر، معمولاً بزرگترین اندازه آن ) اسم. Example: The length of the table is two meters مدت ( مقدار زمان ) اسم. ...
عرض ( فاصله از یک طرف چیزی به طرف دیگر آن، معمولاً فاصله کوتاه تر در مقایسه با طول ) اسم. Example: The width of the room is four meters پهنا ( گست ...
ارتفاع ( فاصله عمودی از پایین ترین تا بالاترین نقطه چیزی یا کسی ) اسم. Example: The height of the building is 50 meters قد ( بلندی قامت انسان ) اس ...
عمق ( فاصله از بالا تا پایین چیزی، یا فاصله از جلو تا عقب چیزی ) اسم Example: The depth of the water is five meters ژرفا، عمق ( شدت یا عمق احساس، د ...
سوم ( شماره ۳ در یک ترتیب ) صفت/اسم Example: She came in third place ( صفت ) Example: He was the third person in line ( صفت ) Example: A third o ...
نیم، نصف ( یکی از دو قسمت مساوی چیزی ) صفت/اسم/قید Example: Cut the apple in half ( اسم ) Example: I ate half a sandwich ( صفت ) Example: The gl ...
کسر ( عددی که نشان دهنده بخشی از یک واحد یا یک مجموعه است ) اسم Example: One half ( 1/2 ) is a fraction بخش کوچک، مقدار کم ( قسمت کوچکی از چیزی ) ا ...
استوانه ( شکلی هندسی با دو قاعده دایره ای موازی و مساوی و یک سطح جانبی منحنی ) اسم. Example: A can of soup is shaped like a cylinder استوانه ( هر ...
هرم ( ساختمان یا سازه ای با قاعده چند ضلعی و سطوح جانبی مثلثی شکل که در یک نقطه به نام رأس به هم می رسند ) اسم. Example: The pyramids of Egypt are ...
شکل هندسی فضایی، حجم هندسی ( شکلی که سه بعدی است و دارای طول، عرض و ارتفاع است ) اسم. Example: A cube, a sphere, and a cylinder are all solid shape ...
وتر ( ضلع روبروی زاویه قائمه در مثلث قائم الزاویه ) اسم. Example: The hypotenuse is the longest side of a right triangle.
مثلث قائم الزاویه ( مثلثی که یک زاویه ۹۰ درجه دارد ) اسم. Example: A right triangle has one angle that measures 90 degrees در مثلث قائم الزاویه، ب ...
زاویه قائمه، زاویه ۹۰ درجه ( زاویه ای که دقیقا ۹۰ درجه است. ) اسم Example: A square has four right angles
نوک، قله ( بالاترین نقطه چیزی، رأس ) اسم. Example: The apex of the mountain was covered in snow اوج ( بالاترین حد یا درجه چیزی ) اسم. Example: H ...
مورب، قطری ( خطی که دو گوشه غیر مجاور یک شکل چند ضلعی را به هم وصل می کند ) صفت/اسم. Example: Draw a diagonal line across the rectangle ( صفت ) E ...
محیط ( فاصله دور یک شکل منحنی بسته، به ویژه دایره ) اسم. Example: Calculate the circumference of the circle دور ، پیرامون ( اندازه دور چیزی که تقر ...
کمان ( بخشی از یک منحنی، مخصوصاً بخشی از دایره ) اسم Example: The rainbow formed a beautiful arc in the sky قوس ( مسیر منحنی شکلی که چیزی در هوا طی ...
شعاع ( خط مستقیمی که از مرکز دایره به محیط آن کشیده می شود ) اسم. Example: The circle has a radius of five centimeters محدوده ( فاصله مشخصی از یک ...
مرکز ( نقطه وسط یک شیء یا مکان ) اسم Example: The statue stood in the center of the square مرکز ( محل اصلی فعالیت یا تمرکز ) اسم Example: The city ...
قُطر ( خط مستقیمی که از مرکز دایره می گذرد و دو نقطه روی محیط دایره را به هم وصل می کند ) اسم. Example: Measure the diameter of the circle
طرف، پهلو ( یکی از سطوح کناری چیزی ) اسم Example: Write your name on the side of the box ضلع ( در هندسه، یکی از خطوطی که یک شکل را تشکیل می دهد ) ا ...
زاویه تند / زاویه حاده ( زاویه ای که کوچکتر از ۹۰ درجه است ) اسم. Example: The triangle has three acute angles ( به طور غیرمستقیم ) تیزهوش، زیرک ...
پایه ( قسمت پایینی یا زیرین چیزی که وزن را تحمل می کند ) اسم Example: The lamp has a heavy base مبنا ( اصول اساسی یا نقطه شروع چیزی ) اسم Example: ...
زاویه باز / زاویه منفرجه ( زاویه ای که بزرگتر از ۹۰ درجه و کوچکتر از ۱۸۰ درجه است ) اسم. Example: The corner of the room formed an obtuse angle ( ...