پیشنهادهای Bryan Fury (٩,٣٩٨)
بازیکن بیس سوم ( بازیکن بیسبال در بیس سوم ) / اسم The third baseman fielded the ground ball بیس سومی ( پست بازیکن در بیسبال ) / اسم She plays third ...
شورت استاپ ( بازیکن بیسبال بین بیس دوم و سوم ) / اسم The shortstop made a diving catch
بازیکن راست زمین ( بازیکن بیسبال در سمت راست زمین ) / اسم The right fielder threw the ball to home plate راست زنِ بیرونی ( پست بازیکن در بیسبال ) / ...
بازیکن وسط زمین ( بازیکن بیسبال در مرکز زمین ) / اسم The center fielder has a strong arm
زمین بیسبال ( زمین لوزی شکل بیسبال ) / اسم They ran around the baseball diamond
بازیکن چپ زمین ( بازیکن بیسبال در سمت چپ زمین ) / اسم The left fielder caught the fly ball چپ زنِ بیرونی ( پست بازیکن در بیسبال ) / اسم He plays lef ...
زمین بازی ( زمین مخصوص ورزش های توپی ) / اسم The kids played on the ballfield میدان بازی ( محوطه بازی با توپ ) / اسم They met at the ballfield after ...
توپ فوتبال ( توپ مخصوص بازی فوتبال ) / اسم He kicked the soccer ball
دروازه ( محل ورود توپ برای امتیاز ) / اسم The ball went into the goal گل ( زدن توپ به دروازه ) / اسم He scored a goal هدف ( مقصود و مقصدی که دنبال ...
دروازه بان ( بازیکن محافظ دروازه ) / اسم The goalie blocked the shot گلر ( محافظ دروازه در ورزش ) / اسم He's a great goalie
والیبال ( ورزشی توپی با دو تیم ) / اسم They play volleyball on the beach توپ والیبال ( توپ مخصوص بازی والیبال ) / اسم She spiked the volleyball
پاس گول زننده ( حرکت نمایشی برای فریب حریف در بازی های ورزشی توپی ) / اسم The player used a fake pass before shooting
عقب نشینی کردن ( حرکت ناگهانی از ترس یا درد ) / فعل He flinched when he saw the needle جا خوردن ( تکان خوردن ناخودآگاه ) / فعل She flinched at the l ...
تخته پشتی ( تخته پشت حلقه بسکتبال ) / اسم The ball bounced off the backboard تخته نگهدارنده ( تخته برای ثابت نگه داشتن چیزی ) / اسم They used a back ...
چوب هاکی ( چوب مخصوص بازی هاکی ) / اسم He gripped his hockey stick چوب بازی هاکی ( وسیله بازی هاکی ) / اسم She swung her hockey stick at the puck
گوی ( توپ مخصوص هاکی روی یخ ) / اسم The player hit the puck پاک ( شخصیت افسانه ای شیطان و بازیگوش ) / اسم Puck is a mischievous character
محافظ صورت ( وسیله ای برای محافظت از صورت ) / اسم He wore a face guard while playing hockey نقاب محافظ ( پوششی برای جلوگیری از آسیب به صورت ) / اسم ...
چوب لاکراس ( چوب مخصوص بازی لاکراس ) / اسم He held his lacrosse stick tightly راکت لاکراس ( وسیله ی بازی لاکراس ) / اسم She swung her lacrosse stick
لاکراس ( ورزشی با چوب و توپ مخصوص ) / اسم They play lacrosse on the field بازی لاکراس ( مسابقه لاکراس ) / اسم He watched the lacrosse game
عضو لیگ ( بازیکن یا عضو یک لیگ ورزشی ) / اسم He's a major league leaguer لیگ باز ( کسی که در لیگ بازی می کند ) / اسم She's a talented leaguer
سافت بال ( ورزشی شبیه بیسبال با توپ نرم تر و بزرگ تر ) / اسم They play softball in the park توپ سافت بال ( توپ مخصوص بازی سافت بال ) / اسم She threw ...
بیسبال خردسالان ( مسابقات بیسبال رده سنی پایین ) / اسم They play in a Little League baseball team
زننده توپ ( بازیکن زننده توپ در بیسبال یا کریکت ) / اسم The batter stepped up to the plate خمیرابه ( مخلوط مایع آرد و تخم مرغ و غیره ) / اسم She pre ...
دستکشِ دروازه بان ( دستکش مخصوص دروازه بان بیسبال ) / اسم The catcher caught the ball in his catcher's mitt دستکشِ گیرنده ( دستکش بزرگ برای بازیکن گ ...
کلاه ایمنیِ ضربه زنی ( کلاه محافظ برای زننده توپ در بیسبال ) / اسم The batter put on his batting helmet کلاهخودِ زننده توپ ( محافظ سر برای بازیکن زن ...
