شوریده

/Suride/

مترادف شوریده: آشفته، بی قرار، پریشان، پریشان حال، شیدا، شیفته، مجذوب، مجنون، مشوش، منقلب، واله، مضطرب، مغشوش، نامرتب، نامنظم

معنی انگلیسی:
frenzied, mad, revolted, berserk, delirious, distraught, ecstatic, excited, feverish, frenetic, nervous, turbulent, distracted, (love-)mad

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

شوریده. [ دَ / دِ ] ( اِ ) نوعی ماهی خوراکی است که در خلیج فارس صید شود. ( یادداشت مؤلف ).

شوریده. [ دَ / دِ ] ( ن مف / نف )درهم. آشفته. منقلب. دگرگون : چون رسول دررسید جواب بفرستاد که خراسان شوریده است و من به ضبطآن مشغول بودم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 204 ). خواجه گفت هرچند احمد ینالتکین برافتاد هندوستان شوریده است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 453 ). و امیر اسماعیل از آمدن بخارا پشیمان شده بود از آنکه با وی حشم بسیار نبود و بخارا شوریده بود و غوغا برخاسته بود. ( تاریخ بخارا ). چون خلف بازگشت مملکت خویش شوریده دید و راه وصول به مقر خویش بسته. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 35 ).
- شوریده بودن راه ؛ دزد و دغل داشتن آن. ( یادداشت مؤلف ). ناامن بودن آن :
تا دهک راه سخت شوریده است
جفت عقلی تو و عدیل هنر.
مسعودسعد.
- شوریده خان ؛ خانه آشفته و نابسامان :
شکل خان عنکبوتان کرده اند آنگه بقصد
سرخ زنبوران در آن شوریده خان افشانده اند.
خاقانی.
|| مخلوط. درهم.
- شوریده شدن ؛ بهم خوردن. مخلوط شدن : پیش از آنکه طبیب درآب [ یعنی قاروره و دلیل بیمار ] نگاه کند شیشه را نهاده باید داشته تا نجنبد و ثفل او شوریده نشود و پراکنده نگردد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
|| متلاطم. متموج. برهم خورده :
گاهی سفیدپوش چو آب است و همچو آب
شوریده و مسلسل و تازان ز هر عظام.
خاقانی.
|| به مجاز، تیره و کدر و گل آلود :
ز بختی تیره چون شوریده آبی
به بختی نامور چون آفتابی.
( ویس و رامین ).
|| ژولیده ( در صفت موی و زلف ). غیرمرتب. اوشان. گوریده. ورگال. ( یادداشت مؤلف ) :
تا برنهاد زلفک شوریده را به خط
اندرفتاد گرد همه شهر شور و شر.
عماره.
زلف او شوریده دیدم حال من شوریده گشت.
امیر معزی ( از آنندراج ).
رجوع به شوریده زلف شود. || زبون و کم زور. ( ناظم الاطباء ) : حاست ها شوریده و تباه نشود. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || غضبناک. ( ناظم الاطباء ). || سرکش. طاغی :
از آن پس دگر بار آواز داد
که ای ترک شوریده بدنژاد.
فردوسی.
|| دیوانه. منقلب. آشفته :
دیوانه شوریده بود باد
زنجیر همی آب را نهاد.
مسعودسعد.
با ده هزار مرد سنان دار و عنان دار خویشتن را در پیش فرزندان سپر کرده تا باد صبا شوریده بر یکی از بندگان نوزد.( چهارمقاله ). || شیدا. مجذوب ( در اصطلاح صوفیان ). عاشق. ( غیاث ). آشفته. منقلب. آشفته حال. پریشان حال. ج ، شوریدگان : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( حاج ) محمد تقی بن عباس شیرازی ملقب به فصیح الملک شاعر ( و. شیراز ۱۲۷۴ ه.ق - ف.۱۳۴۵ ه.ق ./ ۱۳٠۵ ه.ش ). پدرش کاسب بود و ذوق شعر داشت و نسبش باهلی شیرازی می پیوندد. هر دو چشم محمد تقی در سن ۷ سالگی بسبب آبله کور گردید در ۹ سالگی وی پدرش بدرود زندگی گفت و او تحت تربیت خال خویش قرار گرفت . در سال ۱۲۸۸ ه.ق با خال خود بمکه رفت . در سال ۱۳٠۹ سفری ببندر جنوب کرد و در ۱۳۱۱ بمصاحبت حسینقلی خان نظام السلطنه بتهران سفر کرد و نزد اتابک امین السلطان تقرب تمام یافت و در مدح ناصر الدین شاه و مظفر الدین شاه قاجار قصایدی گفت و بسبب رباعیی که در حضصور ناصرالدین شاه بداهه سرود بلقب فصیح الملک ملقب گردید. در سال ۱۳۱۴ بشیراز بازگشت و در سال ۱۳۲۳ ازدواج کرد و پنج فرزند یافت . در اواخر عمر تولیت و تنظیم تکیه سعدیه در شیراز افتخارا بعهده اومحول بود. شوریده هوش و ذکاوت و فراست و حافظه ای عجیب داشت ودر علوم متداول مانند صرف و نحو و اشتقاق تازی و پارسی و عروض و قافیه و نقد الشعر و موسیقی و نواختن بعض ساز ها دست داشت . جنازه وی را در جوار آرامگاه سعدی دفن کرده اند. از آثار اوست : ۱ - [ کشف المواد ] مشتمل بر ماده تاریخهای بسیار که شوریده خود گفته . ۲ - [ نامه روشندلان ] . ۳ - دیوان شوریده حاوی متجاوز از ۱۴٠٠٠ بیت آثار فوق بچاپ نرسیده و فقط قطعاتی از آنها در مجلات و تذکره ها منتشر شده . اشعار او غالبا غزل و قصیده و شامل مدح و هجو و مرثیه است . وی در شعر تابع استادان خراسان و فارس است .
( اسم ) ۱ - آشفته پریشان . ۲ - عاشق شیدا . ۳ - دیوانه .
نوعی ماهی خوراکی است که در خلیج فارس صید می شود .

