تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

توپ ساحلی ( توپ بادی بزرگ برای بازی در ساحل ) / اسم The children played with a beach ball توپ بادی ( به طور کلی ) / اسم We inflated the beach ball

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حلقه نجات ( وسیله ای برای نجات افراد در آب ) / اسم He threw the life preserver to the swimmer جلیقه نجات ( به طور کلی ) / اسم Wear a life preserver ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صندلی نجات غریق ( صندلی بلندی که نجات غریق روی آن می نشیند ) / اسم The lifeguard sat on the lifeguard chair جایگاه نجات غریق ( به طور کلی ) / اسم Yo ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوربین دوچشمی ( وسیله ای برای دیدن اشیاء دور ) / اسم He looked through the binoculars دوربین شکاری ( بیشتر برای شکار ) / اسم I brought my binoculars ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نجات غریق ( کسی که مراقب شناگران است ) / اسم The lifeguard blew his whistle

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بوفه ( محل فروش نوشیدنی و خوراکی های سبک ) / اسم We bought drinks at the refreshment stand دکه ی خوراکی ( به طور کلی ) / اسم There's a refreshment s ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تخته گذر ( مسیر پیاده روی چوبی، معمولاً در ساحل ) / اسم We strolled along the boardwalk پیاده رو چوبی ( به طور کلی ) / اسم The boardwalk was crowded ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میخ ( چوبی یا فلزی برای کوبیدن در زمین ) / اسم He hammered the tent stakes into the ground شرط بندی ( پول یا چیزی که در شرط بندی گذاشته می شود ) / ا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آتش اردو ( آتشی که در فضای باز روشن می شود ) / اسم We sat around the campfire آتش ( برای پخت و پز یا گرم شدن ) / اسم They built a campfire to cook d ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فانوس ( چراغی که معمولاً با دست حمل می شود ) / اسم We hung a lantern in the tent چراغ ( به طور کلی تر ) / اسم The lantern cast a warm glow

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کوله پشتی قابی ( کوله پشتی با یک چارچوب سخت ) / اسم He carried a heavy frame backpack کوله پشتی ( با اسکلت ) / اسم Frame backpacks are good for long ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

دنده ( چرخ دنده های ماشین ) / اسم The car has five gears تجهیزات ( وسایل مورد نیاز برای یک فعالیت خاص ) / اسم We packed our camping gear لباس ( بیش ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کیسه خواب ( کیسه ای گرم برای خوابیدن در فضای باز ) / اسم I packed my sleeping bag

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اجاق سفری ( اجاق کوچک و قابل حمل برای پخت و پز در فضای باز ) / اسم We cooked dinner on the camp stove اجاق کمپ ( به طور کلی ) / اسم He lit the camp ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چادر زدن ( اقامت در چادر در طبیعت ) / اسم We went camping in the mountains اردو زدن ( به طور کلی تر ) / اسم Camping is a fun activity

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مهار کردن ( استفاده از یک نیرو ) / فعل We need to harness solar energy افسار ( تجهیزات مهار اسب یا حیوانات دیگر ) / اسم The horse wore a leather har ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

قله ( بالاترین نقطه کوه ) / اسم We reached the mountain peak اوج ( بالاترین حد چیزی ) / اسم Sales reached their peak last month به اوج رسیدن ( فعل ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کوهنوردی ( صعود به کوه به عنوان ورزش یا تفریح ) / اسم He enjoys mountain climbing صعود ( به طور کلی تر ) / اسم Mountain climbing can be dangerous

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

کلک ( قایق بادی یا الواری ) / اسم They floated down the river on a raft قایق بادی ( بیشتر برای ورزش رفتینگ ) / اسم We rented a raft for the trip تع ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

تند و سریع / صفت There is always rapid economic changes رودخانه خروشان/ اسم We faced a lot of Rapids on the river

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قایق سواری در رودخانه ی خروشان ( یک ورزش ) / اسم We went rafting on the river کلک سواری ( با قایق های بادی یا الوار ) / اسم They used to go rafting ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میز پیک نیک ( میزی برای صرف غذا در فضای باز ) / اسم We sat at the picnic table میز و نیمکت فضای باز / اسم They have a picnic table in their backyard

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فلاسک ( وسیله ای برای گرم یا سرد نگه داشتن نوشیدنی ) / اسم I filled the thermos with hot coffee بطری عایق دار ( به طور کلی ) / اسم He took a thermos ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محل پیک نیک ( جایی برای صرف غذا در فضای باز ) / اسم We ate lunch in the picnic area فضای باز ( برای غذا خوردن ) / اسم The picnic area was crowded

