پیشنهادهای Sm (١,٦٣٦)
کاوشگر، جستجوگر، کاوشکار، طالب پژوهنده، پی رو، جوینده ، گردنده، گردشگر، پی جو ، سایل،
بی اهمیت و بی ارزش بودن ، اصل و اساس نداشتن، شایستگی بحث و گفتگو ونظر و توجه وپرداخت نداشتن، نابجا بودن، بی معنا و مفهوم بودن، عبث وبیهوده بودن، درخو ...
متمتع ، برخوردار ، بهره ور، بهره یاب، بهره مند، حظیظ، دولتمند،
راست، درست، صحیح، پابرجا، پایدار، مداوم، استوار، برافراشته،
خرید و فروش، بیع و شری، مبادله، معاوضه، بده بستان،
جعد، فش،
قدیم، قدم، پایا، هرگزی، سرمدی، جاوید، دیرین، همیشگی، مخلد، دایم، بی آغاز
حامی، یار، عضد، ظهیر، دستگیر، مجیر، محافظ، نگهبان، معاون، همراه، همدم، هوادار، هواخواه، یاریگر، یاور، مددکار، مساعد، موافق، موید، غمخوار،
درد آزموده، رنج دیده، سرد و گرم چشیده ، دژم، نژند،
dogmatic جزمی، کوته فکر، متعصب، غره، نا منعطف، خشک، لجوج
بسط دادن ، گستردن، باز کردن، گشودن ، کشیدن، پهنا دادن، تبیین، روشن کردن، اشکار کردن، نمودن، واضح کردن، هویدا کردن، گ
دو زبان
استعداد، توانایی، قدرت، یارا، قابلیت، شایستگی، خورا، گنجایش، ظرفیت، جاداد، حجم،
جولا، تننده، عنکبوت، غنده، کارتنه
فاقد ، تهی، خالی،
رقود، رقد، پینکی ، نعاس
بتاوار، بافدم ، کران
فسرده، سرد یافته، ساکن، بی جان، یخ بسته ،
مشهور
رای کردن، اندیشیدن، به چشم کردن، تفکر کردن، نگریستن ، میل کردن ، توجه کردن، اهتمام، سیل کردن
سرور، خواجه، ارباب،
زهد، تقوا، پارسایی
برانگیختن، تطمیع، تحرییص، به دام انداختن، وادار کردن
تفهیم، تدریس، تعلیم، اموزش، تلقین، یاد دادن، دریاباندن ، شناساندن، حالی کردن
حل کردن، گشودن تمام کردن ، به آخر رساندن، کنار دادن
منع ، جلوگیری، بازداشت حفظ، حراست، نگهداری، پاس، رعایت، پرستاری زهد، پرهیز، پارسایی بیداری
مجاز کردن،
نور، پرتو، فروز، شعله، ضیا، فروغ و. . . سراج، چراغ، مشعل ، مداد، مرکب
شکافنده، بیرون آورنده، جداکننده، بسط دهنده، باز کننده، گشاینده،
مطیع و منقاد، گماشته، معذور
بی سود و فایده ، بی منفعت،
بدون محافظ و نگاه دار و چشم انتظار
قول، غزل، قصیده، بانگ، صوت و سرا، نوا
خمیده و کج و شکسته و مواج ، مایل و منعطف و دوار و کوژ ، کمانی ، حدب ، افتاده ، ناراست، غیر مستقیم، پیچیده، برگشته و. . .
ساکن و برجای، سرد و بی روح و مرده وافسرده و منجمد، بی آب و رونق، تهی وخالی، بی برگ و بی مایه، بی عزت و ارج و آبرو، بی میل و نامنعطف، شکننده و ضعیف د ...
به اختیار خود، به میل و خواست خود آتش به اختیار، به حکم خود
دلیل، راهنما، دستگیر، یاریگر، عصا
مرسوم، متداول، رایج، نام آشنا
بی قید و بند و هر جایی
زبردستی، مهارت، پردلی،
برکشیده، برپا، ایستاده، سهی، مشید، محکم، استوار،
کیسه بر
مصالحه ، صلح و سازش، توافق، پیمان دوستی، اتفاق کردن، مجامعه
فاش، هویدا، پیدا، ظاهر، معروف، مشهور، حقیقی، موید، مشخص
تسامح ، تساهل، ساده انگاری، اسان گیری، چشم پوشی،
رهایی وآرامش و آسایش و راحت و قرار و سکون امن وپناه یافتن
زار ، نزار، عاجز، پست، ضعیف، ذلیل ، دنی ، بیارزش، بیفایده، خفیف
رهی ، مربوب، جان نثار، فدوی، برخی، زیردست
مبتدی، نو اموز، تازه کار، نوچه، نا آگاه ، بی وقوف، جاهل، کانا
آبکامه