electronic

/əˌlekˈtrɑːnɪk//ˌɪlekˈtrɒnɪk/

معنی: الکترونیکی
معانی دیگر: (وابسته به الکترون یا نیروی آن یا ابزاری که با الکترون کار می کنند) الکترونی، دارای بخش های الکترونی، (وابسته به علم الکترونیک) الکترون شناسی، الکترون شناسانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: electronically (adv.)
(1) تعریف: of or relating to devices, circuits, or systems based on electronics.

(2) تعریف: relating to electrons.

جمله های نمونه

1. electronic bugging devices
وسایل الکترونیکی استراق سمع (سخن دزدی)

2. electronic circuitry
مداربندی الکترونیک

3. electronic keyboard
(کامپیوتر) صفحه کلید الکترونیکی

4. electronic publishing
نشر کامپیوتری،نشر الکترونیکی

5. an electronic monitor
مانیتور الکترونیکی

6. Father needs a new electronic shaver.
[ترجمه گوگل]پدر به یک ماشین اصلاح الکترونیکی جدید نیاز دارد
[ترجمه ترگمان] پدر یه پیغام الکترونیکی جدید نیاز داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This radar is operated by an electronic pulse.
[ترجمه گوگل]این رادار توسط یک پالس الکترونیکی کار می کند
[ترجمه ترگمان]این رادار توسط یک پالس الکترونیکی اداره می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The police use electronic tags to monitor the whereabouts of young offenders on probation.
[ترجمه گوگل]پلیس از برچسب های الکترونیکی برای نظارت بر محل اختفای مجرمان جوان در شرایط آزمایشی استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]پلیس از برچسب های الکترونیکی برای نظارت بر محل نگهداری مجرمان جوان در دوره مشروط استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Unprecedented change has been the keynote of the electronic revolution.
[ترجمه گوگل]تغییر بی سابقه کلید اصلی انقلاب الکترونیکی بوده است
[ترجمه ترگمان]این تغییر بی سابقه، آغاز انقلاب الکترونیکی بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Electronic ticketing now allows customers to buy airline seats over the phone.
[ترجمه گوگل]اکنون خرید بلیط الکترونیکی به مشتریان این امکان را می دهد که از طریق تلفن صندلی های هواپیمایی بخرند
[ترجمه ترگمان]این شرکت اکنون به مشتریان اجازه می دهد تا صندلی های خطوط هوایی را از طریق تلفن خریداری کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It was a seamless procession of wonderful electronic music.
[ترجمه گوگل]این یک صف یکپارچه از موسیقی الکترونیک فوق العاده بود
[ترجمه ترگمان]این یک حرکت یکپارچه از موسیقی الکترونیکی عالی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This dictionary is available in electronic form.
[ترجمه گوگل]این فرهنگ لغت به صورت الکترونیکی موجود است
[ترجمه ترگمان]این فرهنگ لغت در فرم الکترونیک موجود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. All the royal cars are fitted with electronic homing devices.
[ترجمه گوگل]تمام خودروهای سلطنتی مجهز به دستگاه‌های خانگی الکترونیکی هستند
[ترجمه ترگمان]همه اتومبیل های سلطنتی مجهز به وسایل homing الکترونیکی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The firm uses electronic filters to prevent workers from accessing the Internet.
[ترجمه گوگل]این شرکت از فیلترهای الکترونیکی برای جلوگیری از دسترسی کارگران به اینترنت استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]این شرکت از فیلتر الکترونیکی برای جلوگیری از دسترسی کارگران به اینترنت استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Electronic organs are much smaller and cheaper than pipe organs.
[ترجمه گوگل]اندام های الکترونیکی بسیار کوچکتر و ارزان تر از اندام های لوله ای هستند
[ترجمه ترگمان]ارگان های الکترونیکی بسیار کوچک تر و ارزان تر از اندام های لوله هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The identity cards are examined by an electronic scanner.
[ترجمه گوگل]شناسنامه ها توسط اسکنر الکترونیکی بررسی می شوند
[ترجمه ترگمان]کارت های شناسایی توسط یک اسکنر الکترونیکی بررسی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

الکترونیکی (صفت)
electronic

تخصصی

[کامپیوتر] الکترونیکی .
[برق و الکترونیک] الکترونیکی اشاره به وسیله ،قطعه، محصول، مدار، یا سیستمی که عملکرد آن به مدارهای الکترونیکی درون آن بستگی دارد. - الکترونیک
[نساجی] الکترونی

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to electronics; of or pertaining to electrons
an electronic device has transistors, silicon chips, or valves which control and change the electric current passing through it.
an electronic process involves the use of electronic devices.
electronics is the technology of using transistors, silicon chips, or valves to make radios, televisions, and computers.
electronics also refers to the equipment that consists of electronic devices.

پیشنهاد کاربران

الکترونیکی
مثال: My phone is an electronic device.
تلفن من یک دستگاه الکترونیکی است.
عجمنده کم بود، ایرزاد هم اضافه شد. خدایا شکرت
electronic
آدِرَخشینه
electron
آدِرَخش
الکترونیکی = آدِرَخشینِگی
❶ آسروژیک ( asrōʒik )
آسرو ( الکتریک ) اژ ( ōʒ ) ( بسته ی ِ انرژیِ کوانتومی ) یک ( پسوند پوییده نامساز [اسم مفعول ساز] )
❷ ویروژیک ( virōʒik )
ویرو ( الکتریک ) اژ ( ōʒ ) ( بسته ی ِ انرژیِ کوانتومی ) یک ( پسوند پوییده نامساز [اسم مفعول ساز] )
...
[مشاهده متن کامل]

❸ کهربوژیک ( kəhrobōʒik )
کهرُب ( الکتریک ) اژ ( ōʒ ) ( بسته ی ِ انرژیِ کوانتومی ) یک ( پسوند پوییده نامساز [اسم مفعول ساز] )

الکترونی
electronic ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: الکترونیکی
تعریف: حرف اول واژۀ electronic که در ترکیبات گوناگونی به کار می رود و در این ترکیبات عموماً به معنی وابسته به اینترنت یا مخابرات است|||متـ . ای ـ - e
الکترونیک
Something that it work with electron
لوازم برقی

بپرس