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سبد پیک نیک ( سبدی برای حمل وسایل پیک نیک ) / اسم She packed a picnic basket زنبیل پیک نیک/ اسم I packed everything in my picnic basket.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تور ماهیگیری ( توری برای گرفتن ماهی ) / اسم The fisherman used a fishing net چاک ( وسیله ای توری برای بیرون آوردن ماهی از آب ) / اسم He scooped the ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چکمه ی ساق بلند ( چکمه ی بلند ضدآب برای راه رفتن در آب ) / اسم The fisherman wore waders پرنده ی آبچر ( پرنده ای که در آب کم عمق راه می رود ) / اسم ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نخ ماهیگیری ( نخی که برای ماهیگیری استفاده می شود ) / اسم He cast his fishing line into the water رشته ی ماهیگیری ( به طور کلی ) / اسم The fishing l ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جنگلبان ( کسی که از پارک ها و مناطق حفاظت شده مراقبت می کند ) / اسم The park ranger led the tour محیط بان ( به طور کلی تر ) / اسم Park rangers prote ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

کوهنورد ( کسی که به صورت تفریحی کوهنوردی می کند ) / اسم The hiker reached the top of mountain پیاده رو ( کسی که مسیر طولانی رو پیاده طی میکنه ) / اس ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فعالیت ( کاری که انجام می شود ) / اسم We enjoy outdoor activities کار ( به طور کلی ) / اسم There was a lot of activity in the office جنب و جوش ( تح ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آبخوری ( دستگاهی برای نوشیدن آب ) / اسم I drank from the water fountain آب نما ( فواره ی تزئینی ) / اسم There's a beautiful water fountain in the pa ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داربست بازی ( وسیله ی بازی کودکان برای بالارفتن ) / اسم The kids climbed on the jungle gym میله ی بازی ( به طور کلی تر ) / اسم There's a jungle gym ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جعبه ی شن ( محفظه ای پر از شن برای بازی کودکان ) / اسم The children played in the sandbox زمین بازی شنی ( محوطه ای شنی ) / اسم There's a sandbox in ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مسیر پیاده روی ( مسیری برای دویدن آهسته ) / اسم I run on the jogging path every morning مسیر دو ( به طور کلی ) / اسم The jogging path winds through ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برکه ی اردک ( برکه ی کوچکی که معمولاً اردک ها در آن هستند ) / اسم The children fed the ducks at the duck pond حوضچه ی اردک ( بیشتر برای توصیف ظاهری ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سوارکار ( کسی که اسب سواری می کند ) / اسم She is an experienced horseback rider اسب سوار ( به طور کلی ) / اسم The horseback riders set off at dawn

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مسیر اسب رو ( مسیری برای اسب سواری ) / اسم We rode along the bridle path گذرگاه ( ویژه اسب ) / اسم They walked their horses down the bridle path

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چرخ و فلک ( وسیله بازی در شهربازی ) / اسم The children rode the merry - go - round کار بیهوده و وقت گیر / اسم This all project became a merry - go - ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

فروشنده ( کسی که چیزی را می فروشد، معمولاً در خیابان یا بازار ) / اسم The street vendor was selling hot dogs دستفروش ( به طور کلی تر ) / اسم A food ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جایگاه ارکستر ( سکو یا سازه ای به شکل نیم دایره یا صدف ) / اسم The concert was held in the band shell سن کنسرت ( محوطه ای برای اجراهای موسیقی ) / اس ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فضای سبز محلی ( به طور کلی ) / اسم Neighborhood parks are important for children پارک های محله ( پارک های کوچک در مناطق مسکونی ) / اسم We have many ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیک ( کسی که نامه یا پیغام می برد ) / اسم The messenger delivered the package پیام رسان ( برنامه یا نرم افزار ) / اسم I use this messenger app to ch ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حسابدار ( کسی که حساب های مالی را رسیدگی می کند ) / اسم He is a certified public accountant

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

برنامه نویس ( کسی که برای کامپیوتر برنامه می نویسد ) / اسم She is a skilled computer programmer برنامه ریز ( کسی که یک برنامه زمانی یا کاری را تنظیم ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برنامه نویس کامپیوتر ( کسی که برای کامپیوتر برنامه می نویسد ) / اسم She is a skilled computer programmer کدنویس ( بیشتر عامیانه ) / اسم He works as ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کسب و کار ( فعالیت تجاری ) / اسم She runs a successful business تجارت ( معامله ) / اسم We do a lot of business with China شرکت ( واحد تجاری ) / اسم ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

تحویلدار ( کارمند بانک که پول دریافت و پرداخت می کند ) / اسم The teller cashed my check شمارنده ( در رای گیری و انتخابات ) / اسم He served as a tell ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

افسر ( در ارتش، پلیس و غیره ) / اسم He is a police officer مامور ( کسی که مسئولیت خاصی دارد ) / اسم She is a customs officer کارمند - کارمند ارشد ( ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

بانک ( موسسه مالی ) / اسم I need to go to the bank ساحل رودخانه ( کناره رود ) / اسم We sat on the river bank توده ( انبوهی از یک چیز ) / اسم A bank ...