پیشنهادهای Sm (١,٦٠٦)
گرانی کردن، درشتی کردن، سخت گرفتن، خشم گرفتن، ناهمواری کردن، ترشرویی و تلخ گویی کردن
تیز ویر، زودفهم، زرنگ،
هماد، مجموع، در هم تابیده، یکدل،
همتافت، مجموع، یکدل، یک رای،
ساحت و فضای میان خانه، حیاط خانه
کنایه از دنیا
چاه فاضلاب�بالوعه، آبریز عجب نیست بالوعه گر شد خراب که خورد اندر آن روز چندان شراب
نباح
با دیدن در این واژه ها ، ساویدن �سوا ، ساو، سونش ، سوهان� میشود گفت ریشه تسویه و مساوی عربی نیست
تپه باریک سنگلاخی
گیاهان خشک و تر در هم تنیده ، جنگل انبوه که عبور از میان آن ممکن نباشد
در شیراز با این آرایش sove صفتی برای کودکان به چم معصوم و بیگناه یا خرد و نادان است
جارو، عسیل
بی باک، جسور، نترس، قد، لجوج، کله شق
اسب بدآموز ، اسب بدرام و حرون و سرکش
حکیم ، دانا، باریک بین، اگاه، مطلع، دقیق،
سنجیده گفتار، سخنور، سخن دان، شاعر
مرد کاردان و آزموده وجهاندیده، سرپنجه و زورمند، مردصبور و شکیبا
پریشان موی، انکه مویی درهم و نا آراسته دارد
کنایه از بدگوی، بدطینت، بدسرشت، بدخواه
اخمو، عبوس، خشمگین، غضبناک، قهرالود، تلخ روی، ترش رو
خشمگین شدن، غضبناک شدن، اخم کردن ناراحت شدن، ملول شدن، ازرده شدن
نادانی، ابلهی، احمقی
غالب و پیروز شدن، گرو بردن
۱. ظالم ، ستمگر، جور پیشه ۲. انکه تحمل جور کند ، عاشق،
نیکو نظر ، صاحب نظر ، بلند همت، دیده ور، نیک رای، مبارکنظر
نیک تبار ، عالی نسب، نیک گهر، نجیب،
بی غیرتی، سست رگی، دیوثی، نامردی، بی رشکی
بدخلق، بدخوی، بد عادت، بد منش، درشت خو، تندخو، کج طبع،
در کل به صفت هر آنی است که در میان دوسوی آرام نگیرد و پیوسته در رفت و آمد باشد ،
بد گوی، بدگوی، طعان، سرزنش کننده مبهم و پیچیده گفتار، پوشیده گوی
برجاس، نشان تیر
آسوده خاطر و آرام بودن، راحت و رها بودن، با خویش بودن ، اگاه بودن، یکدل بودن،
بد است این همدم و دمساز گناهم ببخش ای جهان آفرین که گر با من آید فبئس القرین
ناپاک دین، بد کیش، مزور، ملحد، کافر، زشت آیین
بد خوی، کج خلق، تند خوی، بد اخلاق
زحمت و دردسر بردن ، پشیمانی و ندامت بردن، افسوس خوردن
ناهمواری کردن، بدرفتاری کردن، درشتی کردن، سخت گرفتن، به نرمی ز دشمن توان کرد دوست چو با دوست سختی کنی دشمن اوست
درست عهد ، راست پیمان، راستگو ، وفادار، نیک نظر پدر بارها گفته بودش به هول که شایسته رو باش و پاکیزه قول
نیک رفتار ، نیکو روش، انکه راه شایسته رود پدر بارها گفته بودش بهول که شایسته روباش و پاکیزه قول
خم بزرگ شراب به میخانه در سنگ بر دن زدند کدو را نشاندند و گردن زدند
تارک دنیا، پارسا، ازماینده سختی، حمول و صبور و شکیبا، متقشف، راهب، ناسک، جهان رها
زدن ، مورد ضرب و شتم قرار دادن، تنبیه کردن به در کردی از بارگه حاجبش فرو کوفتندی به ناواجبش
حل و فصل کردن، گشودن، اشکار کردن کسی مشکلی برد پیش علی مگر مشکلش را کند منجلی
ناز و عشوه کنان، شیرین کاری
، خشمگینی، غمگینی، ملالت، تشویش، بیقراری، ناراحتی شبانگه چو نقدش نیامد به دست به دلتنگ رویی به کنجی نشست
ناراحت، غمگین، ملول، بیقرار، خشمگین، قهرالود، عصبانی
بازار رایج ، تیز بازار، پر مشتری، پر رونق، پاچال گرانی نظر کرد در کار او حسد برد بر گرم بازار او
پر مشتری، پر رونق
حسود ، بدخواه، بدسگال، کینه ور گرانی نظر کرد در کار او حسد برد بر گرم بازار او