پیشنهادهای Sm (١,٦٧٤)
آسوده خاطر و آرام بودن، راحت و رها بودن، با خویش بودن ، اگاه بودن، یکدل بودن،
بد است این همدم و دمساز گناهم ببخش ای جهان آفرین که گر با من آید فبئس القرین
ناپاک دین، بد کیش، مزور، ملحد، کافر، زشت آیین
بد خوی، کج خلق، تند خوی، بد اخلاق
زحمت و دردسر بردن ، پشیمانی و ندامت بردن، افسوس خوردن
ناهمواری کردن، بدرفتاری کردن، درشتی کردن، سخت گرفتن، به نرمی ز دشمن توان کرد دوست چو با دوست سختی کنی دشمن اوست
درست عهد ، راست پیمان، راستگو ، وفادار، نیک نظر پدر بارها گفته بودش به هول که شایسته رو باش و پاکیزه قول
نیک رفتار ، نیکو روش، انکه راه شایسته رود پدر بارها گفته بودش بهول که شایسته روباش و پاکیزه قول
خم بزرگ شراب به میخانه در سنگ بر دن زدند کدو را نشاندند و گردن زدند
تارک دنیا، پارسا، ازماینده سختی، حمول و صبور و شکیبا، متقشف، راهب، ناسک، جهان رها
زدن ، مورد ضرب و شتم قرار دادن، تنبیه کردن به در کردی از بارگه حاجبش فرو کوفتندی به ناواجبش
حل و فصل کردن، گشودن، اشکار کردن کسی مشکلی برد پیش علی مگر مشکلش را کند منجلی
ناز و عشوه کنان، شیرین کاری
، خشمگینی، غمگینی، ملالت، تشویش، بیقراری، ناراحتی شبانگه چو نقدش نیامد به دست به دلتنگ رویی به کنجی نشست
ناراحت، غمگین، ملول، بیقرار، خشمگین، قهرالود، عصبانی
بازار رایج ، تیز بازار، پر مشتری، پر رونق، پاچال گرانی نظر کرد در کار او حسد برد بر گرم بازار او
پر مشتری، پر رونق
حسود ، بدخواه، بدسگال، کینه ور گرانی نظر کرد در کار او حسد برد بر گرم بازار او
بازگویی و انتقال و جابجایی ، سخن و قصه و داستان یا حکایتی
جمال و زیبایی ظاهری و قشری
مفتون و شیدا وعاشق، چنان فتنه بر حسن صورت نگار که با حسن صورت ندارند کار به چم معشوق و محبوب هم هست به زیبایی فتنه شهریست
دم گرم و گیرا، کلام نافذ، سخن تاثیر گذار و کارگر، گروهی عمل دار عزلت نشین قدمهای خاکی، دم آتشین
شبکوک ، خواهشگر
شبکوک
بنج به چم گیسوی پر گره است برابرbang در زبان انگلیسی بدو گفت کای دلبر بنج پیچ ز یغما چه آورده ای گفت هیچ
کسوت بزرگی بخشیدن، اعتبار دادن، وقع نهادن ، محترم شمردن
رسوا کردن، بدنام و بی آبرو کردن، مضحکه کردن پس از هوشمندی و فرزانگی به دف بر زدندش به دیوانگی
بر انگیختن، تحریک کردن، وادار به رقص و پایکوبی کردن،
در فکر فرو رفتن ، اندیشناک شدن مگس پیشِ شوریده دل پر نزد که او چون مگس دست بر سر نزد
خود را به چیزی نشمردن، در حساب نیاوردن خویش
گرفتار کردن، صید کردن، شکاریدن، به دام انداختن، کشتن اجل ناگهی در کمینم کشد همان به که آن نازنینم کشد
چالاک پوی
خیال باطل و بیهوده
نماز عشا یکی در نشابور دانی چه گفت چو فرزندش از فرض خفتن بخفت؟
خوار و ذلیل شدن، پست و بیمقدار شدن
در آغوش گرفتن بغل کردن
غافل شدن ، فراموش کردن ، بی خبر شدن
حانوت
فرخ پی، خوش قدم به فرخ رکابان پیروزمند عنان عزیمت برآور بلند
فرخ نژاد، فرخزاد، نیکو گهر
به آیین ، نیکو سیر
دیرینه روز، کلان سال، پیر، معمر،
درنه ،
کم شدن آب، کاستی آب ببند ای پسر دجله در آبکاست که سودی ندارد چو سیلاب خاست
آسان گرفتن تو با خلق سهلی کن ای نیکبخت که فردا نگیرد خدا با تو سخت
آسانگیری
سگ آموزش دیده
نیک نهاد ، نیک سرشت، نیک نژاد ، پاک اصل شنید این سخن پیر فرخ نهاد درستی دو، در آستینش نهاد
نکو رفتار، خوش خلق، نیک منش، نیک نهاد، مشفق، مهربان
نیک نظر ، مدبر، نیک رای، خوش فکر، بلند نظر