پیشنهادهای علی ماشا اله زاده (٨٧٢)
شعله ور کردن ( جنگ/زندگی/بحث ) Ignite a war / life/issue
هروله کردن
زمان خریدن، وقت خریدن
آهسته و پیوسته پیش رفتن
نِشَست، میزگرد
تب و تاب، شور و هیجان Giddy tendrils raced through my gut and chestتب و تاب و شور و هیجان درونم پیچید
) آدم ) دور از انتظار، دور از ذهن، غیر منتظره
آدم چلمن ساده لوح
سرمست، سرگردان giddy tendrils raced through my gut and chestپیچک سرمست درون دل و روده و سینه ام دوید ) از فرط شادی و هیجان (
پیچک سرگردان، پیچک سر مست Giddy tendrils raced through my gut and chestپیچک سر مست درون دل و روده و سینه ام دوید. ) متن حماسی (
جامعه ی سفیران فرهنگی تاریخی Society of creative anachronism با پوشیدن لباسهای قرون وسطایی ، فرهنگ و تاریخ آن دوره را زنده میکنند ودر بسیاری کشورها ش ...
holiday entitlement حق مرخصی Pension entitlement حق بازنشستگی benefit entitlement حقوق مزایا، مزایای حقوقی
احساسات خود را بروز دادن ( ابراز کردن ) Women may not emote in the same way that men do زن ها ممکن است احساسات خود را به همان شکلی که آقایان بروز م ...
سخت گیرانه Harsh punishment مجازات سخت گیرانه
پدر و مادر برتر ، پدر و مادر نمونه
نامهربان، بدون گذشت Harsh criticism/punishment/treatment رفتار بدون گذشت ( تند ) مجازات بدون گذشت ( تند )
آدم مخالف Vietnam war Resistors مخالفین جنگ ویتنام
مایل ( به انجام کاری ) متمایل ( به انجام کاری ) I'm inclined to study mathematic من مایل هستم به مطالعه ی ریاضیات مستعد ( انجام کاری ) با استعداد ( ...
آدم تک پر ( تنها ) He doesn't talk much about his family. He is a very private person افراد ( جمع ) Privates ! queue in line افراد ( سربازان ) ! ب ...
از توی لاک خود بیرون آمدن، روی کسی باز شدن
توی لاک خود فرو رفتن، منزوی شدن
نقشه ی راه، طرح و برنامه تصویر ذهنی He makes a detailed map of his wife's world
Less of مقدار کمتری از ( pr onoun ) دو طرف of اسم یا ضمیر نیاز دارد لذا "مقدار کمتری" ترجمه می کنیم She spends less of her time at home او مقدار کمت ...
شخصیت، منش، تار و پود شخص moral fiber تار و پود اخلاقی، منش اخلاقی
همه چیز را خراب کردن، همه کارها را خراب کردن She often gets things the wrong way
همه کارها را خراب کردن، همه چیز را خراب کردن
فارغ شدن ( از کاری ) ، خلاص شدن ( از کاری ) ، پشت سر گذاردن ( کاری ) She do the laundry when she is over to watch the kids او رختشویی میکند وقتیکه ...
از کار افتادگی ، کمک هزینه بهزیستی
کمک هزینه بهزیستی، یارانه بهزیستی Evan's live on disability because of an accident that left her paralyzed
طوفان ( خوشی ها ) ، کولاک ( خوشی ها ) موج ( انفجار خوشی ها ) The seven days in New York was a blast این ۷روز در نیویورک کولاک ی بود. ( ترکوندیم )
مقاله ارائه شده در مجلات علمی
حساباشو کردن که. . . . ، حساباشو کردن که. . . . . ، نتیجه گرفتن که ( عامیانه ) I figured that since I didn't have a committed relationship with him, ...
رابطه نا مشروع داشتن ( با زن شوهر دار )
راه حل ثانویه، plan B
هم خدا را و هم خرما را خواستن
مشتاقانه منتظر. . . بودن
He is 15 years my senior او۱۵ سال بزرگتر از من است
کاملا" سر در گم ، کاملا" گیج I'm at a total loss من کاملا" گیجم، من نمیدانم چی بگم
صمیمی ( در تمامی زوایای معنایی ) صمیمی ( در دوستی، به لحاظ فضای رستوران، به لحاظ جنسی:صمیمی شدن با جنس مخالف )
Reach sb ارتباط برقرار کردن با کسی، درک کردن کسی
خرید سهام شرکت، تملک شرکت
سهام شرکت را خریدن ( به گونه ای که مالک شرکت شویم ) ( خرید اکثر یا تمام سهام یک شرکت )
See the fairnessانصاف دادن
انصاف دادن We would hope she would see the fairness and suggest it herself ما امیدوار بودیم او انصاف بده و خودش پیشنهاد کند ( حقوق پایین تر را ) ( بخ ...
بار، سنگینی، فشار، بار ( روی دوش ) ، بار ( مسوولیت ) ، بار مجازی If things go wrong , he will bear the burden of guiltyبار گناه I don't want being a ...
علاوه بر She draws a salary above and beyond the payment for the business او یک حقوق می گیرد علاوه بر قسط کسب و کار ( که به او پرداخت میکنیم ) ( قسط ...
بار مالی ( سر بار ) be a drag on sb/sth High price of her help is a drag on our business هزینه ی بالای کمک او به ما ( چون باید بعدا با نرخ سود بالا پ ...
هزینه ی بالا ( اسم ) High price of mom's help هزینه ی بالای کمک مادرم به ما ( چون بعدا باید با سودش به او پس بدهیم:مربوط به یک داستان ) High - pric ...
پاشنه کفش خود را ور کشیدن روی پای خود ایستادن خود اتکا بودن
مخ ( دختر/پسر ) را زدن