پیشنهادهای Sm (١,٦٠٦)
کنایه از رنگ سبز پوشیدن
لت ، چپه، تس، کشیده، تپانچه، چک، تو گوشی، کاج
ناپسند، نکوهیده، بیزارشده، ازچشم افتاده، گجستک ، رانده، مردود، مطرود، نفرت انگیز
ترسناک ، هول آور ، وحشتناک
حیرت زده و سرگشته
حیران و سراسیمه و وحشت زده شدن ، ترسیدن، به جایی که دهشت خورند انبیا تو عذر گنه را چه داری بیا.
البته استعاره از روی معشوق است
پادن، مرتع، مرعی، چراستان، چمن، مرج،
مشورت ، رایزنی، گفتگو
پاده، گله، خیل ، فسیله، ایلخی، گروه، دسته
تیر و ستون چوبی،
مهر نامه، پاکت نامه هزار بوسه دهم بر سحای نامهٔ تو اگر ببینم بر مهر او نگین ترا
مهر و عنوان نامه، پاکت نامه، جلد نامه هزار بوسه دهم بر سحای نامهٔ تو اگر ببینم بر مهر او نگین ترا
کنایه از رخساره و طلعت معشوق گرفت خواهم زلفین عنبرین ترا به بوسه نقش کنم برگ یاسمین ترا
جسیم، زبر، ستبر، پرغونه، سفت، گران، ناخوش، نامطلوب، ناهموار. . . . .
: بدرام، خشن، زبر، زفتی، زمخت، سخت، سنگین، صلب، ضخیم، فربه، گنده، ناهموار، ناهنجار، هنگفت
بدریخت، بدشکل، بدمنظر، بدهیکل، بی ریخت، کریه، کریه المنظر، پچل، بد، سوء، مذموم، ذمیمه، رکیک، سخیف، شنیع، فاحش، قبیح، مستهجن، مکروه، ناپسند، نازیبا، ن ...
پوپک، ناسفته، دست نخورده، تازه، نو، طرفه، بدیع
خشمگین و غضبناک شدن، ، چهره گشودن، رخ نمودن، جلوه نمودن چو عارض برفروزی می بسوزد چو من پروانه بر گردت هِزارا
دوران کودکی و خردسالی
سیاه و اسود، سبز تیره خام ، نارس، ناپخته، آبکند ، ابخوست، آبراه، خمیده، کوژ،
دختر زشت روی کوتاه قامت، دختر سیه چرده نازیبا
ابلق ، ، پیسه ، دو رخ، دو چهره، ، مزور ، ریاکار، ناسازگار در حرف و عمل، دو سو، منافق، دو زبان ، دودل، ذو الوجهین، بیگانه، مکار،
سنگدلی، بی رحمی، بیمروتی، نامهربانی،
سنگ دل، بیرحم، بی مروت، ناجوانمرد، بی شفقت، نامهربان،
زاهد ، عابد، پارسا، منزوی، تنهایی طلب،
راضی شدن به قضا و قدر، پذیرفتن سرنوشت
با راه، سر به راه، متواضع، پند پذیر، نصیحت پذیر، اندرز پذیر، عاقل و بالغ، دانا
دکان کوچک، دکانچه ، سکوی بلند و برآمده، حصار و ستون دُکّه =بند و زندان و محبس به ره بر یکی دکه دیدم بلند تنی چند مسکین بر او پای بند
سیاه، شهر ، بدان علت که از دور سیاه به نظر میرسد شهر حبش غریب آمدم در سواد حبش دل از دهر فارغ سر از عیش خوش
اضافه تشبیهی، اجل به باد تشبیه شده مرگ در این باغ سروی نیامد بلند که باد اجل بیخش از بن نکند
نیست و نابود کردن، از جا کندن ، معدوم کردن خراب و ویران کردن
ریشه کن کردن، نیست و نابود کردن معدوم کردن، ویران و خراب کردن
تصویر کردن، نوشتن، نگاشتن، آفریدن، پدید اوردن، خلق کردن ، صورت بخشیدن
دعا کردن، اظهار عجز و ناتوانی کردن، طلب یاری و دستگیری کردن
میانجی، پایمرد، داور، #نقیض کرانجی
روشن شدن
آشکار کننده امری شگفت ، نمودن عجایب
بی سابقه، بی پیشینه، سرِ مایهٔ گوهران این چهار بر آورده بی رنج و بی روزگار
جلوه گر شدن، اشکار شدن، پدید امدن، بلند مرتبه شدن ، برخاستن ، قامت کشیدن، رستن، روییدن، پای گرفتن. در این باغ سروی نیامد بلند که باد اجل بیخش از ...
بالا رفتن، بلند شدن، برخاستن، شکوه و بلندی یافتن، مشهور نامی شدن ارتقا یافتن و پیشرفت کردن
سرگشته، پریشان، گیج
آنکه ظاهر و رفتاری چون دیوانگان دارد، سودایی ، خیالباف ، دیوانه مزاج، کالیوه روی،
پرهیزگار، پاکدامن، متقی،
نهان شدن، پست شدن، غرق شدن، درون شدن، پایین شدن مردن ، درگذشتن، فوت کردن فرو رفت جم را یکی نازنین کفن کرد چون کرمش ابریشمین
پرده ای است همرنگ محیط برای استتار شکارچی از چشم شکار
دک �dok�زدن، ایستادن و توقف کردن لحظه ای
زبان بدن
تن گفتار
رستن و روییدن، اشکار و پیدا شدن، مشهور و نامی شدن، خودنمایی کردن،