پیشنهادهای Sm (١,٦٣٦)
سیاه و اسود، سبز تیره خام ، نارس، ناپخته، آبکند ، ابخوست، آبراه، خمیده، کوژ،
دختر زشت روی کوتاه قامت، دختر سیه چرده نازیبا
ابلق ، ، پیسه ، دو رخ، دو چهره، ، مزور ، ریاکار، ناسازگار در حرف و عمل، دو سو، منافق، دو زبان ، دودل، ذو الوجهین، بیگانه، مکار،
سنگدلی، بی رحمی، بیمروتی، نامهربانی،
سنگ دل، بیرحم، بی مروت، ناجوانمرد، بی شفقت، نامهربان،
زاهد ، عابد، پارسا، منزوی، تنهایی طلب،
راضی شدن به قضا و قدر، پذیرفتن سرنوشت
با راه، سر به راه، متواضع، پند پذیر، نصیحت پذیر، اندرز پذیر، عاقل و بالغ، دانا
دکان کوچک، دکانچه ، سکوی بلند و برآمده، حصار و ستون دُکّه =بند و زندان و محبس به ره بر یکی دکه دیدم بلند تنی چند مسکین بر او پای بند
سیاه، شهر ، بدان علت که از دور سیاه به نظر میرسد شهر حبش غریب آمدم در سواد حبش دل از دهر فارغ سر از عیش خوش
اضافه تشبیهی، اجل به باد تشبیه شده مرگ در این باغ سروی نیامد بلند که باد اجل بیخش از بن نکند
نیست و نابود کردن، از جا کندن ، معدوم کردن خراب و ویران کردن
ریشه کن کردن، نیست و نابود کردن معدوم کردن، ویران و خراب کردن
تصویر کردن، نوشتن، نگاشتن، آفریدن، پدید اوردن، خلق کردن ، صورت بخشیدن
دعا کردن، اظهار عجز و ناتوانی کردن، طلب یاری و دستگیری کردن
میانجی، پایمرد، داور، #نقیض کرانجی
روشن شدن
آشکار کننده امری شگفت ، نمودن عجایب
بی سابقه، بی پیشینه، سرِ مایهٔ گوهران این چهار بر آورده بی رنج و بی روزگار
جلوه گر شدن، اشکار شدن، پدید امدن، بلند مرتبه شدن ، برخاستن ، قامت کشیدن، رستن، روییدن، پای گرفتن. در این باغ سروی نیامد بلند که باد اجل بیخش از ...
بالا رفتن، بلند شدن، برخاستن، شکوه و بلندی یافتن، مشهور نامی شدن ارتقا یافتن و پیشرفت کردن
سرگشته، پریشان، گیج
آنکه ظاهر و رفتاری چون دیوانگان دارد، سودایی ، خیالباف ، دیوانه مزاج، کالیوه روی،
پرهیزگار، پاکدامن، متقی،
نهان شدن، پست شدن، غرق شدن، درون شدن، پایین شدن مردن ، درگذشتن، فوت کردن فرو رفت جم را یکی نازنین کفن کرد چون کرمش ابریشمین
پرده ای است همرنگ محیط برای استتار شکارچی از چشم شکار
دک �dok�زدن، ایستادن و توقف کردن لحظه ای
زبان بدن
تن گفتار
رستن و روییدن، اشکار و پیدا شدن، مشهور و نامی شدن، خودنمایی کردن،
برداشتن، بلند کردن، بالا آوردن به چنگ آوردن، تحصیل کردن، نزدیک آوردن ، در کنار آوردن، پیش آوردن سر فرا گوش من آورد و به آواز حزین گفت ای عاشق دیرینه ...
پیش رفتن، نزدیک شدن، جوانی فرا رفت کای پیرمرد چه در کنج حسرت نشینی به درد؟
فُندُق، کاروانسرا، رباط در فُندُق نو بُوَد دکانش / صد گوزِ دو مغز در دهانش
به فریاد آمدن، گله و شکایت کردن، اگر مرده مسکین زبان داشتی بفریاد و زاری فغان داشتی
شاید بتوان گفت برنامه ریزی برای تک تک لحظات و بر روی هر لحظه حساب باز کردن، محاسبه کردن زمان، غنیمت شمردن، سود بردن، قدر وقت را دانستن،
نشاب، نبال، تیرانداز، قناص، سنگ انداز، تیرگر،
به فریاد و فغان آوردن، وادار به ناله و زاری و گله شکایت کردن، به جوشش وادار کردن، عاجز کردن اگر باد سرد نفس نگذرد تف معده جان در خروش آورد
خوش ترکیب، خوش ریخت، نیک چهره درون تا بود قابل شرب و اکل بدن تازه روی است و پاکیزه شکل
نبرد، ستیز، مقابله ز پیش خطر تا توانی گریز ولیکن مکن با قضا پنجه تیز
کمند ، ریسمان بلند ، دستبند و پابند چرمی به جای آور، ای خام، شکر خدای که چون ما نه ای� خام� بر دست و پای
جامه چرمی، پوستین برهنه تنی یک درم وام کرد تن خویش را کسوتی خام کرد
کسی که جامه پارسایی به تن دارد مزور، ریاکار، دورو، شیاد، غدار، مکار، فریبکار، حیله گر به نزدیک من شبرو راهزن به از فاسق پارسا پیرهن
عامل، فاعل، کنشگر، کننده، پوینده، انجام دهنده کار
کار انجام ، انجام دهنده کار
نغمه های سوزناک و کم و بیش حماسی که معمولاً زنهای قبیله ای در عزای کسان و به ویژه جوانهای مقتول در جنگها می خواندند.
توشمال ، سرنا دهل است و به چم مهتر
گریه و زاری برای مردگان
ریخت درست این واژه �ایار� به چم یاریگر و یاری رسان است
این واژه دیگرگون آب رام ( آو رام ) او رام, به چم یکجا شدن و ارامیدن آب است و جای گرد آمدن آب ( پندام ) است
کند رو ، کند رفتار، اهسته رو ، سست قدم، ، سست پا، ناتوان، عاجز، علیل، پیر،