تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تایپیست ( کسی که شغلش تایپ کردن متن با استفاده از ماشین تحریر یا کامپیوتر است ) اسم. The company hired a typist to transcribe the meeting notes

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اتاقک ( فضای کاری کوچک و نیمه محصور که با پارتیشن از فضاهای دیگر جدا شده است ) اسم. I work in a cubicle in a large office جایگاه - فرم غیررسمی My ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هدست ( هدفونی که دارای میکروفون باشد، معمولاً برای مکالمه تلفنی یا بازی های کامپیوتری استفاده می شود ) اسم. I use a headset for online meetings گو ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

تلفنخانه، مرکز تلفن ( سیستمی که در گذشته برای اتصال دستی تماس های تلفنی استفاده می شد و شامل یک تابلوی بزرگ با سوکت و سیم بود ) اسم. The old buildi ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اپراتور تلفنخانه/تلفنچی ( کسی که در گذشته وظیفه اتصال تماس های تلفنی را به صورت دستی با استفاده از یک تابلوی بزرگ پر از سوکت و سیم بر عهده داشت ) اسم ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیل مکانیکی ( ماشین سنگین ساختمانی دارای یک بازوی مفصلی با بیل در انتها برای حفاری ) اسم. The backhoe dug a trench for the new pipes

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بولدوزر ( ماشین سنگین راه سازی با تیغه بزرگ در جلو برای جابجایی خاک، شن، و آوار ) اسم. The bulldozer cleared the land for the new road ( به طور غ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مخلوط کن سیمان، میکسر بتن، بتونیر، ملات ساز ( دستگاهی که برای مخلوط کردن سیمان، شن، ماسه و آب برای تولید بتن استفاده می شود ) اسم. The construction ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مانع، سنگر، سد ( چیزی که برای جلوگیری از عبور یا ایجاد مانع در مسیر قرار داده می شود ) اسم. The protesters built a barricade across the road مسدود ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عملیات راه سازی ( کارهای مربوط به ساخت، تعمیر، یا نگهداری جاده ها و خیابان ها ) اسم. Roadwork is causing delays on the highway راه بندان ( به طور ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بالابر ( نوعی بالابر مفصلی یا تلسکوپی که برای دسترسی به ارتفاعات استفاده می شود، در اصل برای چیدن میوه طراحی شده ) اسم. They used a cherry picker t ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لاینزمن ( در ورزش هایی مانند فوتبال، تنیس، هاکی و غیره، کمک داوری که در کنار خط طولی زمین قرار می گیرد و وظیفه دارد اوت شدن توپ، آفساید و غیره را تشخ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کارگر ساختمانی / عمله ( کسی که در کارهای فیزیکی ساخت و ساز ساختمان ها، جاده ها و غیره مشغول است ) اسم. The construction worker wore a hard hat and ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

بنیاد، پی، شالوده ( بخش زیرین و اصلی یک ساختمان که وزن آن را تحمل می کند ) اسم. The house has a strong concrete foundation پایه، اساس، بنیان ( چیز ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

سیمان ( ماده ای پودری که با آب مخلوط شده و برای چسباندن مصالح ساختمانی به کار می رود ) اسم. They used cement to bind the bricks together محکم کردن ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پله ( یکی از میله های افقی نردبان یا صندلی ) اسم. He climbed up the ladder, one rung at a time میله ( هر میله یا چوب افقی که به عنوان تکیه گاه یا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داربست ( سازه ای موقت از جنس فلز یا چوب که کارگران برای کار در ارتفاع از آن استفاده می کنند ) اسم. The workers assembled the scaffolding around the ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

بافرینگ ( وقفه در پخش ویدیو یا صدا به دلیل بارگیری نشدن کامل اطلاعات ) اسم. The constant buffering made it impossible to watch the movie میانگیری ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سازنده ( کسی که ساختمان می سازد، معمولاً به عنوان شغل ) اسم. The builder constructed a beautiful house on the hill بساز و بفروش ( کسی که خانه ها ی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نقشه ( طرح کلی و اولیه یک ساختمان یا سازه ) اسم The architect showed us the blueprint for the new library طرح کلی ( برنامه یا ایده ای که نشان می ده ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سطح ( مقدار، اندازه، درجه چیزی ) : اسم Example: The water level in the reservoir is low تراز ( مسطح، هموار، بدون شیب ) : صفت Example: Make sure th ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تخته پوش ( تکه های نازک و مسطح چوب، تخته سنگ، یا مواد دیگر که برای پوشاندن سقف یا دیوار به کار می روند و معمولاً روی هم قرار می گیرند ) : اسم Exampl ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تیر شیب دار سقف ( یکی از تیرهای شیب داری که از لبه ی پایینی سقف تا نوک آن کشیده شده و به عنوان تکیه گاه تخته ها یا پوشش سقف عمل می کند ) : اسم Examp ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محل ساخت و ساز/ کارگاه ساختمانی ( مکانی که در آن چیزی مانند ساختمان، جاده، پل و غیره در حال ساخته شدن است ) : اسم Example: Hard hats must be worn on ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آغل ( محوطه محصور برای نگهداری اسب، گاو و غیره ) : اسم Example: The horses were kept in the corral overnight جمع کردن و محصور کردن ( حیوانات یا افر ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

