پیشنهادهای علی ماشا اله زاده (٩١١)
سوپر مارکت کوچک ( معمولا داخل سینما، مترو. . . . )
سهم خودت را درقبال مسوللیت به جا بیار do your part = do your share of the work =
به روز رسانی وضعیت
امتیاز برای رفتار خوب لایک خوش سابقه گی He earned brownie points by bringing coffee for his colleagues. او لایک گرفت بخاطر آوردن قهوه برای همکارانش
امتیاز برای رفتار خوب لایک خوش سابقه گی He earned brownie points by bringing coffee for his colleagues. او لایک گرفت بخاطر آوردن قهوه ب ای امکارانش
وجود دارد در . . . . . . The project was delayed due to all the red tape involved in government approvals. این پروژه به تاخیر افتاد بواسطه ی تمام ...
مجوز های دولتی
رسمی: جا به جا شدن ( پول ) Half the money spent in kenya travels through M - Pesa , a money transfer system based on mobiles. نیمی از پولی که در ک ...
Strong point متضاد ؛ weak point
گرایش عمومی سمت و سوی تمایل مردم جهت گیری اجتماعی
( Fit ( noun ۱ - تناسب ۲ - انتخاب مناسب We must be sure that there’s a fit between the needs of the children and the education they receive. ما باید ...
Anticipate vs guess Anticipate : تمهید جستن ، آمادگی جستن برای حوادث احتمالی پیش بینی های لازم را به عمل آوردن Guess : صرفا حدس زدن، پیش بینی کردن ...
از منابع خارجی تامین کردن
Step forward vs pioneer Step forward: پا پیش گذاشتن ، پیش قدم شدن Pioneer : پیشتاز بودن، جزء اولین ها بودن
pi‧o‧neer ( noun ) countable : ۱ - حرفه ای، پیشتاز�� ۲ - پیشکسوت ( اولین نفرات ) � 💫1�someone who is important in the early development of somethin ...
Streamline vs optimize Streamline: ساده سازی کردن، اصلاح ساختاری کردن، کارآمد کردن Optimize : بهینه کردن ) بدون تغییرات فیزیکی/صرفا با تغییر تنظیمات ...
Streamline : ساده سازی کردن ، کارآمد کردن ( بوسیله ی حذف و اضافه/اصلاحات ساختاری ) 💫 Optimize : بهینه کردن، پر بازده کردن ( بوسیله تنظیمات بهینه ...
پخش غذای نذری
فرو غلطیدن افتادن و غلط خوردن Fall move=trumple
که انگار خونه خودته، دنج و راحت مثل خانه خودت We stayed at a homey bed and breakfast inn. ما در یک مسافرخانه ی فقط صبحانه و تختخواب دنج و راحت مثل ...
Home خانه Homey :که انگار خونه خودته، دنج و راحت مثل خانه خودت Homeless : بی خانمان Homesick : غریبی کردن Homeland : وطن Homemade : خانگی ( Homema ...
( تخصصی ) هم فرکانس شدن ( عمومی ) ( فعل لازم ) هم دل شدن، به دل نشستن ( فعل متعدی ) منعکس کردن Her experiences resonate powerfully with me, livin ...
داستان عامه پسند
عامه پسند که عموم مردم دوست دارند
دست شستن از چیزی قید چیزی را زدن I think we need to throw cold water on that idea. من فکر پی کنم ما نیاز هست که دست بشوییم از این ایده ( قید اش را ب ...
شناسه ی اجتماعی
با سند و مدرک اعلام کردن، رسما اعلام کردن as saying ( that ) to say something publicly or officially, so that it may be�written�down and�repeated� ...
be worth sth��������� ارزش . . . دارد be worth it������������ ارزشش را دارد be worth doing���� ارزش انجام دادن اش را دارد 10/€50/�300, etc. worth of ...
او به ارزش ( به اندازه ی ) ۲۰۰ دلار لباس خرید. She bought $200 worth of clothes. €50 worth of golden��� به ارزش ) به اندازه ۵۹ یورو طلا ) €50 wort ...
صندوق رشدوا توسعه ( ملی ) Many income funds are worth considering since the total return is often better than from a growth fund. بسیاری از صندوق ...
بی چون و چرا The Socialists now have a commanding lead over their opponents. جامعه شناسان حالا برتری بی چون و چرا دارند روی مخالفانشان The Chicago ...
از این هم بد تر اینکه. . . . . از این بدتر . . . . . . تازه از این هم بدتر. . . . .
۱ - دفتر ثبت وقایع روزانه ( هواپیما، کشتی. . . . . ) ۲ - کنده درخت ۳ - لگاریتم
Backlog :� لیست اقدامات/ اقلام مورد نیاز ( اصطلاحی در مدیریت پروژه ) large amount of work that you need to complete, especially work that should al ...
معاشقه کردن مغازله کردن عشق بازی کردن
زوار در رفته بودن
داره زوار در رفته میشه داره نخ نما میشه داره می پوسه
کهنه گی اش دارد معلوم میشه نخ نما دارد میشه دارد پوسیده میشه
کهنه گی، کهنه بودن :age پوسیدگی، پوسیده بودن بعضی از این مبل ها داره نخ نما میشه. Some of the furniture was�showing�signs of�age. The water pipes ...
همه اش هارت و پورت ولی هیچ کاری نمی کنی
Soft skills badge
همه اش حرف، همه اش ادعا فقط حرف، فقط ادعا فقط پارس می کنی ولی جرات هیچ کاری را نداری
نشان لیاقت هماهنگ کننده و سازماندهی گروهی
نشان مدیریت و رهبری مدرک قابلیت هدایت گروه نشان توانایی رهبری کار تیمی
میانجی سازمان دهنده تسهیل گر کاتالیزور
مسوول گزینش
وا دادن کم آوردن She came unstuck in the last part of the exam او در آخرین بخش امتحان وا داد ( کم آورد ) It was in the third round of the championsh ...
گیر کردن موفق نبودن شکست خوردن She came unstuck in the last part of the exam او در آخرین بخش امتحان گیر کرد ( نتوانست عبور کند/موفق نبود/شکست خورد )
( اقتصاد ) پویا buoyant economy/market/industry Carpet sales remained strong as a result of the buoyant housing market فروش فرش پابرجا ماند به عنوا ...
فراهم بودن موجود بودن آماده ی استفاده بودن در دسترس بودن Rooms are offered subject to availability اتاقها ارایه می شوند منوط به فراهم بودن ( آماده ی ...
۱ - بازار آزاد ۲ - مناطق آزاد ( تجاری )
رقبا را از صحنه رقابت خارج کردن کنار زدن رقبا squeeze somebody/something → out ( of something ) phrasal verb [transitive] to make it difficult for so ...
کارپرداز مسوول ارایه ی خدمات یک ماشین صنعتی Cutting /press machine operator ( کارپرداز دستگاه برش/پرس ) مسوول ارایه ی خدمات یک سیستم مخابراتی ( کا ...
( غذا ) پر تخمه ، پر ملات ، غلیظ
Have a baby = give birth Give birth زایمان کردن Have a babyبچه دار شدن به نقل از لانگمن : have a baby/give birth to a baby She had the baby at home. ...
Natural childbirth=زایمان طبیعی در هیچ دیکشنری یا در گوگل ندیدم واژه ی born on arrival را
سقوط منجر به مرگ داشتن ( از کوه ) پرت شدن و مردن
بوسیله ی باد شن در چشم رفتن Wind blows sand into my eyes باد زد شن توی چشمام باد زد شن رفت توی چشمام
ذهنیت، تصورات، باورهای غلط را برطرف کردن افسانه ای را باطل کردن
تابو شکنی کردن The programme sets out to explode the myth that some delicate tropical fish are impossible to keep این برنامه درصدد است که تابو شکنی ک ...
خریدار مشکل پسند
( پول، سرمایه ) در کاری انداختن ( پول، سرمایه ) در کاری خرج کردن MONEY [transitive] to spend a lot of money on something sink something in/into som ...
Collect direct = funell
افراد، جمعیت، پول، اطلاعات. . ) در یکجا جمع کردن The crowd funneled into the theater. جمیت جمع شدند در سالن تیاتر [ T ] We’ve been funneling our mon ...
چیزی به نام ناهار رایگان وجود ندارد هیچکی برای رضای خدا خدمتی ارایه نمی دهد ( بلکه در ازای دریافت پول خدمات ارایه می گردد )
چنین چیزی نیست امکان ندارد جنین چیزی وجود داشته باشد There's no such thing as a free lunch چنین چیزی وجود ندارد که نهار مفت به کسی بدهند
سرپرست مستخدمین هتل
صفت : برای زندگی در محل کار Live - in nanny پرستار برای زندگی در محل کلر Live - inaccomodation اتاق برای زندگی در محل کار
صفت : live - in ( پرستار بچه، خدمتکار. . . ) سر خونه ( اقامت، زندگی ) در محل کار، سر کار Live - in accommodation زندگی کردن در محل کار ، اقامت سر ک ...
با تشکر و قدردانی از کابر گرامی میثم علیزاده لشکانی و در تایید و توضیح ایشان: Already از قبل【 شروع شده و آثارش تا حال ادامه دارد] Before قبلا [انجام ...
باتشکر و قدردانی از کاربر گرامیFarhoodودر تایید و توضیح مطلب ایشان: CONDITION [linking verb] to be in a particular state or condition ( بی . . . ) ا ...
۱ - ابرهای تیره که نشانه ی وقوع طوفان هستند ( می توان حدس زد این ابر های تیره را طوفان به اینجا رانده است، پس طوفان نزدیک است ) ۲ - نشانه های بد برا ...
Move down. . . . . Fall [I]. . . . . drop [I]. . . . . . . spill [I]. . . . . . . pour [I] فعلpour را فقط در حالتی که ( خون یا باران یا دود، . . . ...
look like something به نظر می رسد انگار. . . ( چیری ) . . . . ( درآینده نزدیک ) اتفاق خواهد افتاد — phrasal verb with look US/lʊk/ verb ( POSSIBLE ...
( در آینده بسیار نزدیک ) مواجه بودن با در شرف. . . . بودن در شرف وقوع. . . . بودن
( باران ) موقتا بند آمدن ۲ - موقتا دست نگهداشتن ( انجام ندادن ) Hold off making your decision until Monday دست نگهدار از تصمیمت تا دوشنبه
از روی تنبلی ( در رخت خواب، مبل، ساحل ) خوابیدن I'm not one to laze around in bed all day long
Soapy water آب کف آلود، کف Hand washing liquidمایع دستشویی، صابون مایع
Pour downیک phrasalverb نیست که بخواهد در یک مدخل جداگانه معرفی گردد. حرف اضافه یdownصرفا بیانگر "جهت" و سمت و سوی ریختن میباشد ومعنای فعل را دگرگون ...
( محتویات کابینت، قابلمه. . . ) ریختن بیرون و تمیزکردن you clean out something such as a cupboard, room, or container, you take everything out of it ...
جوش آوردن کتری
روز توام با بی حالی . i spent a lazy day in the park یک روز توام با بی حالی را در پارک گذراندم.
Stiff سفت که قابلیت شل شدن را هم دارد ولیhardسفت که قابلیت شل شدن را ندارد Stiff colarیقه ی سفت ( که بعد از چند بار پوشیدن یا شستن شل می شود ) Stiff ...
Lead to ۱ - منتهی شدن به یک مکان ( direction ) The door leads out onto a wide, shady terrace. A narrow trail of blood led directly into the cave. . ...
یک تکه از راه پله ها ( ما بین دو پاگرد ) We walked up four flights of stairs ( =sets of stairs ) . ما چهار تا پا گرد ( از راه پله ها ) را بالا رفتیم
( حرفم، نظرم، اطلاعاتم، خبرم، کمکم، کارم. . ) اگه بدرد بخور باشد I've brought my notes, for what it's worth. من یادداشت هایم را آورده ام، اگه بدرد ب ...
اشتباهی که همه می کنند ر شما هم ا مرتکب شدن توی تله ی معروف افتادن
دنبال دعوا میگرده از یک چیزی دلخوره، به همه گیر میده
هیچ چیزی نمی تواند او را متوقف کند
شانسی بودن
کار سختیه که بخواهیم ( فلان کار را بکنیم ) تحت فشار خواهیم بود ( برای انجام کاری )
توی جیبم است توی مشت من هست ( یعنی مطمءنم که بدست می آورم آنرا )
در چشمان تیز بین رسانه ها زیر ذره بین رسانه ها
در چشمان تیز بین رسانه ها زیر ذره بین رسانه ها
واضح، ملموس There is no discernible reason why this should be the case. هیچ دلیل واضح ( ملموسی ) وجود ندارد که چرا باید این یک مورد باشد There has b ...
Throw sth together بطور تصادفی سرهم کردن چیزی ( هرچی دم دست بود، هرچی پیش آمد ) She threw a cake to gather او یک کیک سر هم کرد ( هرچی دستش آمد سرهم ...
Reward پاداش، جایزه ای که بطور خصوصی به کسی داده می شود Awardپاداش، جایزه ای که در ملا عام به کسی داده می شود Prizeپاداش، جایزه ی برنده شدن در یک رق ...
خوب عمل کردن ( روی بدهی ) ( یعنی تمهیداتی انجام داده که بتواندپرداخت کندیا کاملا پرداخت کرده است When someone makes good something, they either pay ...
۱_الف: رکورد Copper prices scaled a new heights قیمت مس رکورد جدیدی رسید ب: مقام، جایگاه He rose to Lofty heights of forign minister او به مقام رفیع ...
۱_الف: رکورد Copper prices scaled a new heights قیمت مس رکورد جدیدی رسید ب: مقام، جایگاه He rose to Lofty heights of forign minister او به مقام رفیع ...
