پیشنهادهای Sm (١,٦٠٦)
لحن صورت و ظاهر و شیوه گفتار و سخن گفتن است است که می تواند دلنواز و شیرین یا تلخ و گوش خراش باشد
در باره، درخصوص ، در باب، در مورد در رابطه ، در جهت
گرز ، عمود، لخت، دبوس، مقمع، کوپال، چماق، چوبدستی
عفو کردن ، گذشت کردن، بخشیدن، چشم پوشیدن،
بحل کردن ، بخشیدن، درگذشتن، چشم پوشیدن،
فروکش کردن ، ارام گرفتن، اسکان ، توقف، اقامت، جایگیری، بنه نهادن ، منزل کردن
وقتهایی میشود اندیشه را به قصد سیر و سیاحت به گذشته ایی نه چندان دور دست شاید قبل از اختراعات بشری برد و به اکنون باز گرداند و عالم غیب رو در سیر زما ...
املا کردن به معنی پر کردن است بسی دور نیست نبشتن هم از انباشتن آمده باشد شاید هم نویسه یا نبیسه از نی بوسه جای بوسیدن نی باشد خدا می داند
دعوت کردن، خواندن، خواهش کردن، محترم شمردن، رعایت کردن، احترام کردن، بزرگ شمردن، احوال پرسیدن، اظهار آشنایی کردن، دوستی کردن، مهر ورزیدن، محبت کردن، ...
ماهر، مجرب، ازموده، کاردان، استاد کار، صاحب فن، تکنسین، کارشناس، حرفه ایی، زبردست، چابک و چالاک، چیره دست،
ختم شدن، موجب، باعث، وصل شدن، متصل شدن، منتهی شدن، سبب شدن، کشیده شدن، فرجامیدن، انجامیدن، رهنمون شدن، مرتبط شدن ، موثر شدن، وسیله شدن
راهرو، معبر، مفر، منفذ، درز، شکاف، دهانه، پنجره، مخلص، بیرون شو، روزنه، برون رفت، مجرا، درگاه،
دوشیزه، ناسفته، دست نخورده، دختر، بکر ، پاکدامن،
پاینده سرا و خانه، دربان، نگهدارنده سرا
سخت ، محکم، سفت، غلیظ، استوار، راسخ، پابرجا، سنگین، گران، صخره صماء ، سنگ سخت
خواهنده، خواهشگر، خواستار، طالب، رونده، راهی، رهی، مایل، منتظر،
صاحب، قایم،
نماینده، جانشین، کارگزار، وکیل،
جلد، چابک، چست، شتابان، شتابنده، تندرو، بادپی، فی الفور، زود، جلدی، تک تاز
کارگری، تاثیر، نفوذ، قدرت، توان، نیرو، یارا دور شو، دور، باش بیخ و بن و اصل سنگ، سرد، ساکن، بیروح، خشک ، فسرده، تگرگ، یخچه قماش و جامه چیرگی، غلبه، پ ...
کاوشگر، جستجوگر، کاوشکار، طالب پژوهنده، پی رو، جوینده ، گردنده، گردشگر، پی جو ، سایل،
بی اهمیت و بی ارزش بودن ، اصل و اساس نداشتن، شایستگی بحث و گفتگو ونظر و توجه وپرداخت نداشتن، نابجا بودن، بی معنا و مفهوم بودن، عبث وبیهوده بودن، درخو ...
متمتع ، برخوردار ، بهره ور، بهره یاب، بهره مند، حظیظ، دولتمند،
راست، درست، صحیح، پابرجا، پایدار، مداوم، استوار، برافراشته،
خرید و فروش، بیع و شری، مبادله، معاوضه، بده بستان،
جعد، فش،
قدیم، قدم، پایا، هرگزی، سرمدی، جاوید، دیرین، همیشگی، مخلد، دایم، بی آغاز
حامی، یار، عضد، ظهیر، دستگیر، مجیر، محافظ، نگهبان، معاون، همراه، همدم، هوادار، هواخواه، یاریگر، یاور، مددکار، مساعد، موافق، موید، غمخوار،
درد آزموده، رنج دیده، سرد و گرم چشیده ، دژم، نژند،
dogmatic جزمی، کوته فکر، متعصب، غره، نا منعطف، خشک، لجوج
بسط دادن ، گستردن، باز کردن، گشودن ، کشیدن، پهنا دادن، تبیین، روشن کردن، اشکار کردن، نمودن، واضح کردن، هویدا کردن، گ
دو زبان
استعداد، توانایی، قدرت، یارا، قابلیت، شایستگی، خورا، گنجایش، ظرفیت، جاداد، حجم،
جولا، تننده، عنکبوت، غنده، کارتنه
فاقد ، تهی، خالی،
رقود، رقد، پینکی ، نعاس
بتاوار، بافدم ، کران
فسرده، سرد یافته، ساکن، بی جان، یخ بسته ،
مشهور
رای کردن، اندیشیدن، به چشم کردن، تفکر کردن، نگریستن ، میل کردن ، توجه کردن، اهتمام، سیل کردن
سرور، خواجه، ارباب،
زهد، تقوا، پارسایی
برانگیختن، تطمیع، تحرییص، به دام انداختن، وادار کردن
تفهیم، تدریس، تعلیم، اموزش، تلقین، یاد دادن، دریاباندن ، شناساندن، حالی کردن
حل کردن، گشودن تمام کردن ، به آخر رساندن، کنار دادن
منع ، جلوگیری، بازداشت حفظ، حراست، نگهداری، پاس، رعایت، پرستاری زهد، پرهیز، پارسایی بیداری
مجاز کردن،
نور، پرتو، فروز، شعله، ضیا، فروغ و. . . سراج، چراغ، مشعل ، مداد، مرکب
شکافنده، بیرون آورنده، جداکننده، بسط دهنده، باز کننده، گشاینده،
مطیع و منقاد، گماشته، معذور