پیشنهادهای Sm (١,٦٠٦)
عطر آمیزی کردن
دلخواه، دلپسند، خاطر فریب، دلفریب، دلکش، خوش، نیکو، موافق و سازگار طبع و مزاج، باب میل
خوشبو کننده، معطر کننده، بخشنده گل و ریحان، صفا دهنده ریاحین بخش باغ صبحگاهی کلید مخزن گنج الهی .
رییس، سرگروه، سردسته، سردار، سپهسالار، سر، بزرگ، فرمانده، پیشوا، رهبر، امام، پیشرو، سرحلقه، سلسله جنبان، بزرگ، سر و سرهنگْ میدان وفا را سپه سالار و ...
آزموده، کاردیده، مجرب، زبردست، کاردان فرومانده، درمانده، گرفتار
نظرور، صاحب نظر، دیده ور، با بصیرت، خردمند، اگاه، بینا، اهل اندیشه چراغ افروز چشم اهلِ بینِش طراز کارگاه آفرینش
معروف و مشهور و نامی کردن شناساندن معرفی کردن، اشنا کردن، اگاه کردن،
سرافرازی و ارجمندی و بزرگواری یافتن رفعت و بزرگی و عزت یافتن بدین طریق ز یزدان چنین کرامت یافت تو این کرامت ز اجناس معجزات شمر.
عنفوان جوانی، اغاز جوانی، اول جوانی،
درخور است، شایسته و سزاوار است، لایق و مستوجب است ز ما خود خدمتی شایسته ناید که شادروان عزت را بشاید
زندانی ، گرفتار، دچار، دربند
تکوین، به وجود آوردن؛ هستی دادن؛ آفریدن؛ احداث کردن. . آفرینش، ایجاد، پیدایش، تشکیل، خلقت ، آفریدن، ایجاد کردن، خلق کردن، هستی بخشیدن ، هستایش
به وجود آوردن؛ هستی دادن؛ آفریدن؛ احداث کردن. ، آفرینش، ایجاد، پیدایش، تشکیل، خلقت ، ایجاد کردن، خلق کردن، هستی بخشیدن، بود دهی
قصد و آهنگ آن کردن
عهدنامه،
اختر مار، اختر شناس، اختربین،
قیاس کردن چیزی با چیز دیگر بی آنکه مناسبت و اشتراکی میان آن دو باشد.
دلیل، بلد، راهنما، رهشناس، پیشرو ، سرحلقه، سلسله جنبان، هادی، هدایت گر، برهان، مرا بر سرّ گردون رهبری نیست جز آن کاین نقش دانم سرسری نیست
قبا بستن، اماده و مهیای کاری شدن
مرادف رشته به انگشت بستن . چیزی را بستن به قبا یا به انگشت تا قول و وعده ٔ داده را فراموش نکنند : تا وعده ای که ماند بیادت که عاشقان چندین گره به بند ...
قبا بستن
تنگی ، سختی، ضیق، درماندگی صوفیی بدرید جبه در حرج پیشش آمد بعد به دریدن فرج
فقاع عربیده ی فوگان، بوزه رفت آن که فقاع از تو گشایند دگر بار ما را بس از این کوزه که بیگانه مکیده ست
پل، کرپی، قنطره، دهله، مِعبَر، خدک، در دجله که مرغابی از اندیشه نرفتی کشتی رود اکنون که تتر جسر بریده ست
خلوت و تنهایی گزیدن، دوری و پرهیز از امال دنیوی گوشه گرفتم ز خلق و فایده ای نیست گوشۀ چشمت بلای گوشه نشین است
سفر، رحیل، رحلت، کوچ، طی طریق، راه سپردن، نوردیدن راه، جابجا شدن، طی منزل کردن، عزیمت کردن، طی الارض، سیر کردن، راه رفتن، گذشتن،
سیرو سفر، جابجایی، رحلت، کوچ، سپردن راه، عزیمت، رحیل، حرکت، نوردیدن راه، منزل بریدن
خوش سخنی، خوش گفتاری، نرم گفتاری، خوش زبانی بیا کی گویی: اندر جام مانند گلابستی به خوشی گویی: اندر دیدهٔ بی خواب خوابستی
برابر واژه tall. در انگلیسی به چم بلند ، بلند بالا، کشیده قامت
برپایه، ترینان، طبق، سینی بلند، کشیده گونه ای درخت بلوط ( البته شنیدم )
برپایه، تال، سینی
درونه، تیراژه
بیهوده گویی، سبکسری این ایفده سری به چه کار آید ای فتی در باب دانش این سخن بیهده مگوی
بیهوده گو، سبک سر این ایفده سری به چه کار آید ای فتی در باب دانش این سخن بیهده مگوی
بیهوده گو ، سبکسار،
سبکساری، بیهوده گویی این ایغده سری به چه کار آید ای فتی در باب دانش این سخن بیهده مگوی
عنبر، مشک، بوی عنبر و مشک بی قیمت است شکر از آن دو لبان اوی کاسد شد از دو زلفش بازار شاه بوی
علوفه خشک به هم بافته شده یا بسته بندی شده
جمع کردن، گرد کردن، خرمن کردن
وثن، ایبک، نگار، بت، الهه، شمن، فغ، جبت،
بُخت، ریدک، بنده، برده، حلقه کش، سفته گوش، رهی، نوجوان، پسر، جوانک، بیریش
مراد ، ارزو، خواسته
نالان، مکتئب ، اندوهگین، بدحال، دلشکسته آن ابر بین که گرید چون مرد سوکوار و آن رعد بین که نالد چون عاشق کئیب
همنشین و هم صحبت شدن
نقاشی کردن. زینت دادن. به نقش و نگار آراستن. مجسم و مصور کردن معانی را بدو ده سربلندی سعادت را بدو کن نقش بندی
ارج ، عزت، سرافرازی، افتخار صیت، شهرت، اوازه معانی را بدو ده سربلندی سعادت را بدو کن نقش بندی
نامه فرح انگیز و شادی بخش مفرح نامهٔ دلهاش خوانند کلید بند مشکل هاش دانند
شهر بزرگی است در خطای که مشک خوب از آنجا آورند و خوبان را بدانجا نسبت کنند خوشبوی، چنان کز خواندنش فرخ شود رای ز مشک افشاندنش خلخ شود جای
نیک روی ، پسندیده روی، خجسته روی، زیباروی،
مشهور، معروف، برجسته، نامی، نبیه، ستوده، سربلند، بلند اوازه، عالی، اعظم، مشخص