تءاتر خیابانی سینمای خیابانی
۱ - الف:سطح بالای ب:مقام والای ۲_اوج ِ. . . . . . . . . Her husband rose to the Lofty heights of transport minister شوهرش به مقام والای وزیر راه رس ...
۱ - الف:سطح بالای ب:مقام والای ۲_اوج ِ. . . . . . . . . Her husband rose to the Lofty heights of transport minister شوهرش به مقام والای وزیر راه رس ...
بعید نیست از . . . . . که انجام بدهد. . . . Not put it sb to do sth Perhaps Helena told him - I wouldn't put it past her. شاید هلنا به او گفته است ...
چلوندن و گرفتن چیزی از کسی They managed to squeeze a cool €130 out of me آنها چلوندند من را تا توانستند۱۳۰ یورو بگیرند از من ( بچلونی اش یک ریال از ...
از کدام سیاره آمدی؟ مثل اینکه دریک سیاره دیگر زندگی می کنی ( کنایه از ایده و نظرات غیر عملی و غیر واقعی )
( به شوخی ) طبیعت وحش، تالار گفتگو، تالار اندیشه ( توالت )
به دلایلی که خودش می داند خودش بهتر می داند ( من نمی دانم )
می ترسم حتی بهش فکر کنم جرات نمیکن، حتی بهش فکر کنم
قضیه دارد جدی میشه فراتر از یک شوخیه شوخی نیست
شوخی، نه جدی He said that he was a huge fan of the president, although I suspect it was tongue in cheek او گفت که یک طرفدار پر و پا قرص رییس جمهور ا ...
رقابت نزدیک رقابت تنگاتنگ After finding out I got the job, I learned from a friend within the company that it was a close thing due to the yearlong g ...
نجات معجزه آسا خطر از بیخ گوش کسی رد شدن a Close shave= a close thing = a close call
A close/near thing نجات معجزه آسا The car just missed the child but it was a very close thing این خودرو نخورد به بچه اما این یک نجات معجزه آسا بود خط ...
نجات معجزه آسا The car just missed the child but it was a very close thing این خودرو نخورد به بچه اما این یک نجات معجزه آسا بود خطر از بیخ گوشش رد شد
روی هوا نامعلوم
( Tip the balance ( in sb's favour معادلات را به نفع. . . تغییر دادن کفه ترازو را به نفع. . . سنگین تر کردن ' The latest election promise might just ...
یک فیلم برای مخاطبینی با فرهنگ خاص یک فیلم با مخاطب خاص Cult. . . . culture
پا به فرار گزاشتن با. . . . ( دزدیدن و ) پابه فرار گزاشتن با. . . . Somebody broke into the shop and made off with several TVs یکنفر دستبرد زد به ...
Make up for ( جبران معنوی ) ( با رفتار و عملکرد ) جبران کردن The team will be anxious to make up for a disappointing start to the season این تیم نگ ...
۱ - به سختی دیدن به سختی شنیدن به سختی درک کردن ( متوجه شدن ) The numbers are too small_I can't make them at all این اعداد خیلی کوچک هستند، من نمی ت ...
از سر تکبر با کسی حرف زدن از روی تکبر باکسی حرف زدن
بپزد کسی را روی فکر کسی کار کردن ( برای انجام کارغیر قانونی ) ( فکر کسی را ) آماده کردن ( برای کار خطا ) ( فکر کسی را ) تنظیم کردن ( برای کار خلا ...
همه را به یک چوب راندن تعمیم نادرست
هم خوبه هم بده مزایا ومعایب خودش را داره
به قید فوریت انجام دادن تسریع کردن میانبر زدن To help something happen or make progress more quickly than usual There are calls for the bill to be f ...
برای بیان پیشنهاد در نامه های اداری: علاوه بر این. . . . از این گذشته. . . . .
رءوس مطالب را گفتن تیتر وار بیان کردن
مواجهه ی با Even when faced with particularly arduous challenges, sh has a drive and tenacity to successfully cope with the situation حتی هنگام مواجه ...
معلومه که مشخصه که از ظواهر امر پیداست که ظاهرا You have been known to antagonize him معلومه که او را با خودت بد کرده ای اینجور که پیداست، او را با خ ...
توی ذوق کسی زدن
توی ذوق کسی زدن to react angrily to something that someone says or does: I made the mildest of criticisms and he jumped down my throat. من انتقادخیل ...
توی ذوق کسی زدن to react angrily to something that someone says or does: I made the mildest of criticisms and he jumped down my throat.
پذیرفتن ( حقیقت تلخ )
عذاب وجدان داشتن
لو دادن از زبان کسی در رفتن
زیر سبیلی رد کردن صداش را در نیاوردن
پنهان نگه داشتن ( حرفی، حقیقتی. . ) از کسی نگفته نگهداشتن حرفی از کسی
مشخص است/بود که. . . . . معلوم است/بود که. . . . . If something or someone is known to be or do something, people know that it is true or happens, ...
معبر a place where something such as a road, river, etc. can be crossed safely, or a place where a road and a railway meet and cross each other جایی ...
از دماغ فیل افتادن خود شیفته شدن خود بزرگ پنداری
تیم اجرایی یک گروه که کار میدانی و عملیاتی انجام می دهد
Philip was a remarkable teacher, able to command instant respect فیلیپ معلم تحسین برانگیزی بود، قابلیت داشت که از احترام برخوردار باشد لیاقت داشت که ...
Letter of recommendation نامه ی ای با مضمون پیشنهاد یک شخص برای احراز یک پست و مقام Letter of reference رضایت نامه شغلی، نامه ی سابقه کار ( از یک شرک ...
Letter of recommendation نامه ی ای با مضمون پیشنهاد یک شخص برای احراز یک پست و مقام Letter of reference رضایت نامه شغلی، نامه ی سابقه کار ( از یک شرک ...
یکطرفه، قاطع A Lopsided 8_0 victory یک پیروزی۸بر صفب یکطرفه یک پیروزی قاطع ۸ بر صفر With a lopsided vote of 502 to 9 با یک رای قاطع ۵۰۲ بر۹
آیکون اخبار جدید ( در صفحه ی فیس بوک شما ) آیکون اخبار بروز رسانی شونده در یک وبسایت
درگاه خبری LabSpaces has all of the features of a social - networking site with the addition of a daily science newsfeed لب اسپیس تمام ویژگی های یک س ...
از ( یک دسته، شاخه بندی، گروه، انشعاب ) He invited male� fans of the�Ducke men's basketball team � and� of the Duck's rival University of North Car ...
دست به یکی کردن جملگی سر کسی ریختن You've all ganged up against me, it's not fair. شما همگی دست به یکی کرده اید رو در روی من. این عادلانه نیست.
( با تاکید ) بیشتر، خیلی= More than adj فراتر از. . . . =More than noun He is more than a coach, he is a friend او بیش ازیک مربی است، او یک دوست است. ...
دیکشنری کمبریج: :very خیلی It's more than likely that there's oil here under the ground. بیشتر احتمال دارد نفت وجود داشته باشد اینجا زیر زمیم خیلی ا ...
بروز، ابراز، بیان ( احساسات، . . . ) expression of sympathy/thanks/regret etc ابراز هم دردی/ابراز تشکر/ابراز پشیمانی Freedom of expressionآزادی بیان ...
معلم ذخیره
تشر زدن به کسی
Fire :اخراج کردن از یک شغل یا پست سازمانی ( برکنار کردن ولی هنوز میتوانی وارد آن مکان شوی، فقط شغل نداری ) Expel:اخراج کردن از یک مکان ( که دیگر اجا ...
Extend توسعه دادن ( معنوی ) گسترش دادن ( معنوی ) Expand توسعه دادن ( فیزیکی ) گسترش دادن ( فیزیکی ) British Coal is planning to extend its operat ...
( فرصت/مسیر موفقیت/دانش ) دریغ شدن، داده نشدن The scientists have been denied the necessary funds for their research program. از این دانشمندان سرمای ...
عصای دست است کاملا کاربردی و دم دستی است
محاله که نتواند. . . در اینجا به علت وجود دو نشانه ی منفی در یک جمله never باید"محال" ترجمه شود My grandson never fail to phone me on my birthday نو ...
Fail to = can't My grandson couldn't phone me=my grandson failed to phone me Never fail toمحاله که نتواند. . . در اینجاneverباید "محال" ترجمه بشه چو ...
گوشزد جدی کردن گوش کسی را کشیدن ( مجازی ) عصبانیت خود از کسی را ابراز کردن He gave me a real earful about being late so often. او گوشزد جدی کرد به ...
گوش خود را تیز کردن با دقت گوش دادن Jay pricked up his ears when I mentioned a vacation. جی گوشش را تیز کرد وقتی من نام بردم از یک تعطیلات
گوشش تیز شد به دقت گوش کرد
خیلی زیاد مثل ریگ ( مثل پشکل ) آنقدر زیاد که از در و دیوار می بارد
آنقدر زیاد که حتی به گوش تو هم نرسیده We’ve got pumpkins coming out our ears this time of year. ما آنقدر زیاد کدو داریم که حتی به گوش توهم نرسیده
ببینیم چی پیش میاد مطابق با شرایط همان لحظه تصمیم گرفتن We’ll see what the weather’s like and play it by ear. ما ببینیم آب و هوا چجوریه و مطابق با ش ...
( جواب آزمایش، نتیجه امتحانات، اخبار جدید. . ) آمدن، ( بدست آمدن ) ?Have the test results come through yet نتیجه ی امتحانات آمده؟ ?Have your examina ...
متفکر متفاوت نگر کسی که متفاوت از بقیه فکر می کند
متفکر همگرا کسی که مثل بقیه فکر می کند
به ضرر خود کار کردن ( عمدی یا سهوی )
فعل متعدی : مسوولیت سنگین روی دوش کسی گذاشتن. . . throw sb in at فعل لازم : مسوولیت سنگین قبول کردن. . . . . be thrown in at Our manager thinks the g ...
طبق روال انجام دادن در چارچوب پذیرفته شده عمل کردن If you want to write for this paper, kid, you're going to have to play by the rules! اگر می خواهی ...
ترجمه ی زیر هم آورده شده ( کار کوچکی را ) بزرگ جلوه دادن ( کار کوچکی را ) زیادی گنده کردن ؟Why does he need to make such heavy weather of a simple ...
سوار بر موضوع /مشکلات شدن کنترل اوضاع را بدست گرفتن مدیریت بحران را بدست گرفتن
Press on with sthپافشاری کردن در انجام چیزی Insist on sthپافشاری کردن روی یک عقیده
باز کردن راه برای اقدامات بیشتر و بیشتر ( راه برای این کار که باز شد پشت سرش مثل سیل راه ها باز میشه برای کارهای بعدی )
یا از این طرف پشت بام پایین افتادن یا از آن طرف پشت بام افراط و تفریط کردن ( با حرف و عمل ) یا خیلی ببریم بالا کسی را یا کلا نیست و نابودش کنیم
( با انتقاد و . . . ) روحیه ی کسی را خراب کردن ( با انتقاد از او ) کوبیدن کسی
( وقتی امید کمی وجود دارد ) امید دادن به کسی
روحیه دادن به کسی ( با تعریف و تمجید ) به تدریج ساختن ( تقویت کردن ) کسی . . . . . . . . Knock sb down روحیه کسی را خراب کردن ( با انتقاد، . . . ) ...
( رفتار ) وسواسی compulsive gambling/overeating/spending etc ولخرجی/پرخوری/قماربازی وسواس گونه ( شخص ) وسواسی compulsive overeater/gambler/spender/l ...
دردسری که نمیشه از زیرش در رفت شتری که در خونه ی همه می خوابه
( شخصی ) سر کسی آوار شدن ( جهت مواخذه و طلبکاری از او ) فلانی مثل یک خروار آجر روی سرم خراب شد
اشغال ( یک پست، شغل / یک مکان ) ۱_سکونت ( در یک مکان ) ۲_تصدی ( یک شغل ) He took occupancy of this position for ten years. او تصدی این پست را برا ...
ناخودآگاه کشیده شدن به سوی. . . . : drift ito I just drifted into teaching, really. من نا خود آگاه کشیده شدم به سمت تدریس ناخودآگاه دورشدن از : dri ...
من همیشه طرفدار اینم که تا میشه معنی تحت لفظی خود لغت را استفاده کنیم ". . . . . . به کنار" حالا با توجه به جمله ی بعد ، ناخودآگاه می فهمیم منظور"بعل ...
. . . که هرگز تا حالا سابقه نداشته At a speed like never before با سرعتی که هرگز سابقه نداشته Because of the new technological revolution، our brains ...
تغیرر کردن/دادن ( یک چیز، درونی یا بیرونی ) Her face hadn't altered much over the years صورت او تغییر نکرده است در طول سالیان ( تغییر ظاهری یک چیز ) ...
اقناع کننده توجه: "رضایت بخش" یعنی دیگران ر ا راضی کردن ولی fulfilingیعنی درون خودمان را راضی کردن که کلمه "اقناع کننده" بهتر می باشد
یک سر و گردن بالاتر از کسی بودن خیلی بهتر از کسی بودن =much better than
سر تر از کسی /چیزی بودن Render is a streets ahead of fhe rest of us at Matt's. راندی سر تر از بقیه ی ما است در ریاضیات =much better tgsn
همینجوری یهویی ناگهانی بدون اطلاع قبلی Max was here a minute ago, then he disappeared_just like that مکس یک دقیقه پیش اینجا بود، سپس ناپدید شد_همینجو ...
آره برای او خیلی هم خوبه که. . . اما ( برای من نه ) برای بیان نظر مخالف ( contrast Idea ) It's all very well for him to say it's not important, but ...
