پیشنهادهای Sm (١,٦٣٦)
گزافه گویی، باطل گفتن، ژاژخایی ، هرزه درآیی ، پریشان گویی، هذیان گفتن،
پریشان گو، هرزه لاف، هرزه درا، گزافه گو، مهذار، یاوه سرا، یاوه گو، لاف زن،
درزن ، ابره، خیاط
بت و صنم بی احساس، نامهربان ، بی عاطفه، بیوفا نبینی که چشمانش از کهرباست؟ وفا جستن از سنگ چشمان خطاست
تنبلto ( a ) mbol
به آرامی ، با تاخیر ، دزدیده ، یواشکی، به نرمی، به آهستگی درنگ آسا سپهر آرا بیاید - کیاخن در رباید گرد نان را
ناسپاس و ناشکر
روز جنگ و نبرد روز قیامت و رستاخیز، روز محشر
صف کشیدن، رده بستن، نظم گرفتن، انتظام و ترتیب یافتن، جمع شدن، ارام و قرار گرفتن، هم آهنگ و یکدل یکرنگ شدن
جنگ و نبرد پیش تیغ تو روز صف دشمن - هست چون پیش داس نوکر پا
از مصدر یارستن، از عهده برآمدن، توانستن، یارایی داشتن
خانم دانشگر درود به شما صفار از ریشه صفر soft به معنی رویگر است نه صغار
مونث ادهم، تیره، سیاه، کدر
طیان، بنا، معمار
به هوش، هوشیار، اگاه، مطلع
نمیتوانم، یارا ندارم، شایسته نیستم منفس می نیارم زد از شکر دوست که شکری ندانم که در خورد اوست
جمع کردن، توده کردن
جمع کردن، تل کردن، پشته کردن، کوپه کردن، یکجا کردن، یکی غله مرداد مه توده کرد ز تیمار دی خاطر آسوده کرد
ابله ، نادان، دیوانه، احمق، کانا، سرگردان، حیران، لیوه، شبی مست شد و آتشی برفروخت نگون بخت کالیوه، خرمن بسوخت
مصمم ، یکدل ، یک رای، یک سو، یکی متفق بود بر منکری گذر کرد بر وی نکو محضری
گریزان ، فراری، گریخته براندیش از آن بندهٔ پر گناه که از خواجه آبق شود چند گاه
بر به چم میوه نارس و کال است
وقت شمشیریست برنده
پر شدن، به پایان آمدن ، به اندازه شدن ، تمام شدن ، لبریز شدن و. . . . بباید هوس کردن از سر به در که دور هوسبازی آمد به سر
چفته، ، دوتا، شکسته،
خطر کردن، نا امید شدن، از خود گذشتن،
صاحب خلق و خوی نیکو
خار سه گوشه فلزی، که در جنگ برای کند کردن حرکت دشمن استفاده می شده است حسک ، خنجک عدو را به جای خسک زر بریز که احسان کند کند، دندان تیز
مهیای جنگ شدن، تدبیر نبرد کردن، ملزومات رزم را آماده کردن بباید نهان جنگ را ساختن که دشمن نهان آورد تاختن
مطیع و بفرمان شدن، تسلیم شدن سر بر خط کسی نهادن، مطیع اوامر کسی شدن
ظلم و ستم کردن ، زجر کردن ، سختی نهادن ، نترسد که دورانش بندی کند که بر بندیان زورمندی کند
پل چینود
برشنوم، پادیاب
کانا، هرگ،
ریشه پهلوی فرخ با فتح ( ر ) به معنی مجلل و تابان و نیکبخت، صاحب برهان قاطع آنرا مرکب از فر به معنی زیبا و رخ به معنی روی دانسته است
با ضم یا با فتح اول در پهلوی اپرنای بوده مرکب از ادات نفی و پیشاوند پر و لفظ نای به معنی زمان، و این لفظ در اوستا به کسی اطلاق شده که تازه به سن بلوغ ...
ستایش خاص
لایه میان استر و رویه در جامه قبا گر حریر است و گر پرنیان به ناچار حشوش بود در میان
صورت تغییر یافته هماگون به معنی مبارک و مراد از روز همایون روز جمعه است
منصرف کردن، دور و بر حذر داشتن، برداشتن، تولای مردان این پاک بوم برانگیختم خاطر از شام و روم
بوم، درون و داخل کشور است و مرز حدود و سرحد کشور است
خوش خوی، خوش خلق، شایسته، سزاوار، خاکی نهاد،
همه خلق، جمیع مردم
مروارید قیمتی آبدار و درخشان و پنهان در صدف
قبولی عبادت، راستی و درستی بندگی کردن
نگه دار یارب به چشم خودش بپرهیز از آسیب چشم بدش دور دار ، نگهداری کن، برکنار دار، حفاظت و پاسداری کن مواظبت کن
مسافر، سیاح، جهان گرد
مقبل، نیکبخت، اقبالمند، دولتمند
صاحب رای، بخرد، دور اندیش، اهل رای، رای ور، صاحب نظر، دیده ور، بصیر، بینا ، اگاه، دانا، و. . .
ژنده پوش