فرهنگ معین

(دَ یا دِ ) (ص مف . )۱ - آشفته . ۲ - عاشق . ۳ - دیوانه .

فرهنگ عمید

۱. آشفته، منقلب، پریشان حال.
۲. (تصوف ) ویژگی کسی که نور حق در دلش جلوه گر گشته و از خود بی خود شده باشد.

واژه نامه بختیاریکا

شیونیدِه ( شیوسته ) ؛ دالُو دیلَُو؛ شِوِردِه؛ دالِنجه؛ دِتِنیده

دانشنامه عمومی

شوریده (ابر). ابر شوریده ( asperatus ) که موج دار شوریده ( Undulatus asperatus ) هم نامیده می شود گونه ای از ابر است که گنجاندن آن در دسته بندی رسمی ابرها در سال ۲۰۰۹ توسط بنیادگذار انجمن ارج گذاری به ابر پیشنهاد شده است. در صورت درج این گونه از ابر در اطلس بین المللی ابرها، این نخستین مورد پس از درج پَرسای درون پیچ cirrus intortus در این اطلس است که در سال ۱۹۵۱ صورت گرفت.
با این که ابرهای شوریده تیره رنگ و توفانی به نظر می آیند و ظاهری بدشگون دارند اما معمولاً بدون تشکیل توفان به مرور ناپدید می شوند. این ابرها بیشتر در دشت های بزرگ میانه ایالات متحده دیده می شوند و زمان ظهور آن ها معمولاً بامداد یا ظهر و پس از باد و باران همراه با رعد و برق است.
عکس شوریده (ابر)عکس شوریده (ابر)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

اشفته

مترادف ها

crazy (صفت)
مجنون، دیوانه، شوریده، شکاف دار

berserk (صفت)
از جا در رفته، شوریده، اشفته

frenzied (صفت)
از جا در رفته، شوریده، اشفته، عصبانی، دیوانه وار، اتشی

distraught (صفت)
شوریده، ناراحت، پریشان حواس

frenetic (صفت)
دیوانه، شوریده، اشفته، عصبانی، اتشی

phrenetic (صفت)
دیوانه، شوریده، اشفته

horn-mad (صفت)
شوریده، عصبانی

فارسی به عربی

مجنون , هائج

پیشنهاد کاربران

پریشان خاطر، پراکنده دل، نا آرام، نگران، منتظر، درهم، غمگین
خشمگین، غضبناک، دژم
اصلاحیه :
یکی پرسید از آن شوریده ایام
که تو چه دوست داری گفت دشنام
که هر چیز دگر که می دهندم
به جز دشنام منّت می نهندم
عطار نیشابوری
یکی پرسید از آن شوریده ایام
که تو چه دوست داری گفت دشنام
که هر چیز دگر که می دهندام
به جز دشنام منّت می نهندام
عطار نیشابوری
منقلب شده
ازخود بیخود شده و پریشان حال
نوعی ماهی بسیار خوشمزه که سرخ شده اش بسیار متداول است .
بهترین شوریده، شوریده ی هندیجان است.
ور بر دو نوع است شوریده ی سنگ، شوریده ی خاک.
اندازه ی بزرگ آن برای طبخ بهتر است.
اخیرن در ایران پرورش نیز داده می شود .

بپرس