دفع الوقت


برابر پارسی: زمان گذرانی

معنی انگلیسی:
delay, obstructionism, procrastination

لغت نامه دهخدا

دفعالوقت. [ دَ عُل ْ وَ ] ( ع اِمص مرکب ) گذراندن وقت. ( فرهنگ فارسی معین ). || تأخیر. درنگ. فرغل. فرغول. اهمال. ( ناظم الاطباء ). مماطله. امروز و فردا کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). عمل بازپس انداختن. بگاه دیگر گذاشتن. تعلل. سر پیچاندن. دورسپوزی. دیرسپوزی. سپوزکاری. مَغْزِش. مولش. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : چون نواب و وزرا می دانستند که وجوه نخواهد رسید دفعالوقت را عشوه دادندی و جذب خواطر را منت می نهادندی. ( تاریخ غازانی ص 244 ). برحسب دلخواه و ارادت ایشان ساخته می گردانید بی واسطه وسیلی و شفیعی و دفعالوقتی. ( تاریخ قم ص 5 ).
- به دفعالوقت گذراندن ؛ امروز و فردا کردن. ( فرهنگ فارسی معین ).
- دفعالوقت کردن ؛ امروز و فردا کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). تسویف. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). امرار وقت کردن.
- دفعالوقت نمودن ؛ اهمال نمودن و امروز و فردا کردن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

۱ - گذراندن وقت . ۲ - مماطله امروز و فردا کردن . یا به دفع الوقت گذراندن . امروز و فردا و فردا کردن : (( مردک در این قضیه یا اشتهای خیلی زیاد ی داشت یا اینکه میخواست دفع الوقت کند ... ) )
گذراندن وقت .

پیشنهاد کاربران

روز سوختن = روز گذراندن . وقت تلف کردن
و گفت فرمان بردارم و بازگشت امیر نوشتگین خاصه را گفت اسبی نیک رو از آخور خیلتاش را باید داد و پنج هزار درم نوشتگین بیرون آمد و در دادن اسب و سیم و به گزین کردن اسب روزگاری کشید و روز را می بسوخت تا نماز شام را راست کرده بودند و بخیلتاش دادند و وی برفت تازان
...
[مشاهده متن کامل]

و آن دیوسوار نوشتگین چنانکه با وی نهاده بود بهرات رسید و امیر مسعود بر ملطفه واقف گشت و مثال داد تا سوار را جایی فرود آوردند و در ساعت فرمود که تا گچگران را بخواندند و آن خانه سپید کردند و مهره زدند که گویی هرگز بر آن دیوارها نقش نبوده است و جامه افکندند و راست کردند و قفل برنهادند و کس ندانست که حال چیست. . . . . . . . . . . .
ابوالفضل بیهقی � تاریخ بیهقی � مجلد ششم � بخش ۸ - خیشخانه

مماطله ، مغزیدن، مولیدن، دور سپوزی، سپوزه کاری
روز گذرانیدن . [ گ ُ ذَ دَ ] ( مص مرکب ) دفعالوقت کردن . ( از آنندراج ) . وقت گذراندن : امید هیچکس به قیامت نمانده است از بس که روزمیگذراند بهانه اش . صائب ( از آنندراج ) .

بپرس