پیشنهادهای Sm (١,٦٣٦)
شناسنده احسان و نیکی ، شکرگزار، سپاسگذار، قدر دان ، قدر شناس، حق شناس ، سپاسدار خردمند طبعان منت شناس بدوزند نعمت به میخ سپاس
شرم و حیا کردن
سکوت و خاموشی و صبر پیشه کردن ، زبان به دندان گرفتن ، پرهیز از سخن گفتن، شنیدن و گوش دادن، زبان درکش ای مرد بسیار دان که فردا قلم نیست بر بی زبان گ ...
اندازه نگه داشتن، صبر و بردباری پیشه کردن، خود داری و پرهیز کردن، کنج عافیت گزیدن، مصلحت اختیار کردن، اشارتی است به سکوت و خاموشی اگر پای در دامن آری ...
خیزش و جابجایی، عیب و نقص، ، کاهش و کمبود در اصطلاح عروض به این معنی است که بحر عروضی سالم نباشد و در افاعیل آن کمبودی پدید آید. چو دشمن که در شعر ...
نو آوری، پدید و پیدا آوردن،
آفرینش ، ساخت، خل، ابداع، هنر ، نیکویی، خوبی، دست ، ید، قدرت ، خواست ، مشیت نه مر خلق را صنع باری سرشت؟ سیاه و سپید آمد و خوب و زشت
اول هدف نرگس نشاب نه دل بود کج کنج کمان آمد و تیرش به خطا رفت
تیری که دور از هدف افتاد ، تیر خطا
رواج دادن، تجلی دادن، ، رسوا وفاش و آشکار نمو دن، علم کردن، انگشت نما کردن، بزرگ نمودن، اشاره گر شدن ، یاداوری کردن، یاد اور شدن نه یک عیب او را بر ا ...
گرفتن، رام کردن، فرمان بردار کردن ، مطیع و منقاد کردن، بنده خود کردن ، دست درازی کردن، به دست آوردن ، دخالت کردن، ورود کردن ، فتح کردن ، گشودن، خرد ک ...
در اصل به معنی دگرگونی و برگرداندن است
اجرای مجازات های شرعی نسبت به جرم هاست . مثل اجرای حکم شلاق
خذ ما صفا: ناظر است به این حدیث �خذ من الدهر ما صفا، و من العیش ما کفی ودع الظلم و الجفا، فان العمر قصیر، و الناقد بصیر� از روزگار هر آنچه پاک باشد ب ...
متدین، خداشناس، عابد،
در تنگنا قرار دادن، محاصره کردن، عاجز کردن،
محاصره کردن، زندانی کردن، تحریم کردن،
محاصره کردن، زندانی کردن، در تنگنا قرار دادن
حرکت لشکر، ارایش لشکر،
لشکرکشی، قشون کشی، گرداوری لشکر
گرد آوری لشکر، لشکرکشی، قشون کشی،
توانایی وقدرت، استطاعت، بضاعت، مال، مکنت، کسی گفت می دانمت دسترس کز این خانه بهتر کنی، گفت بس
ستمدیده، رنج کشیده، صبور، شکیبا، ظلم دیده
ستم کش ، درد آزمای، مظلوم
سخن شایسته، سخن قابل پذیرش، سخن قابل درک، گفتار موجه
پشت دادن
مایوس ، نومید، فرومانده، درمانده کنایه از ، کلان سال، معمر، فرتوت، مسن، سالخورده به موسی، کهن عمر کوته امید سرش کرد چون دست موسی سپید
تیغ سرتراشی ، استره، به موسی، کهن عمر کوته امید سرش کرد چون دست موسی سپید
شناخته ، نامی
روزی رسان، صاحب روزی، مقسم
عجله و شتاب کردن،
تدبیر و چاره جستن، اندیشناک شدن، جویای راه دررو شدن ، خلاصی جستن،
عزیز من ، دوست من ، برادر من ، نیرزد عسل، جان من، زخم نیش قناعت نکوتر به دوشاب خویش
بد رو زگار، بدبخت، نا خوش وقت، پریشان روزگار،
این آمیزش افزون بر حاصل مصدری ، اسم مرکب به چم ، ساجد ، خدمتکار ، بنده و هوادار هم هست
گرفتار کردن، اسیر کردن، به دام انداختن، صید کردن،
ناپرهیزی کردن،
هوس راندن، شهوت راندن،
متجاوز ، جسور، متعدی، متغلب،
طماع ، حریص، ظالم، ستمگر
چفته، خمیده، منحنی، دوتا
طماع، حریص، زیاده خواه، زیادت طلب، ازمند
مصدر باب تفعل، سنگینی، وقار، گرانمایگی
کنایه از پرخوری و شکم بارگی و شکم بندگی است
ترک کردن، کناره گرفتن، دوری کردن، رها کردن، اعراض ، پرهیز
دل آزرده، ملول، دلگیر شنیدم که باری سگم خوانده بود که از من به نوعی دلش مانده بود
سیر، شکم پر،
وقود ، اتشگیره، چوب، هیزم چو دوزخ که سیرش کنند از وقید دگر بانگ دارد که هل من مزید
هنرمند، صاحب هنر، هنردار، باهنر، صنعتگر، فنان، فنی،