پیشنهادهای Sm (١,٦٠٦)
برداشتن، بلند کردن، بالا آوردن به چنگ آوردن، تحصیل کردن، نزدیک آوردن ، در کنار آوردن، پیش آوردن سر فرا گوش من آورد و به آواز حزین گفت ای عاشق دیرینه ...
پیش رفتن، نزدیک شدن، جوانی فرا رفت کای پیرمرد چه در کنج حسرت نشینی به درد؟
فُندُق، کاروانسرا، رباط در فُندُق نو بُوَد دکانش / صد گوزِ دو مغز در دهانش
به فریاد آمدن، گله و شکایت کردن، اگر مرده مسکین زبان داشتی بفریاد و زاری فغان داشتی
شاید بتوان گفت برنامه ریزی برای تک تک لحظات و بر روی هر لحظه حساب باز کردن، محاسبه کردن زمان، غنیمت شمردن، سود بردن، قدر وقت را دانستن،
نشاب، نبال، تیرانداز، قناص، سنگ انداز، تیرگر،
به فریاد و فغان آوردن، وادار به ناله و زاری و گله شکایت کردن، به جوشش وادار کردن، عاجز کردن اگر باد سرد نفس نگذرد تف معده جان در خروش آورد
خوش ترکیب، خوش ریخت، نیک چهره درون تا بود قابل شرب و اکل بدن تازه روی است و پاکیزه شکل
نبرد، ستیز، مقابله ز پیش خطر تا توانی گریز ولیکن مکن با قضا پنجه تیز
کمند ، ریسمان بلند ، دستبند و پابند چرمی به جای آور، ای خام، شکر خدای که چون ما نه ای� خام� بر دست و پای
جامه چرمی، پوستین برهنه تنی یک درم وام کرد تن خویش را کسوتی خام کرد
کسی که جامه پارسایی به تن دارد مزور، ریاکار، دورو، شیاد، غدار، مکار، فریبکار، حیله گر به نزدیک من شبرو راهزن به از فاسق پارسا پیرهن
عامل، فاعل، کنشگر، کننده، پوینده، انجام دهنده کار
کار انجام ، انجام دهنده کار
نغمه های سوزناک و کم و بیش حماسی که معمولاً زنهای قبیله ای در عزای کسان و به ویژه جوانهای مقتول در جنگها می خواندند.
توشمال ، سرنا دهل است و به چم مهتر
گریه و زاری برای مردگان
ریخت درست این واژه �ایار� به چم یاریگر و یاری رسان است
این واژه دیگرگون آب رام ( آو رام ) او رام, به چم یکجا شدن و ارامیدن آب است و جای گرد آمدن آب ( پندام ) است
کند رو ، کند رفتار، اهسته رو ، سست قدم، ، سست پا، ناتوان، عاجز، علیل، پیر،
شناسنده احسان و نیکی ، شکرگزار، سپاسگذار، قدر دان ، قدر شناس، حق شناس ، سپاسدار خردمند طبعان منت شناس بدوزند نعمت به میخ سپاس
شرم و حیا کردن
سکوت و خاموشی و صبر پیشه کردن ، زبان به دندان گرفتن ، پرهیز از سخن گفتن، شنیدن و گوش دادن، زبان درکش ای مرد بسیار دان که فردا قلم نیست بر بی زبان گ ...
اندازه نگه داشتن، صبر و بردباری پیشه کردن، خود داری و پرهیز کردن، کنج عافیت گزیدن، مصلحت اختیار کردن، اشارتی است به سکوت و خاموشی اگر پای در دامن آری ...
خیزش و جابجایی، عیب و نقص، ، کاهش و کمبود در اصطلاح عروض به این معنی است که بحر عروضی سالم نباشد و در افاعیل آن کمبودی پدید آید. چو دشمن که در شعر ...
نو آوری، پدید و پیدا آوردن،
آفرینش ، ساخت، خل، ابداع، هنر ، نیکویی، خوبی، دست ، ید، قدرت ، خواست ، مشیت نه مر خلق را صنع باری سرشت؟ سیاه و سپید آمد و خوب و زشت
اول هدف نرگس نشاب نه دل بود کج کنج کمان آمد و تیرش به خطا رفت
تیری که دور از هدف افتاد ، تیر خطا
رواج دادن، تجلی دادن، ، رسوا وفاش و آشکار نمو دن، علم کردن، انگشت نما کردن، بزرگ نمودن، اشاره گر شدن ، یاداوری کردن، یاد اور شدن نه یک عیب او را بر ا ...
گرفتن، رام کردن، فرمان بردار کردن ، مطیع و منقاد کردن، بنده خود کردن ، دست درازی کردن، به دست آوردن ، دخالت کردن، ورود کردن ، فتح کردن ، گشودن، خرد ک ...
در اصل به معنی دگرگونی و برگرداندن است
اجرای مجازات های شرعی نسبت به جرم هاست . مثل اجرای حکم شلاق
خذ ما صفا: ناظر است به این حدیث �خذ من الدهر ما صفا، و من العیش ما کفی ودع الظلم و الجفا، فان العمر قصیر، و الناقد بصیر� از روزگار هر آنچه پاک باشد ب ...
متدین، خداشناس، عابد،
در تنگنا قرار دادن، محاصره کردن، عاجز کردن،
محاصره کردن، زندانی کردن، تحریم کردن،
محاصره کردن، زندانی کردن، در تنگنا قرار دادن
حرکت لشکر، ارایش لشکر،
لشکرکشی، قشون کشی، گرداوری لشکر
گرد آوری لشکر، لشکرکشی، قشون کشی،
توانایی وقدرت، استطاعت، بضاعت، مال، مکنت، کسی گفت می دانمت دسترس کز این خانه بهتر کنی، گفت بس
ستمدیده، رنج کشیده، صبور، شکیبا، ظلم دیده
ستم کش ، درد آزمای، مظلوم
سخن شایسته، سخن قابل پذیرش، سخن قابل درک، گفتار موجه
پشت دادن
مایوس ، نومید، فرومانده، درمانده کنایه از ، کلان سال، معمر، فرتوت، مسن، سالخورده به موسی، کهن عمر کوته امید سرش کرد چون دست موسی سپید
تیغ سرتراشی ، استره، به موسی، کهن عمر کوته امید سرش کرد چون دست موسی سپید
شناخته ، نامی
روزی رسان، صاحب روزی، مقسم