ماسکِ دروازه بان ( محافظ صورت دروازه بان بیسبال ) / اسم The catcher put on his catcher's mask نقابِ گیرنده ( پوشش صورت برای بازیکن گیرنده توپ ) / اس ...
دروازه بان / گیرنده توپ / توپ گیر ( در بیسبال، بازیکن پشت سر زننده توپ ) / اسم The catcher signaled the pitch گیرنده ( کسی یا چیزی که می گیرد ) / اس ...
داور ( قاضی مسابقه ورزشی ) / اسم The umpire made a controversial call داوری کردن ( قضاوت کردن در مسابقه ) / فعل He was asked to umpire the match
ورزش های گروهی ( ورزش هایی که به صورت تیمی انجام می شوند ) / اسم Team sports build cooperation ورزش های تیمی ( فعالیت های ورزشی چند نفره ) / اسم He ...
یخدان ( جعبه خنک نگهدارنده ) / اسم We packed the cooler with drinks کلمن ( وسیله ای برای خنک نگه داشتن ) / اسم Bring the cooler to the beach خنک کن ...
لوسیون ضد آفتاب ( کرم یا لوسیون برای محافظت در برابر آفتاب ) / اسم Apply suntan lotion before going out لوسیون برنزه کننده ( لوسیون برای کمک به برنز ...
کپسول غواصی ( محفظه هوای زیر آب ) / اسم She carried her scuba tank سیلندر غواصی ( مخزن هوای فشرده برای غواصی ) / اسم The scuba tank was full
لباس غواصی ( لباس چسبان برای حفظ دما در آب ) / اسم He put on his wet suit
لوله تنفس زیر آب ( وسیله تنفس در سطح آب ) / اسم He used a snorkel to see the fish اسنورکل ( لوله مخصوص تنفس در غواصی سطحی ) / اسم She put on her mas ...
شلوارک شنا ( شلوارک مخصوص شنای مردانه ) / اسم He put on his bathing trunks مایو شنای مردانه ( پوشش شنای مردانه ) / اسم I need new bathing trunks
تخته شنا ( وسیله کمکی برای شنا ) / اسم She used a kickboard to practice
شناگر ( کسی که شنا می کند ) / اسم She is a strong swimmer شناکننده ( فردی که در حال شنا است ) / اسم The swimmers entered the pool
تخته موج سواری ( تخته مخصوص موج سواری ) / اسم He waxed his surfboard
تشک بادی ( تشکی که با هوا پر می شود ) / اسم We inflated the air mattress تشک روی آب ( تشک بادی برای استفاده روی آب ) / اسم They floated on air mattr ...
دونده ( کسی که می دود ) / اسم She is a fast runner دَوَنده ( شخصی که در حال دویدن است ) / اسم The runners passed the finish line مسابقه دهنده ( شرک ...
چتر ساحلی ( چتر بزرگ برای سایه در ساحل ) / اسم We set up our beach umbrella سایبان ساحلی ( چتری برای ایجاد سایه ) / اسم They sat under the beach umb ...
صندلی ساحلی ( صندلی تاشو برای ساحل ) / اسم Let's bring our beach chairs صندلی کنار ساحل ( صندلی مخصوص استراحت در ساحل ) / اسم He relaxed in a beach ...
آفتاب گیر ( کسی که حمام آفتاب می گیرد ) / اسم The beach was full of sunbathers حمام آفتاب گیرنده ( فرد در حال آفتاب گرفتن ) / اسم Sunbathers should ...
مایو ( لباس شنا ) / اسم She wore a new bathing suit لباس شنا ( پوشش کلی برای شنا ) / اسم Pack your bathing suit for the trip - - - - - - - - - - - ...
سطل ( ظرف استوانه ای معمولا دسته دار ) / اسم Fill the pail with water دلو ( معادل قدیمی تر سطل ) / اسم He carried a pail of milk واحد اندازه گیری ( ...
حوله ساحلی ( حوله بزرگ برای استفاده در ساحل ) / اسم I need a beach towel زیرانداز ساحلی ( حوله ای که به عنوان زیرانداز استفاده میشه ) / اسم We sprea ...
فریزبی ( بشقاب پرنده اسباب بازی ) / اسم We played Frisbee in the park بشقاب پرنده ( به طور کلی ) / اسم He threw the Frisbee to his dog
تپه شنی ( تپه ای از شن که توسط باد ایجاد می شود ) / اسم We climbed the sand dunes تل ماسه ( به طور کلی ) / اسم The sand dunes stretched for miles
عارضهٔ زمین ( شکل طبیعی سطح زمین مانند کوه، دره و غیره ) / اسم Mountains and valleys are landforms شکل زمین ( به طور کلی ) / اسم The landform of thi ...
قایق نجات ( وسیله کوچک برای مواقع اضطراری ) / اسم The ship had several life boats کشتی نجات ( بزرگ تر از قایق ) / اسم they survived in a lifeboat un ...