پیشنهادهای Sm (١,٦٣٦)
دلخواه ، برابر چشم،
کاوشگر، متفحص، طالب، پرسنده، ازماینده، کاشف، پژوهنده، مفتش، بازرس، فاحص، پی جو
واگرا
پژواک ، بازتاب، طنین و انعکاس صدا
کیسه بر، سارق، طرار، عیار، شبرو، قطاع طریق، جیب بر، غارتگر، مختلس،
نزدیک، پیش، برابر، مقابل، روبرو، در توانایی، دراختیار، درحیطه، زیر نظر، در برابر، عتید، مهیا، اماده، استطاعت ، بضاعت، مکنت
فراوان ، فربه ، پروار ( فربار ) فروردین، پروردن، پروردگار، همگی ریشه در پر آبی دارند
سمک، حوت، ماهی
انتشار ، جدایی، اشفتگی، پریشانی ، تشتت، تفرقه، انبساط، گسترش ، گستردگی، دوری، شیوع ، فاشی،
مشاطه، ارایشگر، بزک کننده، عروس ارای، شانه کننده
ماء الحیات، اب خضر، اب زندگانی، اب جوانی، اب بقا
پزشک، دکتر ، نباض، مزاج شناس، طبیب
خوف و رجا
عاشق و گرفتار و شیفته و مشغول کسی بودن، در هوای کسی بودن منتظر کسی بودن محتاج کسی بودن
تمثیل، حدیث، مشهور، نامی، شهرت یافته، ضرب المثل وعبرت شده سخن دروغ وبیهوده
ریخت و پاش کردن، خراب کردن، به هم زدن، اشفته و پریشان کردن دچار غم و اندوه و درد شدن ، عصبانی شدن، مشوش شدن
یقین اطمینان اعتماد ایمان باور داشتن قبول داشتن، تایید کردن، تصدیق کردن، موافق و یکدل بودن،
دور شدن ، دررفتن، هزیمت کردن، پنهان شدن، محو شدن ناپدید شدن ، جستن، گریختن، فرار کردن، غیب شدن، دویدن،
چشم پسند از کسی داشتن، امید و توقع و انتظار نظر و توجه و لطف و عنایت و قبول و تایید داشتن
آتش تنها پدیده ای است که زداینده هرپلیدی است بی آنکه آلودگی در او راه یابد، شاید یکی از دلایل اینکه جهنم از آتش است همین نکته باشد و اینکه ویژه اوصاف ...
زنار �مسیحی عسلی�یهودی کستیح کستی موسخ�مجوس
بی خیال، بی توجه، بی میل، گمراه،
تمنا ، آرزو ، قصد، عزم، خواهش، طلب، اهتمام،
پروا، توجه، میل، روی، هوا، خیال، طمع،
پاکباز، تارک دنیا، زاهد شکرگزار ، حق گزار، شاکر، سپاس گزار مقامر
خرمن همان تابگاه است مکانی در معرض آفتاب و محل خشک کردن محصول گاه رو ، رو به صبح آفتاب و روشنی
پریشان خاطر، پراکنده دل، نا آرام، نگران، منتظر، درهم، غمگین خشمگین، غضبناک، دژم
جلوه کنان
سرگردان، گردان، رقصان،
چرخان، گردان، پای کوبان، دست افشان، مست، نمایان
لحن صورت و ظاهر و شیوه گفتار و سخن گفتن است است که می تواند دلنواز و شیرین یا تلخ و گوش خراش باشد
در باره، درخصوص ، در باب، در مورد در رابطه ، در جهت
گرز ، عمود، لخت، دبوس، مقمع، کوپال، چماق، چوبدستی
عفو کردن ، گذشت کردن، بخشیدن، چشم پوشیدن،
بحل کردن ، بخشیدن، درگذشتن، چشم پوشیدن،
فروکش کردن ، ارام گرفتن، اسکان ، توقف، اقامت، جایگیری، بنه نهادن ، منزل کردن
وقتهایی میشود اندیشه را به قصد سیر و سیاحت به گذشته ایی نه چندان دور دست شاید قبل از اختراعات بشری برد و به اکنون باز گرداند و عالم غیب رو در سیر زما ...
املا کردن به معنی پر کردن است بسی دور نیست نبشتن هم از انباشتن آمده باشد شاید هم نویسه یا نبیسه از نی بوسه جای بوسیدن نی باشد خدا می داند
دعوت کردن، خواندن، خواهش کردن، محترم شمردن، رعایت کردن، احترام کردن، بزرگ شمردن، احوال پرسیدن، اظهار آشنایی کردن، دوستی کردن، مهر ورزیدن، محبت کردن، ...
ماهر، مجرب، ازموده، کاردان، استاد کار، صاحب فن، تکنسین، کارشناس، حرفه ایی، زبردست، چابک و چالاک، چیره دست،
ختم شدن، موجب، باعث، وصل شدن، متصل شدن، منتهی شدن، سبب شدن، کشیده شدن، فرجامیدن، انجامیدن، رهنمون شدن، مرتبط شدن ، موثر شدن، وسیله شدن
راهرو، معبر، مفر، منفذ، درز، شکاف، دهانه، پنجره، مخلص، بیرون شو، روزنه، برون رفت، مجرا، درگاه،
دوشیزه، ناسفته، دست نخورده، دختر، بکر ، پاکدامن،
پاینده سرا و خانه، دربان، نگهدارنده سرا
سخت ، محکم، سفت، غلیظ، استوار، راسخ، پابرجا، سنگین، گران، صخره صماء ، سنگ سخت
خواهنده، خواهشگر، خواستار، طالب، رونده، راهی، رهی، مایل، منتظر،
صاحب، قایم،
نماینده، جانشین، کارگزار، وکیل،
جلد، چابک، چست، شتابان، شتابنده، تندرو، بادپی، فی الفور، زود، جلدی، تک تاز
کارگری، تاثیر، نفوذ، قدرت، توان، نیرو، یارا دور شو، دور، باش بیخ و بن و اصل سنگ، سرد، ساکن، بیروح، خشک ، فسرده، تگرگ، یخچه قماش و جامه چیرگی، غلبه، پ ...