یک کم دیره ( کار هز کار گذشته )
اما این را هم بهت بگم ( ها ) . . . . She is clever, l'll give you that, but I don't trust her او باهوش است، اما اینم بهت گم من بهش اعتماد ندارم. I ...
خیلی باید خوش شانس باشند که. . . . احتمالش تقریبا صفر است که. . . . They'll be lucky to find a restaurant open at this time of night خیلی باید خوش ...
درست و دقیقش را بخواهیم بگیم. . . .
فقط اسما رسما ( نه عملا ) It's my car in name only, to all intents and purposes , it belongs to my son این ماشین اسما مال من است ولی عملا مال پسرم ا ...
از هر نظر، از هر جهت، عملا هرجور حساب کنی It's my car in name only. To all intents and purposes, it belongs to my son این ماشین اسما مال منه، ولی هرج ...
Be unrepentant پشیمان نبودن ( از گناه، جرم )
چشم پوشی کردن ( از حق خودت ) گذشت کردن صرف نظر کردن ( از یک حق، ادعا ) Resign ( a right, , claim ) = relinguish His elder brother resigned his righ ...
شخصا قانون را در مورد کسی اجرا کردن بدون دادگاه و دفاعیه کسی را مجازات کردن
راه خود را جدا کردن ( از کسی، بقیه. . . ) صف خود را جدا کردن اعلام براءت کردن He was the first to break ranks with Ceausescu and publicly criticise ...
مثل بقیه بودن ، سازگار با جمع بودن At our school, you were required to conform, and there was no place for originality. در مدرسه ما، از شما خواسته م ...
گروه سازمان یافته GROUP [countable] a group of people who work together to do a particular job or who are together for a particular purpose The Briti ...
هییت رییسه
Lay down a rule/minimum requirement ( ریزقانون، آیین نامه های درون سازمانی. . . ) گذاشتن ( قوانینی که قبلا در مجلس تصویب و اجرایی شده را برای پرسنل ...
Lay down a rule/minimum requirement ( ریزقانون، آیین نامه های درون سازمانی. . . ) گذاشتن ( قوانینی که قبلا در مجلس تصویب و اجرایی شده را برای پرسنل ...
در تایید آقا امین : برمی گردد به معنای that of که جایگزینs' می باشدبه معنای "مالِ" Than that ofنسبت به مالِ. . .
بطور عادلانه ای In this justic system, We shall be equally eligible to all high offices در این دستگاه عدالت ما بطور عادلانه واجد شرایط مناصب عالیه خو ...
بی چون و چرا حاضرم بحثت کنم در حقانیتش که حاضرم اثبات کنم که حاضرم شرط ببتدم که Senna was arguably the greatest racing driver of all time سنا بی چون ...
۱_تلخ، تاریک، مبهم، شوم، غم انگیز the grim reality of rebuilding the shattered town� واقعیت تلخ بازسازی این شهر درب داغون When he lost his job, his f ...
۱_ بطور مجازی ( در ذهن ) نگهداشتن " ( در ذهن ) قدر دانستن " "همیشه در خاطر داشتن" She cherishes her memories of home. او خاطرات وطن را همیشه در خاطر ...
به معنی واقعی کلمه ، به تمام معنا Argentina came to a virtual standstill while the game was being played. آرژانتین به معنی واقعی کلمه متوقف شد وقتی ...
عبور کردن از ( مشکلات، مریضی ) We are certain that he will get over his illness. ما مطمین هستیم که او ( بسلامت ) از این بیماری عبور خواهد کرد I'm g ...
used to show that something is surprising or unexpected: فقط اینکه ( متاسفانه ) . . . . فقط اینکه ( با کمال تعجب ) . . . . . He spent months negoti ...
حس ( منطق، شعور ) میانه روی حس تعادل برقرارکردن در کارها In fact it was Jack's sense of humour that kept her feelings in proportion during the next ...
مانع افتادن شدن He's just breaking his fall او فقط مانع افتادن خودش شد ( دستش را سپر کرد روی زمین که نیافتد )
( شاگرد ) شیطون ، بازیگوش strategy for dealing with disruptive pupils یک استراتژی برای سر و کله زدن با دانش آموزان شیطون
حقوق انسانی که قابل معامله نیست حقوق غیرقابل فروش ( که نمیشه روی آن معامله کرد )
۱_مجازی ( شبیه واقعی ) ۲_نسبتا واقعی ، قریب به یقین Car ownership is a virtual necessity when you live in the country. مالکیت خودرد یک نیاز نسبتا و ...
۱_سالن تولید ۲_کارگر بخش تولید the ordinary workers in a factory, or the place where they work. on the shop floor.
۱ - نا هماهنگ بودن با هماهنگ نبودن با He was out of step with the music او با موزیک هماهنگ نبود ۲_ راهش جداست از حسابش جداست از Town council leader b ...
دو قطب مخالف مثل دو قطب مثبت و منفی They are poles apart in their political attitudes. آنها دو قطب مخالف هم هستند در گرایش های سیاسی شان My sister a ...
نتوانستن اخلاقی و وجدانی نمی توانم. . . . . ( نباید. . . ) نمی توانم. . . . . ( وگرنه ممکنه خدای نکرده باعث آزار کسی شدن/ممکنه خدای نکرده باعث خسارت ...
سر جنگ داشنن با کسی سر دعوا داشتن با کسی آبمان با کسی در یک جوی نرفتن He and his wife are always at loggerheads او و همسرش همیشه سر جنگ دارند او و هم ...
سر جنگ داشتن سر دعوا داشتن آبمان با کسی در یک جوی نرفتن
نه راه پس دارد نه راه پیش Be locked in battle /despite گیر افتادن در مخمصه ای که نه راه پس دارد نه راه پیش
۱ - پر درآمدتر You will be about �50 a week better off تو هفته ای۵۰ یورو پردرآمدتر خواهی بود ۲ - ( جهت مشاوره دادن ) برای کسی بهتر بودن که. . . bet ...
در حوزه ی فوتبال : گلزن کسیکه زیاد گل میزند
بد لباس، خز
اگر چه خیلی. . . . خیلی. . . . اما خیلی دوست دارم. . . . . اما Much as I'd like to, I can't come اگرچه خیلی دوست دارم، اما نمی تونم بیام. Much as I ...
مشاهداتی ، میدانی ( Observational = field ( work The study involves observational fieldwork in different types of police stations. این مطالعه شامل ...
باز شدن درب مجازی فرصتی ایجاد شدن راه حلی گشوده شدن جلوی پای . . . دریچه ای باز شدن به سوی ( دنیای جدید، همکاری علیه تروریسم، . . . . ) بابی گشوده ...
( رفتار، احساس ) تصنعی بودن، مصنوعی بودن ( فضا، محیط ) تخیلی، فضایی
با عاملیت مستقیم با دخالت مسقیم
قدیمی هایی که دیجیتال تو مخ شان نمیره
انطباق پذیری ، انطباق ( با ) ، تبعیت ( از ) As conformity in religious life has declined, choice has become a more important factor. چون ( تبعیت از ...
عرف، وحدت رویه، استاندارد They will make sure there is conformity to the new tax regulations آنها اطمینان حاصل خواهند کرد که یک عرف ( وحدت رویه ای ) ...
پیچ خوردن ( مفصل ) در رفتن ( مفصل ) تفاوت انگلیسی با فارسی: ما میگیم پام پیچ خورد ( ما لازم بکار می بریم فعل را ) آنها میگویند پام را پیچ دادم ( ...
تمدید کردن Her visa was extended ویزای او تمدید شد. Management have agreed to extend the deadline. مدیریت موافقت کرده است که تمدید کند ضرب الاجل را ...
گرایش ذاتی شان است که. . . ذاتا. . . . . است Human beings tend to fear things that are unfamiliar to them انسانها ذاتا می ترسند از چیزایی که نا آشنا ...
( موج ) پالس منفی دادن افکار منفی کسی را برانگیختن
۱ - متحمل. . . . . شدن The Democrats suffered a crushing defeat in the last election. دموکراتها متحمل شکست سنگین شدنددر انتخابات گذشته 25policemen s ...
اولین چیزی که به ذهنم می رسه It was the best I could think of off the top of my head. این بهترین چیزی بود که میتونستم درنظربگیرم، اولین چیزی که به ذ ...
رد و بدل کردن نظرات
خدمات ارایه دادن سرویس دادن تداریک دیدن برای ( سلایق، نیازها، قابلیتها. . ) The club caters for children between the ages of four and twelve. این ب ...
از جایی آمدن ( با این احساس که. . . . /با این تفکر که. . . /با ایده ی. . . ) We came away thinking that we had done quite well. ما از آنجا آمدیم با ...
عددی حساب نکردن آدم حساب نکردن
درحال پیدا کردن. . . بودن در شرف پیدا کردن. . . . بودن
درحال پیداکردن. . . . در شرف پیداکردن. . . .
طرز صحبت کردن Watch your language مواظب طرز حرف زدنت باش
جبهه گرفتن ( در مقابل انتقادات دیگران )
بی گناهی کسی را اثبات کردن پاک بودن ( بی گناهی ) کسی را ثابت کردن
بی احساس نسبت به. , in an age of pressurized happiness we seem to have grown insensetive to simple pleasures در عصر شادی زورکی، ما به نظر می رسد که ...
خنده ی زورکی شادمانی تحت فشار
از پس چند کار همزمان برآمدن
Work yourself into the ground سخت کار کردن و خسته شدن Drive yourself into the ground خود را داغون کردن Run yourself into the ground سگ دو زدن You're ...
Work yourself into the ground سخت کار کردن و خسته شدن Drive yourself into the ground خود را داغون کردن Run yourself into the ground سگ دو زدن You're ...
تمام هم و غم خود را گذاشتن روی چیزی
قرص آرام بخش
اعتبار خدشه دار شده وجهه ی خر اب شده
to be mere mortal خدا که نیستیم! یک انسان عادی و فانی هستیم
ادامه دار، کش دار ، ( بوسه ) آبدار باقیمانده Any lingering hopes of winning the title soon disappeared. هرگونه امید باقیمانده برای بردنده شدن این عن ...
شخص: بهتربودن از کسی . If you work hard, you will get the better of your classmates. اگر سخت کار کنی بهتر از همکلاسی ات خواهی بود احساسات : غلبه کرد ...
( happen ( in particular way = go off without a hitch ( یک رویداد رسمی ) به خوبی و خوشی پیش رفتن طبق برنامه پیش رفتن بدون مشکل برگزار شدن
( happen ( in particular way = go off without a hitch ( یک رویداد رسمی ) به خوبی و خوشی پیش رفتن طبق برنامه پیش رفتن بدون مشکل برگزار شدن
اگر آسمان حد و مرزی داره اینم داره! ( استفهام انکاری )
( کارمند، کارگر، مدیر، بازیکن ) آزاد بودن ( از وظایف محوله ) ( متهم ) آزاد بودن ( ابه خاطر رفع اتهام )
جلوی کسی ایستادن مقاومت کردن در برابر کسی
Get /let sb off the hook اجازه دادن به کسی که یک نفس راحتی بکشد John's agreed to go to the meeting in my place so that gets/lets me off the جان مواف ...
Sb ease off کم کردن ( شدت یک فعالیت ) سبک تر کردن ( شدت یک فعالیت ) Sth ease off کم شدن ( شدت یک فعالیت ) آهسته تر شدن
( ورزش ) پا یا پای پیش رفتن ( با یک حریف قوی تر ) رقابت برابر داشتن ( ورزش ) جانانه جنگیدن
طرح و برنامه ی خاصی نداشتن ( برای موفقیت ) We are out of the running for the league now. I think our manager 's lost the plot حالا ما هیچ شانسی برای ...
بدترین ها/بهترین ها اتفاق افتادن کمترین/بیشترین استفاده را بردن As far as pensions go, it’s still women who come off worst تا آنجاییکه به مستمری بازن ...
تمام سعی خود را کردن هرچه در چنته داشتن رو کردن I want you to dig deep. Find out who she is, and where she came from من از شما می خواهم که تمام سعی خ ...
در فاصله بسیار نزدیک ( از یک شخص یا مکان یا شیء ) در فاصله ی قابل دسترس ( تا رسیدن به جایگاه شایسته ) در تیر رس یک موفقیت بودن
Be in content ( for sth ) رقیب محسوب شدن برای. . . رقیب بودن برای. . . . تهدید محسوب شدن برای. . .
ضد حمله زدن
باطل کردن ( کارت اعتباری ) ( که مفقود شده یا دزدیده اند ) Cancel credit card
mad scramble=شیر تو شیر - بل بشو
شیر تو شیر - بل بشو
خیلی هم خوشش نیست از اینکه، ، ، همچین خوشش نبود خوشحال نبودن ضمنی از موضوعی best pleased Used in negative constructions to indicate irritation, aggr ...
خوب، خوب است. بد هم بد است گل ذاتش گل است نمی تواند زشت باشد. خصلت اوست. کسی که ذاتش خوب است هیچوقت بدی نمی کند چون در طبیعتش بدی نیست
By virtue of مترادف because نمی باشد By virtue of : به واسطه ی He can have you fired by virtue of his position in the company او میتواند اخراج کند ش ...
محیط زیست محور منطبق با محیط زیست ( به لحاظ زیست محیطی ) پایدار The government should do more to promote sustainable agriculture. دولت باید کارهای ...
در حالت اسم :pick - up سوار کردن برای برگشت ( یا رفت ) Rod and Mark who came to my rescue had just happened to be on their way back home in their p ...
مثل برق و باد تسخیر کردن کسی/چیزی/جایی چشم برهم زدنی پیروز شدن/قبضه کردن/دستگیر کردن کیش و مات کر ن کسی The invaders took the castle by storm. مهاجم ...
