پیشنهادهای Sm (١,٦٣٦)
فرخ پی، خوش قدم به فرخ رکابان پیروزمند عنان عزیمت برآور بلند
فرخ نژاد، فرخزاد، نیکو گهر
به آیین ، نیکو سیر
دیرینه روز، کلان سال، پیر، معمر،
درنه ،
کم شدن آب، کاستی آب ببند ای پسر دجله در آبکاست که سودی ندارد چو سیلاب خاست
آسان گرفتن تو با خلق سهلی کن ای نیکبخت که فردا نگیرد خدا با تو سخت
آسانگیری
سگ آموزش دیده
نیک نهاد ، نیک سرشت، نیک نژاد ، پاک اصل شنید این سخن پیر فرخ نهاد درستی دو، در آستینش نهاد
نکو رفتار، خوش خلق، نیک منش، نیک نهاد، مشفق، مهربان
نیک نظر ، مدبر، نیک رای، خوش فکر، بلند نظر
دستگیر ، ظهیر، پشتی، پشتوانه، کنون دشمنان گر برندم اسیر نباشد کس از دوستانم نصیر
بی مزد
رأی و نظر
رسیدگی و بازخواست نیاورده عامل غش اندر میان نیندیشد از رفع دیوانیان
پند و عبرت گرفتن ، درس گرفتن، اگاه و آزموده شدن ، یکی گفت کاین بندیان شبروند نصیحت نگیرند و حق نشنوند
خداوند ، پادشاه جهان چو بر کس نیامد ز دستت ستم تو را گر جهان شحنه گیرد چه غم؟
مهیا و آماده ساختن، تدارک دیدن، تمهید کردن، سامان دادن، قصد و آهنگ و اراده کردن،
سستی، کندی، قصور، بی عملی، نادانی، ابلهی
احمق، ابله، کانا، سست، بی مقدار، کاهل، کوتاه دست، بیکاره
طلب بخشش کردن، عذر خواستن
هاون، مهراس، جواز، کابیله
هاون ای به کوپال گران کوفته پیلان را پشت چون گرنجی که فروکوفته باشد به جواز.
گذرنامه، کلید
کلید
عامل، کارطراز، کار ساز، مباشر، چاره جو، چاره گر، راه گشا، اثربخش، موثر ای کارگشای هر چه هستند نام تو کلید هر چه بستند
آغاز و ابتدا مخالف اسر ( ازل ) به معنی بی آغاز
مشهور ، نامی، بنام، شناخته
فعل دعایی از مصدر بردن آن دل که بود ز عشق خالی سیلاب غمش براد حالی
اهل بَطحاء، ساکنان مکه
از فارسی میانه کباک است
مهر گیاه یا مردم گیاه ، گویا جوشانده این گیاه برای فتنه کردن دلدادگی کارگر بوده و هنوز مرسوم است
فرارون ، عکس وارون یا وارونه
دارای جربزه
اشکار کردن ، روشنی دادن ، و به معنی رسوا کردن و تشویر دادن است
قهر ، خشم، غضب، ترشرویی،
ناخوش روی، زشت، عبوس، ترشرو، خشمناک بخیل، ممسک
چشم داشتن، توقع و انتظار داشتن چه دلتنگ خفت آن فرومایه دوش که بر سفرهٔ دیگران داشت گوش
شکمباره ، شکم پرست، پر خور، شکم بنده
پرخوری کردن
محافظ، نگهبان، ملازم
برشنوم
به این ترتیب ، اینگونه، به این شیوه و روش، بدینسان این دست کاو برگ رز می خورد عجب دارم ار شب به پایان برد
گندا ور=خایه دار،
وغا
سپر، مجن ، درق، درقه، محافظ، حایل
سخت و محکم بر و سینه ای همچو پولاد ترس حدیث تنومندی آن مپرس
سپردار ، سپرساز ، سپر دوز،
نوعی نیزه نزد تارک جنگجویی به خشت که خود و سرش را نه در هم سرشت