آخور ( ظرف دراز و کم عمق برای غذا یا آب دادن به حیوانات ) : اسم Example: The pigs were feeding from a wooden trough تشتک ( هر چیز دراز و U شکل ) : ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گاوچران زن ( زنی که گاوها را در مزرعه پرورش می دهد و معمولاً سوار بر اسب است ) : اسم Example: The cowgirl lassoed the calf with ease زن شجاع و ماجر ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

کابوی ( چوپان گاو ) : اسم Example: The cowboy rode his horse across the open range گاوچران ( کسی که گاوها را در مزرعه پرورش می دهد و معمولا سوار بر ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گله ( گروه بزرگی از حیوانات وحشی یا اهلی، معمولاً از یک نوع، که با هم زندگی می کنند یا نگهداری می شوند ) - اسم Example: A herd of elephants crossed ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

گاو ( به طور کلی، شامل گاو نر، گاو ماده و گوساله ) - اسم جمع Example: The farmer raised cattle for beef and dairy دام ( در برخی متون قدیمی تر یا تخ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گله گاو ( مجموعه ای از گاوها که در کنار هم نگهداری یا حرکت می کنند ) - اسم Example: A large herd of cattle grazed in the pasture

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترکیب کردن ( مخلوط کردن دو یا چند چیز ) - فعل Example: You can combine oil and vinegar to make a salad dressing یکی کردن ( متحد کردن چند چیز ) - فع ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مزرعه گندم ( زمین زراعی وسیعی که در آن گندم کشت می شود ) - اسم Example: The children ran through the golden wheat field کشتزار گندم ( زمینی که در آن ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چنگک ( برای بلند کردن و پرت کردن یونجه و کاه ) - اسم Example: The farmer used a pitchfork to move the hay چنگال ( در موسیقی، وسیله ای فلزی که با ضرب ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بسته علوفه ( دسته ای از علف خشک شده که به شکل مکعب یا استوانه بسته بندی شده ) اسم The farmer stacked the bales of hay in the barn عدل یونجه ( یک بس ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دام ( حیوانات اهلی که در مزرعه برای استفاده تجاری پرورش داده می شوند ) اسم The farm raises a variety of livestock, including cattle, sheep, and pigs ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مزرعه گندم ( مزرعه ای که در آن گندم کشت می شود ) اسم They grow wheat on their wheat farm in Kansas

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گاو شیری ( گاوی که برای تولید شیر پرورش داده می شه ) اسم Holstein is a popular breed of dairy cow

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

چراگاه ( زمینی پوشیده از علف که دام ها در اون می چرند ) اسم The cows were grazing in the pasture مرتع ( زمین چمن برای چرا ) اسم They have large pa ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سیلو ( سازه ای بلند و استوانه ای برای ذخیره علوفه، غلات و غیره ) اسم The farmer stored the corn in a silo مخزن ( جایی برای نگه داری غلات ) اسم Gov ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درخت میوه ( درختی که میوه خوراکی تولید می کنه ) اسم We have several fruit trees in our garden, including apple, pear, and cherry trees مراحل رشد در ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گاوداری ( مزرعه ای که در آن گاوهای شیری پرورش داده می شوند و شیر تولید می شود ) اسم He grew up on a dairy farm دامداری ( مزرعه پرورش گاو شیری ) W ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

لبنیات ( محصولات تهیه شده از شیر، مانند شیر، کره، پنیر، ماست ) اسم ( معمولاً به صورت جمع ) I need to buy some dairy products at the store لبنیاتی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مزرعه ( بزرگ ) ( مزرعه ای وسیع، به ویژه برای پرورش گاو، گوسفند یا اسب ) اسم He lives on a cattle ranch in Texas دامداری ( محل پرورش حیوانات ) He ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کشاورزی ( فعالیت کشت و زرع زمین و/یا پرورش حیوانات ) اسم Farming is an important industry in many countries زراعت ( کشت و کار زمین ) اسم He comes ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گازوئیل ( سوختی که در موتورهای دیزل استفاده می شود ) اسم I need to fill up my truck with diesel fuel سوخت دیزل ( نام دیگر گازوئیل ) اسم The price ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

سوخت ( ماده ای که برای تولید گرما یا نیرو سوزانده یا مصرف می شه ) اسم Wood, coal, and oil are all fuels سوخت رسانی کردن ( تامین سوخت برای چیزی ) فع ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیزل ( نوعی موتور درون سوز که در آن احتراق بر اثر تراکم هوا ایجاد می شه ) اسم Trucks and buses often have diesel engines گازوئیل ( سوخت مورد استفاد ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روغن موتور ( روغنی که برای روانکاری موتورهای درون سوز استفاده می شه ) اسم You should change your car's motor oil regularly

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برق ( نوعی انرژی حاصل از جریان بارهای الکتریکی ) اسم The electricity went out during the storm الکتریسیته ( مطالعه پدیده های الکتریکی ) اسم He stu ...