مته به خشخاش گذاشتن وسواس زیادی به خرج دادن ایراد ملا لغتی گرفتن از چیزی ؟Why does he need to make such heavy weather of a simple task چه نیازی هست ک ...
روال ( کار )
شخص :ثابت قدم فعایت : راسخ ، پایمردانه ، مستحکم ، بدون تزلزل The battalions continued to advance with unflinching courage. این گردان ها به پیشروی اد ...
نسبتا قابل توجه A Fair percentage of student population eat too few vegetables درصد نسبتا قابل توجهی از جمعیت دانشجویی خیلی کم سبزی می خورند Outstand ...
Fair=نسبتا قابل ملاحظه A Fair percentage of student population eat too few vegetables درصد نسبتا قابل ملاحظه ای از جمعیت دانشجویی ، خیلی کم سبزیجات م ...
۱ - اگر قبل ازother thanجمله ی منفی یا جمله ای که معنای منفی از آن استنباط گردد بیاید، به معنای 《به جز ، الا ، به غیر از 》 می باشد. There's nobody h ...
Stillبه عنوانdiscource marker. : با این وجود ( برای بیان وجه دیگر قضیه ای که قبلا درباره اش صحبت کرده اید ) Though :با این وجود ( برای بیان تناقض با ...
طیف سوم معناییapply به معنایuse : کاربرد داشتن به کار رفتن New technology is being applied to almost every industrial process تکنولوژی جدید تقریبا دا ...
میدان رقابت برابر
مسلما قبول دارم که اذعان می کنم که اعتراف می کنم که Admittedly, . . . . . . but. . . . , 0 Admittedly, this is not a problem with a simple solution, ...
مشاغل حوزه ی سلامت ( از قبیل رادیولوژیست ، چشم پزشک، جراح، متخصص تغذیه، پرستار. . . . )
طیف پنجم معناییshare : =same همین. . . . . . ( عقیده/نظر/ویژگی ) . . . . . . را داشتن مشترک بودن با کسی، چیزی را Other parents share her belief in th ...
در هر دو حالت ترجمه کنیم - "خیلی" درست درمیاد ۱ - انصافا The weakness in their defense has already cost them dearly this season. این نقطه ضعف در دف ...
رسیدن به هدف دست یافتن به مقصود بدست آوردن هدف =archive a goal
پرداختن هزینه ها تامین کردن مخارج
تامین کردن هزینه هاmeet a cost/expense پرداختن بدهی ها. meet a debt
حواسشون به کار خودشان است ( به چیز دیگری فکر نمی کندد ) فقط مسیری که برای خودشان تعریف کرده اند را می روند
نگاه فکورانه نگاه دور اندیشانه نگاه مضطرب
برگزیده Lawrence’s novel was eventually recognized as a work of genius. رمان لورنس برگزیده شد به عنوان یک کار نابغه
بطور نا امیدکننده ای
۱ - ( به لحاظ پزشکی ) بیمار ۲ - مرضی A pathological liarیک دروغگوی ( به لحاظ پزشکی بیمار ) I've got a pathological fear of height من یک ترس مرضی دار ...
همدردی دسته جمعی ( درد مشترک )
کند پیش رفتن ( فایده ای نداشتن )
چهار چشمی مراقب بودن اوضاع را پاییدن
ریسک کردن و کاری کردن خطر کردن و چیزی گفتن The newcomer didn't dare to venture his opinion on the matter تازه وارد جرات نکرد ریسک کند عقیده اش را بگ ...
be aimed at هدفش. . . . است ( بود ) aimed to هدفش. . . . است ( بود ) aim sth to sb هدف گرفتن. . . به سمت. . . an argument aimed at the understandi ...
هفت خوان رستم مراحل سخت تبریه شدن مراحل سخت موردقبول واقع شدن ( تایید صلاحیت شدن ) To pass an ordeal از هفت خوان رستم گذشتن Ordeal of fire عبور از ر ...
به داد کسی رسیدن . i rejoiced that god had come to my rescue once again از اینکه خدا یک بار دیگر به دادم رسیده بود شادی کردم.
شاید بهتره که. . . ( انتخاب بین بد و بدتر )
مخاطره جویانه
هدر رفتِ The war was an enormous drain on the country’s resources این جنگ یک هدر رفت بزرگ منابع کشور بود. is a drain on their resources. این یک هدر ...
از خود ساطع کردن ، از خود نشان دادن بوی. . . . . دادن He exudes an air of wealth and power او بوی ثروت و قدرت می دهد
تحسین شده Lawrence’s novel was eventually recognized as a work of genius. رمان لورنس تحسین شده به عنوان یک کار نابغه
بی خیال همه چیز
۱ - کسی/چیزی را . . . . . کردنcause to become The accident rendered her a quadriplegic این تصادف او را فلج کرد ( باعث شد ا. فلج شود ) Beating the cr ...
گیرکردن. . . . در گلو
گیر کردن . . . . . در گلو
بهترین چیز در نوع خودش از وقتیکه نان ورقه ای مد شد تا به امروز عالیه! بهتر از این نمیشه توی نوع خودش بهترینه، از وقتی یادم میاد تاحالا ( روی دستش چیز ...
بهترین چیز در نوع خودش از وقتیکه نان ورقه ای مد شد تا به امروز عالیه! بهتر از این نمیشه توی نوع خودش بهترینه، از وقتی یادم میاد تاحالا ( روی دستش چیز ...
محرومین ، فقرا
Come to be = start to be
بحران زده
سرپا نگه داشتن ( اقتصاد، شرکت. . . )
حسرت گذشته را خوردن
در تمام امور دستی بر آتش داشتن در تمام امور دخالت کردن از تمام امور سررشته داشتن انگشت توی هر سوراخی کردن
در تمام امور دستی بر آتش داشتن در تمام امور دخالت کردن انگشت توی هر سوراخی کردن از تمام امور سر رشته داشتن
( آدم ) موزی است
ضایع شدن
ضایع شدن
مرید کسی شدن
مرید کسی شدن
دهان کسی را آب انداختن It's making my mouth water این داره دهانم را آب می اندازد.
دهان کسی را آب انداخنن It is making my mouth water این داره دهنم را آب می اندازد
( علارقم سیر بودن به احترام سفره و دیگران ) یک لقمه حوردن
خطر قریب الوقوع
کارکنان تعمیر و نگهداری پرسنل تعمیر و نگهدلری ( یک کارگاه، دستگاه، ساختمان )
تیم تعمیر و نگهداری
کارکنان تعمیر و نگهداری پرسنل تعمیر و نگهداری ( یک دستگاه، ساختمان ، کارگاه. . . . )
تیم تعمیر و نگهداری ( مسول تعمیر و نگهداری یک ساخنمان ، کارگاه ، دستگاه. . . . )
حیرت When we looked out over the huge canyon, we were filled with awe. وقتی به دره بزرگ نگاه کردیم، پر از حیرت بودیم He felt great awe for the lands ...
impede. مانع ( پیشرفت، موفقیت. . . ) شدن prevent. مانع ( خسارت، تصادف، جراحت. . . ) شدن Impedeبار معنایی منفی دارد Preventبار معنایی مثبت دارد
بخشی از . . . ( تیم، اجتماع، گروه ) . . . . شدن ( فعل لازم ) خود را ( با جمع ) وفق دادن ( فعل متعدی ) کسی را وارد جمع کردن
فعل : تو لب رفتن، عنق بودن، اخم کردن اسم: لب و لوچه ی آویزان صفت : ( لب و لوچه ) آویزان. in pout Amelia seemed to pout, playing with a salt shaker. ...
ناملایمات دوران سختی شرایط سخت His courage in the face of adversity شجاعتش در مواجهه با ناملایمات Adversity is a good [great] schoolmaster. شرایط ...
فکر بهتر راهکار ثانویه باز اندیشی طرحی نو ( بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم )
از مرگ نجات یافتن از بیماری خطرناک جان به در بردن
گرفتن مریضی گرفتن ( بیماری مسری ) گرفتن ( بیماری واگیر دار )
آدم همیشگی نیستی خود همیشگیت نیستی
ارزان بودن ( ارزان ارایه شدن ) به قیمت ارزان برای فروش گذاشته شدن
سیر نزولی /سراشیبی This year's downward spiral of house prices has depressed the market سیر نزولی قیمت مسکن، بازار را راکد کرده است. The country's e ...
be in arrears with قسط عقب افتاده داشتن/معوقات داشتن تفاوت زبان انگلیسی با فارسی: در انگلیسی ( هستم ) می گویند در فارسی ( دارم ) می گویند I'm in arre ...
قسط عقب افتاده rent/mortgage/tax arrears اقساط عقب افتاده ی اجاره خانه/اقساط عقب افتاده وام مسکن We’ve got 3 months' arrears to pay. ما قسط عقب افتا ...
خود را خالی کردن چیزی که مدت ها در سینه داشتی را گفتن
ارزان در نمی آید Michelin - star restaurants don't come cheap رستوران میشلن استار ارزان در نمی آید ( گران است )
هیچی حساب کردن چیزی عادی دانستن چیزی ( که از نظر همه غیر عادی است ) He think nothing of spending $100 just on a night out او هیچی حساب می کند خرج کر ...
زندگی پر زرق و برق داشتن زندگی لاکچری داشتن زندگی با امکانات مدرن داشتن
غیر منطقی پول خرج کردن
Have more money than sense غیر منطقی پول خرج کردن
( شخص ) فرهیخته ( فیلم، کتاب ) فاخر
نخوردن ( پرهیز کردن ) Try and go without sugary drinks سعی کن نوشابه های قندی نخوری در انگلیسی برای هر منظور یک لغت مجزا دارند نخوردنnot to eat, پره ...
زیان ده ضرر ده This is the airline’s fourth straight year in the red این چهرمین سال زیان ده بودن این خط پروازی است. این چهارمین سال است که ای خط هوا ...
آپارتمان های به هم پیوسته آپارتمان های یکپارچه در یک ردیف
انتظار یک واقعه ی خوب را کشیدن در انتظار یک واقعه خوب بودن
رد کسی کردن ( که بترسد فرار کند ) دنبال کسی دویدن ( که بترسد فرار کند ) کیش دادن کسی
کله کسی را خوردن ( با داد و بیداد و اعتراض بیجا )
کله ی کسی را خوردن ( از بس داد و بیداد و اعتراض کرد )
( بی هدف ) ور رفتن ( با چیزی )
۱ - به نشانه اعتراض ترک کردن ( جلسه. . . . ) ۲ - ترک کردن زندگی زناشویی ( با کسی )
شرمنده کسی شدن ( به خاطر تعاریف و لطفی که در حق ما کرده ) بدهکار کسی شدن ( به خاطر تعاریف و لطفی که شاید شایسته اش نبودیم )
زندگی می کنیم ها! ( خیلی داره بهمون خوش می گذره )
زندگی می کنیم ها! ( خیلی داره بهمون خوش می گذرد ( )
مواظبم اند هوامو دارند
مواظبم هستند هوای من را دارند هوامو دارند
که به خودش هم شک دارد he is the kind of people who is self doubt او از اون نوع آدم هایی هست که به خودش هم شک دارد
دوباره سراغ چیزی /کسی رفتن
قسمتش بوده است خدا براش خواسته
یکی از معانی get به معنی رسیدن ( به جایی می باشد ) : get through to sb رساندن خط تلفن به کسی ، وصل شدن به کسی رساندن خودمان به کسی ( با تلاش بسیار ) ...
در راه خود ثابت قدم هستند
بچه ی سرسخت بچه ی مهار نشدنی بچه لجوج
به تدریج تبدیل شدن به
این شایع است توی خانوادمون
۱ - زیر پایی گرفتن، پشت پا زدن ۲ - پشت پا خوردن، پایمان به جایی گیر کردن to hit something with your foot so that you fall, or to make someone do this ...
بر خلاف معمول که ازش بعید بود که از شخصیتی مثل تو انتظار نمی رفت که از همچین کسی/چیزی انتظار نمی رفت
I got it the wrong way من *بد برداشت کردم* ( و دلخور شدم ) I got the wrong end of the stick من *اشتباه برداشت کردم* ( ولی دلخور نشدم )
به اندازه ی کافی عادلانه است I'll trade you my tennis racket for your skates. " "Okay, fair enough. " من راکت تنیسم را با اسکیت تو معامله میکنم. قبو ...
به شدت باهات موافقم شدیدا باهات موافقم
بالاخره چشمم خورد به. . .
اشتباه اول از . . . بود اول . . . اشتباه کرد ا ول تقصیر. . . . بود At first he wasn't friendly, maybe I got off on the wrong foot. He thought I wasn' ...
به روز نبودن دانش ( کسی )
فراتر از این حرف ها رفتن پیشرفت خارق العاده کردن
قدرت تصمیم گیری بالایی داشتن
عبور کردن از یک دوره ی زمانی بدون چیزی Don't go without breakfast بدون صبحانه نمان ( بدون صبحانه از صبح عبور نکن ) It would be unkind to go without ...
برداشتن از روی قیمت ها تخفیف دادن زدن از قیمت ها کاستن از قیمت We'll take 2% off ما دو درصد برمی داریم ازروی قیمتها ( ۲درصد تخفیف می دهیم )
گران فروشی کردن
lie_in ( adj ) خواب دلچسب خواب حسابی خواب تا نیمروز
خود را پیدا کردن ارزیابی درستی از خود پیدا کردن ( در شرایط جدید ) I asked Susie if I could stay with her till I found my feet. ازش خواهش کردم اگر ...
