پیشنهادهای Sm (١,٦٣٦)
ناخلف
تحقیر و تخفیف ، کوچک شمردن، خوار کردن، ضد ملایمت
ناسزا و بدگویی و غیبت کسی کردن در غیاب او
حسودی پسندت نیامد ز دوست که معلوم کردت که غیبت نکوست آگاه کردن، یاد دادن، فهماندن ، شناساندن، اشکار کردن،
آشفته و پریشان شدن ، قاطی کردن، از جا شدن ، دگرگون شدن، از کوره در رفتن، فوران احساس،
به خویش مشغول شدن ، فضولی نکردن، کناره گرفتن از خلق، فارغ شدن از غیر، مجموع شدن
گفت نابجا،
تفتیش و وارسی کار دیگران، ورود بیجا و ناخوانده، اظهار فضل، گذشتن از حد ،
دخالت نکردن، پرهیز از فضولی ، کوتاهی وقصور ، چشم پوشی کردن، رازداری، رعایت کردن، جوانمردی و بخشش، اسان گرفتن، تسامح وتساهل، مصلحت جویی
پندو عبرت گرفتن، پشیمان و شرمسار شدن، سر به راه شدن، اگاه شدن، دوری گزیدن و پرهیز کردن ، کنارگرفتن،
سر به راه، مودب، سر به زیر، افتاده، خاشع و خاضع
پند گرفتن ، عبرت گرفتن، ادب شدن، به راه آمدن
مقابله کردن، رودر رو شدن، برابر شدن،
خجل ، شرمسار، ازرمناک، شرم دیده افسرده و ملول و اندوهگین، پریشان،
نامحرمی کردن، بی حرمتی، افشا گری، گستاخی، بیشرمی ، رسوایی، گذر از حد معین، برداشتن مانع وحجاب نو آوری
زایل و نیست ونابود شدن، معدوم شدن، از اختیار بیرون شدن ، باختن
از دست شدن ، از دست دادن، از حیطه اختیار بیرون شدن
دست اویختن در کسی ، گریبان کسی راگرفتن از روی خشم، ، التماس و خواهش و تمنا کردن از کسی
به آغوش کشیدن
اعتماد ، واگذاردن ، توکل
سپردگی
کفران، ناشکری، ناسپاسی
درفش، منسوج
مزبر ، نی
خفچه، شوشه
عقربک، خفچه
زهی ، فری، فریش، خنکا، افرین، خوشا
میان موی
اکنون، ایدر
تاختن ، تاراج کردن، فریش آوردن، شبیخون زدن
فریش کردن
مشجر
روشن ، درخشان ، باطراوت ، عقیق را چو بسایند نیک سوده گران که آبدار بود، با لبان تو ماند
گوش به فرمان بودن چرخِ گردان نهاده دارد گوش تا ملک مر ورا چه فرماید
هرجا ، به هر سو چو از کاخ آمدی بیرون به صحرا کجا چشم افکنی دیبای شاهی است
محل خروج آب از حوض
پندام، پدم، اماس ، ورم، جمع شدن آب است
جسارت ، جرات، شجاعت، پردلی و. . . بی توجهی ، بی ملاحظگی، بی اعتنایی، بی احتیاطی، خطر کردن، بی قید و بندی ،
ژرف و عمیق آغل شوگاه
حیله ، حقه، مکر، فریب، اندر آمد مرد با زن چرب چرب گنده پیر از خانه بیرون شد به ترب
وقت تلف مکن، کندی و سستی مکن،
مماطله ، مغزیدن، مولیدن، دور سپوزی، سپوزه کاری
درواخ
زغند
زغند، نعره، اواز مهیب
تفقد ، نرمی، ملایمت، نوازش، محبت کردن، مهر ورزیدن
قافله ی مرزنگ ، تشبیه به این شیوایی خورای کرنش را دارد،
درماندگی ، رنجوری این چنین فکر دقیق و رای خوب تو چنین عریان پیاده در لغوب
کنده، تهی، خالی، آکنده، پر، زفت، لبریز، مشحون
حقیر، پست، ناکس، شیطان، ابلیس، اهریمن