pail

/ˈpeɪl//peɪl/

معنی: سطل، دلو، سطل چوبی
معانی دیگر: دول، بقدر یک سطل

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a steep-sided container with a handle; bucket.
مترادف: bucket
مشابه: bail, dipper, pan, receptacle, scuttle, tub, vessel

(2) تعریف: an amount that will fill a pail.
مترادف: bucket
مشابه: dipper, pan, scuttle, tub

جمله های نمونه

1. Education is not the filling of a pail but the lighting of a fire.
[ترجمه گوگل]آموزش پر کردن یک سطل نیست بلکه روشن کردن آتش است
[ترجمه ترگمان]تحصیل، پر کردن یک سطل نیست، بلکه روشنایی آتش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He kicked over the pail through carelessness.
[ترجمه زارع] او با بی دقتی زیر سطل زد
|
[ترجمه سبحان] او از طریق بی دقتی بیش از بطری لگد زد
|
[ترجمه گوگل]از روی بی احتیاطی با لگد از روی سطل لگد زد
[ترجمه ترگمان]سطل را از روی بی احتیاطی روی سطل انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He tipped the slops out of the pail.
[ترجمه گوگل]شیب ها را از سطل بیرون آورد
[ترجمه ترگمان]بعد سطل آب را از داخل طشت بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The maid plunged the cloth into the pail and cleaned the floor.
[ترجمه گوگل]خدمتکار پارچه را در سطل فرو کرد و زمین را تمیز کرد
[ترجمه ترگمان]خدمتکار پارچه را داخل سطل کرد و کف اتاق را تمیز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The boy jarred against a broken metal pail.
[ترجمه گوگل]پسر به یک سطل فلزی شکسته خورد
[ترجمه ترگمان]پسرک با یک سطل فلزی شکسته به او برخورد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There was a pail of water on the ground.
[ترجمه گوگل]یک سطل آب روی زمین بود
[ترجمه ترگمان]یک سطل آب روی زمین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Farini carried a wash tub, lowered a pail into the river, and rinsed out a dozen pocket handkerchiefs.
[ترجمه گوگل]فرینی یک وان شستشو به همراه داشت، یک سطل را در رودخانه پایین آورد و دوجین دستمال جیبی را آبکشی کرد
[ترجمه ترگمان]Farini طشت رخت شویی را حمل کرد و یک سطل را به رودخانه آورد و یک دوجین دستمال جیبی را شست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Zhu had a metal pail, Zheng carried three empty beer bottles, and the policewoman held a ladle.
[ترجمه گوگل]زو یک سطل فلزی داشت، ژنگ سه بطری خالی آبجو حمل می کرد و پلیس زن ملاقه ای در دست داشت
[ترجمه ترگمان]ژو یک سطل فلزی داشت که ژنگ سه بطری خالی آبجو داشت و پلیس یک ملاقه بزرگ داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A pail of ice-cold water over the pair of them would have been the best idea.
[ترجمه گوگل]یک سطل آب سرد یخ روی جفت آنها بهترین ایده بود
[ترجمه ترگمان]یک سطل آب سرد بر روی یک جفت آن ها بهترین ایده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Whiskers Zhu picked up the pail and ladle, then fell in behind old Zheng and Song Anni.
[ترجمه گوگل]ویسکرز زو سطل و ملاقه را برداشت، سپس پشت سر ژنگ قدیمی و سونگ آنی افتاد
[ترجمه ترگمان]ژو ژو the را برداشت و با ملاقه در پشت سرش افتاد و سپس به پشت سرش افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Fill the pail with sand.
[ترجمه خانم محمدی] سطل را آب پر کنید
|
[ترجمه گوگل]سطل را با ماسه پر کنید
[ترجمه ترگمان]سطل را پر کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She would retrieve the pail soon, she promised herself, wriggling into a more comfortable position on the wooden bench.
[ترجمه گوگل]او به خودش قول داد که به زودی سطل را پس می‌گیرد و در موقعیت راحت‌تری روی نیمکت چوبی می‌چرخد
[ترجمه ترگمان]به خودش قول داد که سطل را به زودی باز کند و به جای راحتی روی نیمکت چوبی وول بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A pail lifted, still and brimming - mirror To tempt a first star to a tremor.
[ترجمه گوگل]یک سطل بلند شده، آرام و لبریز - آینه ای برای وسوسه کردن ستاره اول به لرزه
[ترجمه ترگمان]یک سطل آب که هنوز پر بود از آن بود که یک ستاره را به یک لرزش تبدیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They filled their pail and container, and started the return journey.
[ترجمه گوگل]سطل و ظرف خود را پر کردند و سفر بازگشت را آغاز کردند
[ترجمه ترگمان]سطل و container را پر کردند و سفر بازگشت را آغاز کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A pail of cold water for washing was set on the floor so that performers had to bend over to use it.
[ترجمه گوگل]یک سطل آب سرد برای شست و شو روی زمین گذاشته شده بود تا اجراکنندگان برای استفاده از آن خم شوند
[ترجمه ترگمان]یک سطل آب سرد برای شستن روی زمین چیده شده بود تا اجرا کنندگان مجبور به خم شدن برای استفاده از آن شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سطل (اسم)
bail, kit, bucket, pail

دلو (اسم)
bucket, pail

سطل چوبی (اسم)
pail, noggin

انگلیسی به انگلیسی

• bucket
a pail is a bucket made of metal or wood; an old-fashioned word.

پیشنهاد کاربران

pail 2 ( n )
pail
pail 1 ( n ) ( peɪl ) ( also bucket ) =an open container with a handle, used for carrying or holding liquids, sand, etc.
pail
سطل یا دلو
درس خواندن، مانند پر کردن یک سطل نیست، بلکه مانند روشن بودن اتش است
Samsung pail and shovel
مثل سطل و بیل
سطل
دلو که در لهجه بعضی از عزیزان هموطن لر، دول هم گفته می شود که همان دلو است که در متون کهن ادبی فارسی هم یافت می شود
کله دلو کرد آن پسندیده کیش
چو حبل اندر آن بست دستار خویش
سعدی عزیز
سطل . مثل سطل شیر

بپرس