در حرف های او نکته ای وجود دارد در حرف های او حرف درستی وجود دارد در حرف های او حقیقتی نهفته است
روی زمین راه رفتن نه توی آسمون ها در مسیر واقع بینانه قدم برداشتن واقع گرا بودن نه ایده آل گرا
دست و پا گیر بودن توی دست وپا بودن مزاحم انجام کار بودن
دست وپا گیر بودن
بی دلیل سر کسی داد زدن
بقچه کردن و در پستو گذاشتن دم دست نگذاشتن بایگانی کردن ( البسه، اشیا. . ) از جلوی دست برداشتن
هزینه کردن ( شخصیت ) کسی برای شوخی کردن شوخی کردن به قیمت آبرو و شخصیت کسی
به قیمت آبرو و شخصیت کسی هزینه کردن شخصیت و آبروی کسی Jake joke at sb's expense هزینه کردن شخصیت و آبروی کسی برای شوخی کردن شوخی کردن به قیمت بی شخصی ...
Make joke at sb's expense شوخی کردن به قیمت آبرو و شخصیت کسی به کسی خندیدن ( نه با هم خندیدن )
اساس کار را بر. . . . . نهادن سنگ بنای کار را بر. . . نهادن شالوده ی کار را بر. . . نهادن The new plan will build on the success of previous programs ...
لفتش دادن خیلی طولش دادن Alf took his time to aske me out الف خیلی طولش داد ( لفتش داد ) که درخواست کند باهم بیرون بریم
درخواست بیرون رفتن با هم قرار عاشقانه گذاشتن با کسی Alf took his time to ask me out. الف لفتش داد ( خیلی طول کشید ) که از من خواست که باهم بیرون بر ...
برای کسی جذاب بودن ( هم ) جنس کسی بودن هم کفو کسی بودن وصله ی تن کسی بودن متضاد:وصله ی ناهمرنگ بودن با کسی
اعصاب کسی در آستانه تحمل بودن ( اعصاب ) در مرز رد دادن
از بی حوصلگی اشک کسی درآمدن
ذهن را از چیزی آزاد کردن دغدغه ی چیزی را از ذهن بردن Going to the gym took my mind off the exams رفتن به باشگاه دغدغه ی امتحان را از ذهنم برد
هم دم بودن همنشینی کردن مجالست کردن
۱ - ارتباط عاطفی بر قرار کردن با کسی I sometimes find it difficalt to get through to young people من بعضی وقت ها سخت است که ارتباط برقرار کنم با جوان ...
۱ - ( تنبیه ) قسر در رفتن ( بدون تنبیه ) Watch Frank – he’ll cheat if he thinks he can get away with it مواظب فرانک باش، اگر فکرکندمی تواند قسر در ب ...
تسلیم خواسته های کسی شدن تن دادن به
پوز کسی را زدن روی کسی را کم کردن
یک خروار کار سر کسی ریخته بودن John is competently snowed with the work جان یک خروار کار سرش ریخته است جان از شدت کار وقت سر خاراندن ندارد
بین راه به کسی سر زدن
نمی دونم، شک دارم، مطمءن نیستم
گفته خواهد شد حالا نمیشه گفت، باشه بعدا
شماطت کردن کسی
فراگیر شدن عمومی شدن به اطلاع عموم رسیدن
با مردم خوب بودن مردم دار بودن
تمام بدی ها/خو بی های کسی را رشد دادن خوبی ها/بدی ها را در کسی زنده کردن صفات مثبت/منفی کسی را برانگیختن حیوانیت/انسانیت را در کسی شک فا کردن
عقب نشستن و دخالت نکردن بیرون گود نشستن و نظاره کردن بی تفاوت به سرنوشت چیزی یا کسی نشستن و اقدامی نکردن
مستقل تصمیم گرفتن تصمیم خودش را بگیرد استقلال رای داشتن تصمیمات سخت را گرفنن
پخش و پلا بودن
اگر تمام راه ها به بن بست برسد
در انتهای میدان دید در انتهای مرز شنوایی
توی خودمان حل کردن ، در درون خود حل کردن/پذیرفتن ، خود را توجیه کردن ( موضوع، مساله را ) در درون خودمان کاملا جای دادن/نهادینه کردن accommodateخود ر ...
دوستی با دوام دوستی پایدار
ناهنجار ، هنجار شکن unruly treatmentرفتار ناهنجار a bunch of unruly childrenیک مشت بچه ی هنجار شکن
رفتار ناهنجار ، رفتار هنجارشکن
فریاد دادخواهی۲ - درخواست کمک فوری
Have a tendency to. عادت داشتن به Have a tendency to =to be get used to =to be on a habit ofعادت داشتن به my algebra teacher has a tendency to forget ...
قدرت تصمیم گیری خوب
. bother ( n ) زحمت، دردسر it�isn't�worth�the�bother به�دردسرش�نمیارزد. it�is�a�bother�to�have�to�wait�so�long ( همه اش ) دردسر است که مجبوریم من ...
به کسی بر خوردن Bertha resent the way her boyfriend treated her برسا بهش برخورد، آنجوریکه دوست پسرش باهاش رفتار کرد
Charge ( n ) هزینه ی خدمات مثل هزینه های مجتمع مسکونی ( شستن راه پله، تعمیر آیفون، سنگ راه پله ) , پول شارژ بلوک مثل هزینه ی خدمات مدرسه ( پول فتوکپی ...
نایل شدن ( به ) He ascended the rank of seccond lieutenant او به درجه ی ستوان دومی نایل شد
تنگنا ( کوچک و کم جا )
موفق باشی
بد دهنی کردن، فحش دادن. criticize severely ( شدیدا انتقاد کردن ) Backbiteغیبت کردن، پشت سر کسی حرف زدن Bad mouthبد دهنی کردن، فحش دادن
بچه ی چندم ( یک خانواده ) What's your birth orderبچه ی چندمی؟
( صدا ) ۱ - قطع و وصل شدن ۲ - خروسی شدن ( صدای نوجوان تازه بالغ شده ) ۳ - گرفتگی صدا پیدا کردن
بریز بیرون ( هرچی میدونی ) اعتراف کن
کلاهم را به نشانه ی احترام به شما از سر بر می دارم
با فشار آب شستن ( بشوره ببره )
( فریاد می زنند ) مطالبه می کنند : call for گروهی از افراد ( نیاز دارد ) می طلبد: نوعی از رفتار call for پیش بینی کردن آب و هوا call for Human Rig ...
سنگ اندازی کردن ( در مسیر حل یک مشکل ) مانع تراشی کردن
زنده کردن ( یک شیء دور انداختنی ) تعمیر و نوسازی کردن Upcycleزنده کردن یک شیء . . . . . . . . . بازیافت کردن مواد اولیه ی یک شیءrecycle
پاسخگوی مطالبات بودن
جای خواب داشتن ( خوابیدن ) This room sleeps 6 people این اتاق را ۶ نفر می خوابند ( جای خواب ۶ نفر را دارد )
تنزل دادن سطح روابط دیپلماتیک
( فیلم ، صحنه، . . . ) حاوی خشونت ، پر از خشونت A gory film. یک فیلم خشن
گروه هم نوع مقیم جامعه ی. . . مقیم the Armenian colony of Chicago ارمنیهای مقیم شیکاگو ( جامعه ی ارمنی های مقیم شیکاگو ) the artist colony in Paris ...
( از فرط نگرانی ) از خواب و خوراک افتادن برای. . . .
برای خودش بدون اتکا به دیگران روی پای خودش ough now a celebrity in her own right, the actress knows the difficulties of living in the shadow of her f ...
قاطعانه حرف خود را زدن بی تعارف حرف خود را گفتن
مشکل ساز شدنtrouble دچار مشکل شدنis troubled They look good enough to trouble most teams in the competition آنها به اندازه ی کافی خوب به نظر می رسند ...
حالی کردن، توی مخ کردن، فهماندن The episode has brought home to me the pointlessness of this war. این اپیزود حالیم کرد ( قشنگ توی مخم کرد ) بی معنی ...
از سرما سده کردن سرمای شدید خوردن catch one's death of cold )
بالاخره دیدن کسی/چیزی بعد از سعی فراوان دیدن توانستن دیدن I caught sight of her in the crowd. توانستم ببینمش توی جمعیت
در حاله ای از ابهام قرار دارد نامعلوم است
جدا شدن از چیزی دل کندن از. . . از. . . . گذشتن The miser doesn't like to *part with* his money. آدم خسیس دوست ندارد از پولش *دل بکند*. I could ne ...
روح بخشیدن به ، روح در کالبد. . . . بخشیدن جان بخشیدن ( به یک کاراکتر. . . . )
هوس رانی ، بزن در رو، حاجی حاجی مکه ، بی تعهدی، بی اخلاقی، کثافت کاری ولنگ و بازی اخلاقی، مثل قاب دسمال پرت کردن و دور انداختن یک انسان
فوج فدج ، گله گله، دسته دسته، خیل خیل
تصور غلط داشتن در ارتباط یک موضوع Don't run away with the idea that this job is going to be easy. در این خیال باطل نباش که این شغل قرار است آسان باش ...
آب های خروشان
راه افتادن ( پروژه ، کار. . . )
( در بستتر بیماری، زندان، بیمارستان ) افتادن
افشای راز ، لو دادن ، داد می زند. . . . ( مشخص است، تابلو است که. . . ) Her look was *a dead giveaway* to her feelings. نگاه او احساساتش را *لو می ...
صحبت کردن درباره ی احساسات کسی
( برای گرفتن موافقت ) با کسی صحبت کردن
زدن از هزینه ها صرفه جویی
در راه ماندن غافلگیر شدن ( در طوفان، مه، خرابی ماشین، بی پولی. . )
۱ - چرخش روزگار ۲ - ورق برگشتن
دنبال ( کار ) شر گشتن،
Show نشان دادن عمدی expose لو دادن ( افشا کردن ) عمدی turn up نشان دادن یا لو دادن غیر عمدی Aunt betsy turns up financially ruined عمه بتسی مشخص میشه ...
آرامش خود را از دست دادن روی چیزی It’s a practice game – I wouldn’t lose any sleep over it. این یک بازی تمرینی است. من آرامشم را از دست نخواهم داد ر ...
دادیار
هتّاک ، بد دهن، زبان دراط
۱ - تجسس کردن ۲ - کاشف به عمل آوردن ( با تجسس متوجه شدن، بعد از تجسس پیدا کردن )
روح شیطانی ارواح خبیثه =evil spirit
نقشه کش ، حقه باز، اهل دوز و کلک
۱ - بطور مستمر روح را آزار دادن، تداعی کردن ( وقایع تلخ ) ۲ - بطور مستمر مشکل درست کردن برای کسی
بطور مسمتر روح را آزار دادن تداعی کردن ( وقایع تلخ ) the tragic scene still haunt herصنه های غم انگیز هنوز روح او را می آزارد ( هنوز تداعی می شود بر ...
قوز بالا قوز
معلوم نشه کجا رفت گم و گور شدن بطرز مشکوکی گم شدن
گم و گور شدن به طرز مشکوکی گم شدن
( بدون تفکر ) در یک موقعیت سخت ورود کردن ( بدون تفکر ) توی یک مشکل ورود پیدا کردن
مریض گونه، بیمار، قهار ( با بار معنایی منفی ) ، حرفه ای ( با بارمعنایی منفی ) habitual criminal/offender مجرمین حرفه ای، متجاوزین بیمار habitual dri ...
اشک ( شادی یا غم ) کسی را در آوردن به حرف آوردن کسی set sb off=make sb do sth وادار کردن کسی به گریه ، خنده ، حرف زدن. . . .
رو به بهبودی/وخامت گذاشتم ورق برگشت، اوضاع عوض شد ( روبه بهبودی/وخامت ) )
ناگهان از غیب ظاهر شدن ناگهان از غیب رسیدن غیر منتظره وارد جایی شدن
یک راست رفتن به . . . یک کله رفتن به I think it’s time we made for home. من فکر می کنم وقتش است که یک راست برویم خانه.
حال روحی کسی خراب شدن در خود شکستن حال شکستگی پیدا کردن He broke down and cried او حالش خراب شد و گریه کرد. She broke down in tears when she heard ...
بوی خوبی از این ماجرا نمی آید صدای ( خبرهای ) خوبی از این ماجرا به گوش نمی رسد
رفت و آمدن داشتن ( تعداد دفعات زیاد ) meet. . . . visit. . . . . . . . go around تعداد دفعات یکبار یکبار
sound outنظر یک نفر را پرسیدن surveyنظر یک جامعه را پرسیدن
بر اساس شنیده ها. . . . آنچه از شنیده ها بر می آید. . . .
نظر کسی را پرسین نظر سنجی کردن ( درباره چیزی ) I wanted to sound her out about a job that I'm thinking of applying for. من می خواستم نظر او را بپرس ...
تا آخر عمر ( به روش خاصی ) زندگی کردن باقی عمر را سپری کردن He lived out his life in solitude. او باقی عمرش را در تنهایی سپری کرد او تا آخر عمر در ت ...
از بین همه ی روزها on his wedding day of all days داروغه می خواهد دستگیر کند رابین هود را. . . ( آن هم ) روز عروسیش از بین همه ی روزها
ویژه تر از هر روز دیگر، خصوصا این روز He wants to have Robin Hood arrested - on his wedding day of all days در روز عروسی اش خاص تر از هر روز دیگر/خص ...
