حلال کردن


مترادف حلال کردن: جایزشمردن، مباح کردن، بخشودن، عفو کردن، درگذشتن، ذبح شرعی کردن، روا دانستن

معنی انگلیسی:
to declare lawful, to absolve, to waive

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - روا دانستن جایز شمردن . ۲ - بخشودن عفو کردن .

فرهنگ معین

(حَ. کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) ۱ - جایز شمردن . ۲ - بخشودن ، گذشت کردن .

پیشنهاد کاربران

بحل کردن ، بخشیدن، درگذشتن، چشم پوشیدن،
مهر و نفقه را حلال کردن : ممانعت از گرفتن مهر و نفقه و آن را بخشیدن.
نجات دادن نعمت از حرامی/ذبح حیوان رو به مرگ ( گویش تهرانی )
در گذشتن از تقصیر

بپرس