نسبت به کسی حال جذب داشتن نسبت به کسی احساس محبت کردن علاقه ( و احساس ) داشتن به کسی
عشق آتشین داشتن ( به کسی )
عشق آتشین داشتن ( به کسی )
جذابیت جنسی داشتن ( برای کسی ) she has the hots for him آن خانم جذابیت جنسی دارد برای او
جذابیت جنسی داشتن ( برای کسی )
چشم توقع داشتن ( از کسی ) he looks to marry her او چشم توقع دارد که با آن خانم ازدواج کند
قانون ) نا نوشته ( حرف دل ) نگفته
( با عجله ) هجوم بردن ( به جایی ) rush. . . . dash. . . . . burst into
۱ - توی مسیر، توی راه ( حین انجام کارهای دیگر ) ۲ - متواری، درحال فرار
بررسی اجمالی کردن
در رفتن
دویدن برای خرده کاری های کسی دنبال خرده کاری های کسی رفتن
live off sb/sth خرج زندگی را از کسی/چیزی در آوردن earn sb's keep خرج زندگی را درآوردن Oliver earns his keep الیور خرجی اش را خودش در می آورد oliver l ...
بُر خوردن با کسی ، قاطی شدن با کسی، خودمانی شدن با کسی
پیش رفتن ( در کار، فعالیت ) I never had training. I just learnt as I went along من هرگز آموزش عملی نداشتم. من فقط یاد گرفتم همانطور که پیش می رفتم ( ...
رضایت ( شغلی، کاری ) کسی را بدست آوردن
سوزاندن ( چربی، غذا. . در بدن ) Your body can take the time necessary to metabolize fats. بدن شما می تواند زمان لازم برای سوزاندن چربی را داشته باشد
غلط ( زیادی ) کردن، انجام دادن کار نسبتا بد Go upstairs and see what the kids are getting up to برو طبقه بالا ببین بچه ها دارند چه غلطی می کنند تعطی ...
اختیارات قانونی
قدرت قانونی توانایی قانونی اجازه ی قانونی judge has the authority to perform marriages. قاضی این توانایی را دارد که ازدواج را اجرا کند
نگاه، صدا، . . . ) شدید الحن Journalists received a stern warning not to go anywhere near the battleship. روزنامه نگاران یک اخطار شدیدالحن دریافت کر ...
نقض کپی رایت
خفه کار کن، صدات و بیار پایین
گفتگوی خبری، یادداشت خبری، تفسیر خبری
( هلیکوپتر، خودرو ) کم قدرت
تازه به بلوغ رسیده، بلوغی، عذب
ویژگی فردی ، وجه مشخصه
چند شنبه بازار ( دو شنبه بازار، سه شنبه بازار، جمعه بازار. . )
( برای کسی ) خرج بر داشتن
شغل ثابت ، شغل دائمی، شغل تخصصی
مشکل دار، گرفتار در حال تقلا ( برای حل مشکل خود ) struggling Americans آمریکایی های گرفتار ( مشکل دار )
خلاصه کردن خلاصه
اصل و نسب قومیتی
( فیلم، کتاب ) روشنفکرانه، ( فیلم، کتاب ) که سخت میشودآن را فهمید
( از روی علاقه، ذهن انسان ) درگیر . . . شدن His lyrics alone were reson enough to encourage people to engage with our language غزلهای او به تنهایی دل ...
باهم یکی بودن ( من و تو ندارد ) خیلی صمیمی بودن
مشکل درست کردن ( در آینده ) مشکل ساز شدن ( در آینده ) If you don't deal with the problem now, you'll be storing up trouble for yourself in the futu ...
( با گفتگو ) فضا را تلطیف کردن ( با توضیح ) شفاف سازی کردن
کوتاه آمدن و مصالحه کردن
مثل ابر بهاری گریه کردن جلوی گریه خود رانمی تواند بگیرد
ترن عاطفی موقعیت پر از غم و شادی a situation or experience that alternates between making you feel excited, exhilarated, or happy and making you feel ...
وابسته به مطیعِ We are completely subservient to fossil fuels ما کاملا وابسته به سوختهای فسیلی هستیم
( Informal ) دستی به سر و روی چیزی کشیدن
از گوشه ی در سرک کشیدن یواشکی کسب اطلاع کردن سر و گوشی آب دادن
کفاف ( حداقل های ) زندگی را دادن Colin's salary isn't great but it's enough to keep the wolf from the door حقوق کالین عالی نیست اما کفاف زندگی را می ...
پول پرست، آدم پولکی disapproving:determined to get money, even by unfair or illegal methods I haven’t turned into a nasty, cynical, money - grubbing ...
دلیل قابل اثبات There are plenty of geological proof to consider یک عالمه دلیل قابل اثبات زمین شناسانه وجودارد که درنظر بگیریم
پیامد غیرمستقیم نتایج غیر مستقیم آثار غیر مستقیم تاثیرات غیر مستقیم indirect concequences/result /effect = We should come to term with its implicatio ...
جامعه ی مصرف زده/مصرف گرا
( سرنوشت، آینده ) روی هوا بودن ، نا معلوم بودن
آلاینده Toxic/harmful/industrial /vehicle emissions آلاینده های صنعتی/خودرویی/سمضر/سمی
( نگرش، شخص. . . ) از پیش بازنده
۱ - یک مقدار ( نا مشخص ) an amount that you do not know or state exactly: By the time you've paid so much for the ferry and so much for the train fa ...
روح تازه ای در . . . دمیدن O'Grady breathes fresh life into the genre سریال تلوزیونی اوگرادی روح تازه ای در این ژانر دمید
( مشکل، جواب، . . ) در . . . . وجود دارد. . . . problem/answer lies in/with ( مشکل، جواب. . . ) در ارتباط با. . . . وجود دارد. مشکل از ( آنجا ) . . ...
از ریخت انداختن ، ناقص کردن
نهایتا ختم شدن به culminate in نهایتا رسیدن به come down to=
سوال متنی سوالی که از داخل یک متن طراحی می شود سوالی که به شکل متن طرح گردیده است
فیلم اقتباس شده The movie version of his novelفیلم اقتباس شده از رمان او The concert version of the operaکنسرت اقتباس شده از این اپرا
سرویس خبری به روز شونده
بازارهای سهام قابل اعتماد شدند
سهام ها وضعشون بهتر میشه سهام ها گران تر می شوند سهام ها ترمیم می کنند خودشان را/احیا می کنند خودشان را
بطور مسالمت آمیز The marches seem to have been going peacefully so far راهپیمایی ها به نظر میرسد دارند بطور مسالمت آمیزی پیش میروند تاکنون
به تدریج به دست آوردن
به تدریج قابل اعتماد شدن Markets are said to have been gaining confidence بازارهای سهام گفته می شود که دارد به تدریج قابل اعتماد می شود
شرکت صرفه جو، سازمان مقتصد، کسب و کار نو پای صرفه جو ( شرکت، سازمان. . . ) که بیخودی پول و نیروی انسانی هدر نمیدهد
بالا ترین /پایین ترین حد از هر زمانی بالاتر/پایین تر/بهتر After three years of drought, the water in the lake had reached an all - time low. بعد از۳ ...
دامن زدن به گمانه زنی ها
دوران نقاهت، دوران بهبودی، ترمیم
۱ - سرسری خواندن چیزی ۲ - سرسری گرفتن چیزی، دقت و مواظبت کافی نکردن چیزی To skim something; to overlook something from a lack of attentiveness. If ...
کسی را تشنه ی چیزی کردن ( آرزومند. . کردن ) Be starved of/for تشنه ی چیزی بودن The poor kid's starved for attention این بچه ی فقیر تشنه ی توجه است
از پنجره ی. . . . به موضوع نگریستن مورد مطالعه و بررسی قراردان
از ما بهترون که از دماغ فیل افتاده که کم محلی میکنه
Come to halt = stop متوقف شدن
کسی را در مشت خود داشتن ( کسی را به لحاظ فکری مطیع خود کردن )
قدمی برای کسی بر نداشتن ( از کوچکترین کمکی هم دریغ کردن )
پشت کسی بودن ، پشتیبانی و حمایت کردن
به هر قیمتی انجام دادن کاری
از خود متشکر
همه ی کارها را کنار گذاشتن ( که کار خاصی را انجام دادن )
همه ی کارها را کنار گذاشتن ( که کار خاصی را انجام دادن )
همه کار ها را کنار گذاشتن ( که کار خاصی را انجام دادن )
آدم مرد ( که پای حرفش می ایستد )
آدم یخ
آدم کثیف ( به لحاظ اخلاقی ) آدم حال به هم زن
پست فطرت ، رزل
هندوانه ی در بسته
انسانی که زود خر میشه انسنی که زود سر کیسه میشه
باعث قلیان احساسات کسی شدن خاطرات کسی را هم زدن تحریک کردن احساسات
جرقه ی خاطره ای را در ذهن کسی زدن برانگیختن خاطرات
( خاطرات. . ) به فراموشی سپردن
خاطره، بو، ) که تا مدتها می ماند
( دم پرنده، ساقه ی برگ گیاه ) دنباله دار، خزنده
بدون ویژگی خاص
ریل راه آهن فرعی ( جهت توقف وتعمیرات واگن ها ) پارکینگ قطارها
( فیلم، داستان. . ) تیپ ، شخصیتِ پردازش شده، قالب تصویر عمومی از یک چیز یا شخص=تیپ، قالب تلقی و برداشت عمومی از یک چیز یا شخص=تیپ، قالب women who don ...
داستان اصلی فیلم ، ( در مقایسه با داستانک های دیگری که در آن فیلم قرار دلرد )
( فیلم، . . ) که انتظارات را برآورده نمی کند
( فیلم. . ) پر فراز و نشیب، پر تب و تاب
پر تب و تاب
واکاوی کردن ( گذشته )
واکاوی کردن ( گذشته. . . )
برگه ی قابل تحلیل ( توسط نرم افزار اکسل. . . )
بررسی قانونی Legitimate test=legal test
سرخط خبرها شدن تیتر اول روزنامه ها شدن خبر داغ روز شدن hit/grab/make the headline
۱ - فیزیکی:سنگین و پرحجم ( چگال ) ۲ - معنوی: ( حمله، جنگ و خونریزی، بحث ) سنگین و گسترده سنگین بواسطه ی شدت حملات یا مباحثه گسترده بواسطه ی تنوع و د ...
اوقات تماشا Educationalists advise limited screen time for under - 5s کارشناسان آموزش و پرورش توصیه می کننداوقات تماشای محدود شده را برای زیر۵ساله ها
( صرف وقت برای کالا یا شخص مورد علاقه ) گشتن و انتخاب کردن Come on, you haven’t got time to pick and choose بجنب، تو وقت نداری بگردی انتخاب کنی Ther ...
خدمات شهری خدمات آب برق گاز خدمات همگانی ( عمومی )
ساعات غیر اداری office hours. . . off hours
یا این یا آن It's a either - or situation. we can buy the car or we can go on a holiday. we can't do both
دو تا به قیمت یکدانه Two for one special' means that if you buy two of a certain thing you will only be charged the price of one
کار واش کامل یک خودرو Detail: to clean outside and inside of a vehicle very carefully A car detailing company یک شرکت کارواش خودرو
To be greater than a number or amount, or go past an allowed limit تجاوز کردن ( از یک حدی، از یک عددی. . ) Drivers who exceed the speed limit can ex ...
اگر بخواهیم یک چند تایی نام ببریم ( برای قس علی هذا، . . etc بکار می بریم )
طرح ساخته شده اولیه، پیش ساخت ، پیش تولید
گزیده کردن . گلچین کردن
سیم رابط، سیم سیار
سیم رابط ( سه راهی برق با سیم رابط )
اثر گذار بودن ، برجسته بودن ( موفق و مشهور شدن ) He has left his mark on baseball history. او اثر خودش را در تاریخ بسکتبال گذاشت ( مشهور شد ) He m ...
اثر گذار بودن ، He made his mark as a pianist in the 1920s. او اثر گذار بود به عنوان یک پیانیست در دهه ی ۱۹۲۰ ( برجسته بود ) He has left his mark ...
مهارت منحصر به فرد, شیرین کاری
نیمه کاره ماندن کاریbe cut short
۱ - ناوگان کشتیرانی The US seventh fleetناوگان هفتم کشتیرانی آمریکا ۲ - ناوگان ( تاکسیرانی، اتوبوسرانی، . . . ) A fleet of taxis
به تدریج گردآوری کردن به تدریج انباشتن به تدریج توسعه دادن به تدریج تقویت کردن به تدریج رسوب کردن build up. . . . . develop
لغات تخصصی
غافلگیر کردن ( ، - )
غافلگیر کننده ( ، - )
غافلگیر کننده ( ، - )
انتقاد پذیر بودن accept/take criticism ( =allow it and learn from it ) بر گرفته از دیکشنری لانگ من
رها کردن ( کاری ) نیمه کاره رها کردن ( کاری، چیزی )
مخ اینترنت
اجرای ضبط شده اجرای ویدیوی ضبط شده اجرای نوار ضبط شده
کلیدی ( مهم و تاثیر گذار ) مهمترین ابزار کسی یا چیزی که نقش کلیدی دارد the weather was instrumental in our success هوا در موفقیت ما مهمترین ابزار بو ...
( آدم آهنی ) انسان نما ( تابلو عکس ) واقعی نما ، شبه واقعی
جرقه ای در ذهن خوردن تصویر مبهمی را به یاد آوردن ( یک چیزهای کمی را به یاد آوردن )
مادرانگی
دارای سواد مقدماتی ( که فقط میتوانند بخوانند )
( فضای مخصوص نوشتنِ ) موقعیت مکانی ( در شبکه های اجتماعی ) ( کادر مخصوص نوشتنتوضیحات درباره ی ) موقعیت مکانی
رفتن سراغ ( کاری )
عایدی داشتن ، درآمد داشتن
اصالت یک سند را تایید کردن
That doesn't sit right with me به دلم نمیشیند ( قبول ندارم ) ( نمی توانم هضمش کنم )
با خنده زیر سبیلی رد کردن ( یک موضوع ) با خنده از کنار یک موضوع گذشتن ( نادیده گرفتن اشتباه دیگران ) ریشخند کردن با خنده از سر گذراندن با خنده رفع ...
زمان را به عقب برگرداندن ، فلاش بک به گذشته زدن
برداشت ( دریافت ذهنی ) برداشت شده
کاملا جارو کردن و بردن ( نابود کردن )
هنگ کردن ( کامپیوتر )
پیش حادثه نگر ، پیش از حادثه آماده
وب سایت سرمایه گزاری
وب سایت مصرف کننده محور ( طرفدار مصرف کننده ) وب سایتی که محتوای به نفع مصرف کننده دارد ( نه تجاری )
مسوول ممیزی ( روزنامه، مجله، اخبار )
تولید صنعتی
استعلام به عمل آوردن ، استعلام گرفتن
اخبار زیر نویس تلوزیون اخبار زیر نویس گرافیکی روی اینترنت
در نهایت رسین به ، نهایتا ختم شدن به ، منحصر شدن به All problems come down to money همه ی مشکلات ختم می شود به پول. ( یعنی مهمترین مشکل ما پول است )
پایین ترین حد The stock market plunged to an all - time low last month بازار سهام به پایین ترین حد در ماه گذشته سقوط کرد بازار سهام به بی سابقه ترین ...
تحت. . . بودن ( درمان، عمل جراحی. . . ) The president will be undergoing routine surgery رییس جمهور تحت عمل جراحی معمولی خواهند بود
افتادن ( بمب ) The bomb went off in the same areaبمب در همان منطقه افتاد Firework went off in his face آتش بازی افتاد توی صورتش در رفتن ( گلوله از ...
پیگیری قضایی کردن ( فعل لازم ) If the builders don’t fulfil their side of the contract, we’ll sue. اگر این ساختمان ساز ها راضی نکنند طرف قراردادشان ...
پیگیری کردن ( از مجاری قانونی ) دنبال کردن ( از مبادی قانونی ) تعقیب کردن ( از مراجع قضایی )
لاشه
بکوب پیش رفتن ( پیشرفت کردن ) تاختن ( در عرصه ی علم. . )
بکوب پیش رفتن ( به جایی یا انجام کاری )
( خطر، مشکل، تهدید ) . . . زا بودن ( خطر، مشکل، تهدید ) . . . . . . آفرین بودن The events pose a challenge to the church’s leadership این حوادث چالش ...
از منظرِ. . . . ، از نگاهِ. . . . ، از نظر. . . .
از این نظر که
زیست شناسیِ درمانی
Is central to تمرکز دارد روی. . . . . ( . . . . . مهم است )
ظرف ، مدت ، طی In a matter of hours در ظرف چند ساعت In a matter of a few days در ظرف چند روز
In a matter of hoursدر ظرف چند ساعت In a matter of a few daysدر ظرف چند روز
چهره ( شخصیت معروف )
۱ - فعال ، تو چشم ( به لحاظ فعالیت ) ( بیرون و این ور آن ور خلاصه فعال ) ۲ - این ور آن ور
عملی ( در مقابل تئوری ) . . . A how - to guide about یک راهنمای عملی درباره ی. . . A how to class in cake decorating یک کلاس عملی در تزیین کیک
به مرحله ی اجرا در آوردن ، اجرایی کردن ( یک طرح )
منظوری را رساندن ، نکته ای را ساندن What 🍇point🍇is the writer trying to 🍇make🍇by quoting the percentage of inside crime نویسنده دارد تلاش می کند ...
( انتقاد، اتفاق ناخوشایند ) مستقیما بر می گردد به خودتان انتقاد، اتفاق ناخوش آیند ) نوک پیکان آن به سمت خودتان است Are you overlooking another threa ...
رو ، مثل کف دست ، آشکار ، مخفی نیست ، سر گشاده ( نامه، احساسات، اطلاعات، . . . . )
خرید جانبدارانه
دارای نیروی دافعه ، دور نگهدارنده ، بر حذر دارنده ، دفع کننده
مقهور کننده، مات ومبهوت کننده ( هم تاثیر مثبت هم منفی )
دستگاه سفارش کالا ( در فروشگاهها )
صندوق خودپرداز تسویه حساب کالا
فعالیت تبلیغاتی
کمتر از . . . . . بودن کمتر از ( حد انتظار، اهداف مورد نظر. . ) بودن
کوتاه آمدن از خر شیطان پایین آمدن
توی خود ریختن ، توی لاک خود رفتن ( چون کلمه ی clam به معنی صدف میباشد، و انگار شخص درون صدف خود رفته است ) A sensitive child is likely just to clam ...
Be in the dog house آن روی سگ کسی بالا آمدن ( بودن ) ، عصبانیت خود را سر کسی خالی کردن
Be in the dog house آن روی سگ کسی بالا آمدن ( بودن ) ، عصبانیت خود را سر کسی خالی کردن
زیر و رو کردن ، جستجوکردن
پیاده کردن ( طرح ، کار، . . )
تکرار کردن ( نتیجه ، کار ، موفقیت ، دستاورد ) به نتیجه ی مشابه رسیدن/رساندن Other scientists were unable to replicate the experiment. دانش آموزا دی ...
حتی با وجودِ. . . علارغم
جایگزین شدن ، جای چیزی را گرفتن phrasal verb If one thing takes over from something else, it becomes more important, successful, or powerful than the ...
بهره کشی کردن ، استخراج بی رویه کردن
صید بی رویه کردن
رو حسابِ ( به خاطرِ، به علت )
به موازاتِ. . . پا به پای، همراه با
( مجازی ) فرسنگها دور تر از. . . . Conditions are still far from ideal شرایط هنوز فرسنگها دور تر از ایده آل است Far from helping the situation, you' ...
دور از ( واقعیتِ ) . . . دور از ( انتظارِ ) . . . دور از ( شرایط مطلوب ) به جای ( شرایط مطلوب ) conditions are still far from ideal شرایط هنوز دو ...
حتی پس از آن هم You can study and study, but even then , you're not guaranteed a job. تو می توانی درس بخوانی و درس بخوانی، اما حتی پس از آن هم تو ضم ...
حتی اگر چنین باشد Some women worked, but even so their options were limited بعضی زنها کار می کردند، اما حتی اگر چنین باشد هم انتخابهایشان محدود بوده ...
اولویت قائل شدن برای ، اولویت دادن به
Take credit for تشویق شدن به خاطر Give credit for تشویق کردن به خاطر Take credit for what someone else do تشویق شدن به خاطر کاری که دیگری انجام میدهد ...
۱ - پاداش پایان خدمت ۲ - انفصال از خدمت
نسل هزاره ( ۱۹۸۰ - ۲۰۰۰ ) معادل۱۳۶۰ - ۱۳۸۰هجری شمسی نسلی که برای اولین بار پدر ها از پسرها درخواست کمک می کردند ( بدلیل پیشرفت تکنولوژی )
نرخ مقبولیت ( یک کالا یا خدمات )
به حساب آمدن، محسوب شدن، تشکیل دادن ( بخشی از چیزی ) Afro - Americans account for12% of the UAS population. آمریکایی های آفریقایی تبار ۱۲ در صد از ...
اکثریت دنباله رو کسانیکه وقتی میبینندکسی چیزی خریده یا کاری کرده فوری آنها هم اقدام به همان کار می کنندو دنباله رودیگران هستند Eary adopters. . . Ear ...
آدم مس مسو ، آدم کند کار
در حال پخش ، در حال اجرا پخش ( اجرای ) ویدیوهای ضبط شده روی اینترنت، بدون اقدام به ضبط روی کامپیوتر یا تبلت. . . Live video. . . . . . . . . . . . . ...
زنده کردن خاطرات Maybe this picture will help jog your memory شاید این تصویر کمک کند به زنده کردن خاطراتت
( شرایط، اقدامات، تلاش ها ) مایوس کننده a desperate shortage of doctors کمبود مایوس کننده ی دکترها a d esperate attempt to escape یک اقدام مایوس کنن ...
حوزه ی وبلاگ نویسی
به حالت اعتراض و تعجب ) نمی فهمم، متوجه نمی شوم، خارج از تصور من است It's beyond me why they ever got married at all. نمی فهمم چرا اصلا آنها ازدواج ...
چیزی گیرمان بیاد از. . . Biographies, nonfiction, where you learn sth and get sth put of it کتابهایی مثل ) زندگینامه، . . جایی که شما یاد می گیرید و ...
برخورد کردن با ( یک مسئله ی مشکل ) روبرو شدن با ( یک مسئله ی مشکل ) سر و کله زدن با ( یک مسئله ی مشکل ) Hit. . . . meet. . . . run into. . . . com ...
از سر و ته چیزی سر در آوردن ، ارتباط بین اجزاءچیزی ( مطلبی ) را دریافتن
. . excercise. . . . . . . . Work out. . . . . . . . body building. . . . . . . fitness. . تناسب اندام. . . . . . . بدنسازی. . . . . . . . . . بدنسا ...
تیری توی تاریکی انداختن سنگ مفت، گنجشک مفت
بار را به منزل رسانیدن، به سرانجام رسانیدن کاری را به سر منزل مقصود رسانیدن She was determined to carry through her plans. او مصمم بود نقشه هایش را ...
برای خودت زندگی کن کاری به حرف مردم نداشتن
۱ - غرق در ( هیجانات مثبت ) کردن ۲ - غرق در ( هیجانات منفی ) کردن Harriet was overwhelmed by a feeling of homesickness هریت غرق در احساس غم غربت شد T ...
سختگیر ، غیر منعطف
با انگیزه ، تحریک شده ، موتور کسی روشن شده
پیشنهاد، . . ) جلوی پای. . . گذاشتن ، پیش رو نهادن It was put forth to his son
تاریخچه نوشتن ، شرح مختصر نوشتن ، نمایه نوشتن، شمای کلی ( از کسی یا چیزی ) نوشتن The new Chief Executive was profiled in yesterday’s newspaper.
برای فراموش کردن غم و اندوه مشروب خوردن
مست خراب شدن get drunk=
چاک دهان را باز کردن ( و آنچه نباید گفتن بازگو کردن ) هر چه از دهانش در آمد گفت insult=
دوباره در دام الکل افتادن دوباره الکلی شدن ( معتاد به مشروبات الکلی شدن )
سر به راه شدن ( دیگر مشروبات الکلی نخوردن )
پرت شدن از ( جایی ) accidentally knocked the vase off the shelf as I walked by. من اتفاقی گلدان را کوبیدم ( پرت کردم ) از روی قفسه ( افتاد ) وقتی ...
۱ - امید آینده/احتمال آینده/چشم و چراغ آینده/prospective teacher ۲ - احتمال وقوعprospective damage
نقطه ی عطفِ. . . . هیجان انگیزترین مرحله ی. . . نقطه ی اوجِ. . . . قله ی . . .
دلسرد نشدن و کار را تا آخر ادامه دادن روی موضع خود تا حصول نتیجه ماندن
چربی سوزی Fat loss technology فناوری چربی سوزی ( کاهش وزن )
خط مقدم، پیشرو، جزء اولین ها ( در یک کار )
هم یاری the activity of providing what you need for yourself and others with similar experiences or difficulties without going to an official organiz ...
یکنواخت ، بدون تغییر
( بیکار و عاطل و باطل ) لم دادن
نقاشی های دنباله دار ، داستان مصور ، داستان پی نما
انعطاف پذیری
باعث عود کردن. . . شدن ( بیماری، سر درد ) باعث. . . شدن ، باعث بروز. . . شدن سر باز کردن ( زخم کهنه ، مشکل قدیمی ) رو آمدن/ رو آوردن /تازه کردن ( ی ...
نوار ( صوتی، ویدیویی )
دل را به دریا زدن
۱ - پروار کردن، بار دار کردن، باروری ۲ - مرد زن باز
۱ - هم گام، هم قدم ۲ - هم رای، هم پا،
پرتاب آخر ( در بسکتبال ) پرتاب امتیازی ( پرتاب توپ به قصد کسب امتیاز )
مربی بهره وری، مربی کارایی ، مربی عملکرد
بطور آزاردهنده ای جلوی صورت ( جلوی چشم ) ( چیزی ) تو ذوق ( زدن ) I hate all these pop - up ads in my face when I'm just trying to look something u ...
تعمق کردن در
[T] کار کشیدن از ، فشار آوردن به you should strain your mind/brain/head [I] زور زدن، تقلا کردن
چالشهای بسیار، مشکلات ( فرا روی ) بسیار
دریافت ( انرژی، غذا، ویتامین، کلسیم، . . . ) در بدن جذب ( انرژی، غذا، ویتامین، کلسیم، . . . . ) در بدن
اختلال کم توجهی ( در کودکان ) اختلال بیش فعالی ناشی از کم توجهی ( به کودکان )
کار بیرونی، کار در فضای باز ( خارج شرکت )
گردش پول
تذکر لسانی دادن، متنبه کردن، ارشاد کردن
( مجازی ) جنگیدن ( برای یک عقیده، هدف، حق ) تلاش کردن ( برای اثبات یا بدست آوردن چیزی )
تناسب داشتن، متناسب بودن، به هم آمدن ( از لحاظ رنگ، . . . از یک خانواده بودن )
منزلت، شان، حرمت Teachers are held in low regard in the societyمعلمین در منزلت ( اجتماعی ) پایینی نگه داشته میشوند در این جامعه
تف به این شانس ( تف به این کاری که کردم ) عجب کار اشتباه کردم ( همه چی را بر باد دادم )
حرکتی، جنبشی
رها کردن ( احساسات، عواطف، بغض، فریاد ) His comments unleashed a wave of protest اظهار نظر هایش موجی از اعتراضات را به راه انداخت ( رها کرد )
( پول، انرژی ) برداشت کردن، برداشتن، بهره برداری کردن چون کلمه ی tapیعنی با دست ضربه زدن میباشد لذا در طیف مجازی آن هم برداشت کردن ( فرضا با دست ) از ...
رو کردن، پیدا کردن ( کشف کردن ) After seven months on the case, the police failed to turn up any any real clues بعد از ۷ ماهروی این پرونده، پلیس نتو ...
همه جانبه، که همه ی جنبه ها و زوایا را در بر می گیرد، کلی، کل نگر Identity is a collection of beliefs. Identity is a global belief هویت یک مجموعه از ...
به . . . . فکر نکردن Put it behindبهش فکر نکن. ( بگذارش کنار از ذهنت )
بنا کردن، پایه ریزی کردن I must ground my efforts in loveمن باید تلاش هایم را در زمینه ی عشق پایه ریزی کنم/بنا کنم
داخل . . . . شدن ( حقیقی و مجازی ) Please get on the carلطفا داخل ماشین شوید ) سوار ماشین شوید ( Please get on our forumsلطفا داخل نشست های ما شوی ...
ذی نفع، ذی نفوذ، گردن کلفت های اقتصادی
دار و دسته، کولونی
شعله ور کردن ( جنگ/زندگی/بحث ) Ignite a war / life/issue
هروله کردن
زمان خریدن، وقت خریدن
آهسته و پیوسته پیش رفتن
نِشَست، میزگرد
تب و تاب، شور و هیجان Giddy tendrils raced through my gut and chestتب و تاب و شور و هیجان درونم پیچید
) آدم ) دور از انتظار، دور از ذهن، غیر منتظره
آدم چلمن ساده لوح
سرمست، سرگردان giddy tendrils raced through my gut and chestپیچک سرمست درون دل و روده و سینه ام دوید ) از فرط شادی و هیجان (
پیچک سرگردان، پیچک سر مست Giddy tendrils raced through my gut and chestپیچک سر مست درون دل و روده و سینه ام دوید. ) متن حماسی (
جامعه ی سفیران فرهنگی تاریخی Society of creative anachronism با پوشیدن لباسهای قرون وسطایی ، فرهنگ و تاریخ آن دوره را زنده میکنند ودر بسیاری کشورها ش ...
holiday entitlement حق مرخصی Pension entitlement حق بازنشستگی benefit entitlement حقوق مزایا، مزایای حقوقی
احساسات خود را بروز دادن ( ابراز کردن ) Women may not emote in the same way that men do زن ها ممکن است احساسات خود را به همان شکلی که آقایان بروز م ...
سخت گیرانه Harsh punishment مجازات سخت گیرانه
پدر و مادر برتر ، پدر و مادر نمونه
نامهربان، بدون گذشت Harsh criticism/punishment/treatment رفتار بدون گذشت ( تند ) مجازات بدون گذشت ( تند )
آدم مخالف Vietnam war Resistors مخالفین جنگ ویتنام
مایل ( به انجام کاری ) متمایل ( به انجام کاری ) I'm inclined to study mathematic من مایل هستم به مطالعه ی ریاضیات مستعد ( انجام کاری ) با استعداد ( ...
آدم تک پر ( تنها ) He doesn't talk much about his family. He is a very private person افراد ( جمع ) Privates ! queue in line افراد ( سربازان ) ! ب ...
از توی لاک خود بیرون آمدن، روی کسی باز شدن
توی لاک خود فرو رفتن، منزوی شدن
نقشه ی راه، طرح و برنامه تصویر ذهنی He makes a detailed map of his wife's world
Less of مقدار کمتری از ( pr onoun ) دو طرف of اسم یا ضمیر نیاز دارد لذا "مقدار کمتری" ترجمه می کنیم She spends less of her time at home او مقدار کمت ...
شخصیت، منش، تار و پود شخص moral fiber تار و پود اخلاقی، منش اخلاقی
همه چیز را خراب کردن، همه کارها را خراب کردن She often gets things the wrong way
همه کارها را خراب کردن، همه چیز را خراب کردن
فارغ شدن ( از کاری ) ، خلاص شدن ( از کاری ) ، پشت سر گذاردن ( کاری ) She do the laundry when she is over to watch the kids او رختشویی میکند وقتیکه ...
از کار افتادگی ، کمک هزینه بهزیستی
کمک هزینه بهزیستی، یارانه بهزیستی Evan's live on disability because of an accident that left her paralyzed
طوفان ( خوشی ها ) ، کولاک ( خوشی ها ) موج ( انفجار خوشی ها ) The seven days in New York was a blast این ۷روز در نیویورک کولاک ی بود. ( ترکوندیم )
مقاله ارائه شده در مجلات علمی
حساباشو کردن که. . . . ، حساباشو کردن که. . . . . ، نتیجه گرفتن که ( عامیانه ) I figured that since I didn't have a committed relationship with him, ...
رابطه نا مشروع داشتن ( با زن شوهر دار )
راه حل ثانویه، plan B
هم خدا را و هم خرما را خواستن
مشتاقانه منتظر. . . بودن
He is 15 years my senior او۱۵ سال بزرگتر از من است
کاملا" سر در گم ، کاملا" گیج I'm at a total loss من کاملا" گیجم، من نمیدانم چی بگم
صمیمی ( در تمامی زوایای معنایی ) صمیمی ( در دوستی، به لحاظ فضای رستوران، به لحاظ جنسی:صمیمی شدن با جنس مخالف )
Reach sb ارتباط برقرار کردن با کسی، درک کردن کسی
خرید سهام شرکت، تملک شرکت
سهام شرکت را خریدن ( به گونه ای که مالک شرکت شویم ) ( خرید اکثر یا تمام سهام یک شرکت )
See the fairnessانصاف دادن
انصاف دادن We would hope she would see the fairness and suggest it herself ما امیدوار بودیم او انصاف بده و خودش پیشنهاد کند ( حقوق پایین تر را ) ( بخ ...
بار، سنگینی، فشار، بار ( روی دوش ) ، بار ( مسوولیت ) ، بار مجازی If things go wrong , he will bear the burden of guiltyبار گناه I don't want being a ...
علاوه بر She draws a salary above and beyond the payment for the business او یک حقوق می گیرد علاوه بر قسط کسب و کار ( که به او پرداخت میکنیم ) ( قسط ...
بار مالی ( سر بار ) be a drag on sb/sth High price of her help is a drag on our business هزینه ی بالای کمک او به ما ( چون باید بعدا با نرخ سود بالا پ ...
هزینه ی بالا ( اسم ) High price of mom's help هزینه ی بالای کمک مادرم به ما ( چون بعدا باید با سودش به او پس بدهیم:مربوط به یک داستان ) High - pric ...
پاشنه کفش خود را ور کشیدن روی پای خود ایستادن خود اتکا بودن
مخ ( دختر/پسر ) را زدن
عشق خود را هدر دادن احساسات خود را هدر دادن عشق خود را به پای هیچ ریختن
بچه سوسول ترکیبی ازaristocratاشرافی و brat
بالقوه Heroes in waitingپهلوانان بالقوه A bride in waitingیک عروس بالقوه A player in waitingیک بازیکن بالقوه
پهلوان بالقوه A bride - in waiting A player - in waiting
پیش نمایش
ابراز و جلوه دادن ( یک محصول یا خدمات ) اثبات و باز نمایاندن ( یک محصول )
لحن خود را عوض کردن رفتار ( روش ) خود را عوض کردن ( ظاهرا ) نظر خود را عوض کردن
۱ مجاب کردن ۲ موجب. . . شدن Nothing would induce me to vote him again هیچ چیز من را مجاب نمیکند که دوباره به او رای بدهم I'm trying to induce risk - ...
مجاب کردن Nothing would induce me to vote for him again. هیچ چیز مجاب نخواهد کرد مرا که رای بدهم به او دوباره
تخیلات ( کسی را ) شعله ور کردن ذهن ( کسی را ) باز کردن
( شخص ) با ثبات
مرزها را در نوردیدن ( مرز های کیفیت )
رفتن به بهترین کیفیت ( بدست آوردن بهترین کیفیت ) The company figured out how to get way over the edge of both service and pricing این شرکت کسب اطلا ...
مرکز تندرستی و زیبایی
( شخص ) مورد نقد قرار نگرفته، کسی به او نگفته بالای چشمت آبرو هست
مبادی آداب بودن ، مقررات را رعایت کردن
جانب احتیاط را رعایت کردن
همرنگ جماعت شدن، مثل بقیه مردم بودن
مثل بقیه بودن، مثل همه بودن
مسیر سریع السیر ( به سوی موفقیت ) کوتاه ترین مسیر
شکاف مثبت ( در ستون دارایی ها و بدهی ها ) دخل بیشتر از خرج ( سود ده )
آنچه که از یک ( نوع عام، دسته بندی کل ) ( جزئی از کل ) در تایید آقای افشین حاجی طرخانی:جایگزینs' ( My philosophy is that of Buddhist economist ( no ...
شب به رخت خواب رفتن
آویزان ماندن ( روی طناب، میله. . . )
خیلی عصبانی، به هم ریخته، داغون
با ( فلان چیز ) حال می کنم ( فلان چیز را انتخاب می کنم ) You could spray the mosquito or burn it. I'd go with spraying با اسپری حال میکنم ( با اسپری ...
آدم رزل بدرد نخور
بخشی از هزینه را پرداخت کردن We’re $5 short, but I’ll make up the difference.
تا آخر کاری رفتن ( به سر انجام رسانیدن ) I have to get through a long line of traffic من مجبورم تا آخر این صف طویل ترافیک را بروم.
فندقی مثل کیک میوه ای مغز فندقی شیرین میزند، دیوانه است، عقل درست و حسابی ندارد
فندقی مثل کیک میوه ای مغز فندقی شیرین میزند عقل درست و حسابی ندارد، دیوانه است
بلیط قطار چندمنظوره ( برای ترغیب گردشگری )
Get a load of this اینجا را باش، اینجا را بپا Get a load of that guy اون آقا را باش، اون آقا را ببین
( اگر phrasal verb نباشد ) فروش رفتن به مبلغ. . . . . ، ( پول ) بالای . . . رفتن the car go for $2000 این ماشین ۲۰۰۰دلار فروش میرود ( ۲۰۰۰دلار بالای ...
بوده است ( اینگونه از قدیم الایام ) served as عمل می کرده ( از قدیم الایام ) ( مجازی ) خدمت میکرده North Beach served as the centre of cultu
بوده است ( اینگونه از قدیم الایام ) served as عمل می کرده ( از قدیم الایام ) ( مجازی ) خدمت میکرده North Beach served as the centre of culture
محسوب کردن، به حساب آوردن Many credit the Beat as fathers and mothers of the 1960s cultural renaissance بسیاری از مردم جنبش اعتراضی بیت را به عنوان پ ...
( شخص ) عادی، معمولی mainstream Americansآمریکایی های معمولی ( عامه ی آمریکایی ها )
بار مسافر
سر جای خودش گذاشتن
( دوربین عکاسی، فیلمیرداری ) کادر بندی کردن
پنجره ی تحویل بلیط های رزرو شده از قبلwill call window
فلاش سر خود Built - in flash camera
بر باد رفته ( از تعجب ) نیست و نابود شده ( از تعجب ) When I got to the store , I was blown away by all the option I had. وقتی رسیدم فروشگاه، نیست ...
عکس یههویی، عکس بی هوا ( بدون اطلاع سوژه )
راه افتادن و رفتن، کله کردن ( به سمت جایی ) I head off to the camera shop
اتاقک پارتیشن بندی شده درون یک اتاق ( محل کار ) Office=دفتر کار ( یک اتاق کامل ) Cubicle=اتاقک کار ( قسمتی از یک اتاق )
توجیه، ( کارمند یک اداره ) آشناسازی، جهت دهی ( یک کارمند جدیدالورود به امور محوله )
چقدر سخته! ( همراه با همدردی ) آخی بیچاره ها سختشونه شرایط سختی دارند
ورودیه قابل انعطاف، ( شهریه ) حق ورود متغیر
( شهریه ، قیمت ) قابل انعطاف، متغیر
مددکاری، انجمن های خیریه، پایگاه بسیج مردمی
برنامه نگهداری دانش آموز بعد از مدرسه
فرزند کارمند ( بچه کارمند ) بچه کلید دار ( که بتواند بعد مدرسه در خانه را باز کند ) تنها در خانه!
کاری را از سر راه برداشتن ( کاری را به انجام رساندن، پایان دادن )
فشاری خودکار فشاریclicker pen
با قاشق کندن و در آوردن
از ( جدا شدن از چیزی ) From بعد مکانی میباشد ولی off از مجازی یا معنوی می باشد We took the pumpkin and cut off the top ما کدو تنبل را بر داشتیم و ب ...
زیر ساخت زیر ساخت های فرهنگی cultural contexts
راسته ( محله ) راسته ی کدو تنبل فروش هاpompkin patch راسته ی خیاط ها tailor 's patch
سقف اضافه برداشت ( از کارت اعتباری مثل حکمت کارت )
پرداخت مستقیم ( به حساب بانکی شخص دیگری )
کارت شناسایی دولتی
حساب سپرده بلند مدت
از هیچی که بهتره
دستمزد کارگر
بدتر از. . . که دیگر نیست
خدمات سواره ( بدون پیاده شدن ) ، خرید پنجره ای
عکس سهام، عکس تجاری
سواره رو
شکل صورت ( کشیده، گرد، بیضی. . . )
هیچ شانسی ندارم